هیچ وقت نگفت #ریشت را تیغ نزن،
#آهنگ گوش نکن،
یا شلوار پاره نپوش ...! اگر با او میگشتی #نماز اول وقتخوان میشدی، ناخودآگاه؛
بدون این که یک کلمه به تو بگوید،
#غیبت نمیکردی.
هر وقت قرار بود ببینمش از روز قبل ریشهایم را #تیغ نمیزدم،
و لباس #سنگین میپوشیدم ...
بس که حضورش #موثر بود👌
📚منبع:کتاب عمار حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#یادش_باصلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هیچ وقت نگفت #ریشت را تیغ نزن، #آهنگ گوش نکن، یا شلوار پاره نپوش ...! اگر با او میگشتی #نماز اول و
#عاشقانه_شهدا
🌺خندید و گفت:
(دیدی بالاخره به دلـــ❤️ــت نشستم!)
زبانم بند آمده بود😅، من که همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش میگذاشتم و تحویلش میدادم لال شده بودم.
🌺خودش جواب خودش را داد:
(رفتم #مشهد یه دهه متوسل شدم حالا که بله نمی گی امام رضا از توی دلم بیرونت کنه😢، پاکِ پاک که دیگه به یادت نیوفتم.
🌺 نشسته بودم گوشه #رواق که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن نظرم عوض شد😍 دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیـر بشی!)
🌺 حالا فهمیدم الکی نبود که یه دفعه نظرم عوض شد انگار دست #امام علیه السلام بود و دل من☺️😍...
📚 گزیده ای از #کتاب_قصه_دلبری زندگی نامه شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر
#شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠معرفی کتاب5⃣1⃣ 📗 بابا مهدی 🌷☘🌷☘ 🔰محتوا: 📖 کتاب «بابا مهدی» تلاش کرده تا در قالب #خاطراتی کوتاه،
💠معرفی کتاب6⃣1⃣
📗 قصه دلبری
🌷☘🌷☘
🔰محتوا:
📖 کتاب قصه دلبری روایتی عاشقانه از 5 سال زندگی مشترک با #شهید_مدافع_حرم، محمدحسین محمد خانی است که از زبان #همسر_شهید روایت شده است.
👈با خواندن این کتاب #غافل_گیر خواهید شد.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
6⃣3⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠دعا کن پسرم بمیره !!!
🌷در #جبهه یکی از رفقا را دیدم در اثنای احوال پرسی متوجه فکر پریشانش💬 شدم، از او پرسیدم: چه چیزی باعث ناراحتیت شده؟ گفت: دعا کن پسرم #بمیره. خیلی متعجبانه😳 جملشو به صورت سئوالى تکرار کردم: #پسرت بمیره؟؟؟!!!.... چرا⁉️....
🌷....گفت: درسش تموم شده📚، سر کار نمی ره، با افراد #ناباب رفیقه، خلاف انجام میده، خلاصه تو محل باعث آزار و اذیت مردم شده و آبرويى برای ما نذاشته😔..... نه خدا رو #بندگی می کنه و نه مردمو راحت می ذاره. نصیحتم دیگه کارساز نیست🚫 و حیرون شدم.... #بمیره بهتره.
🌷از هم خداحافظی کردیم👋 و رفتیم پی کار خودمون. حدود سه، چهار ماه بعد #دوباره که دیدمش، پرسیدم از پسرت چه خبر؟ گفت: #شهید شده. با تعجب زیاد😦 پرسیدم: شهید شده؟؟؟؟!!!! گفت:آره🙂. بعد جدا شدن از شما، #مرخصی گرفتم و رفتم خونه🏡، اومد پیشم که اجازه بده برم #جبهه!
🌷....گفتم: #برو بچه جون همه عالم و آدم از تو فرار می کنند از بس که بدی📛، اون وقت جبهه می خواهی بری؟؟؟!!! برو درست شو که #خدا ازت راضی بشه، جبهه پیش کشت. خلاصه سرتو درد نیارم، با هزار اصرار و پافشاری #راضی شدم که بره.
🌷اولین مرخصی که اومد کیف مسافرتیشو💼 زمین نذاشته رفت سراغ جعبه نوار #ترانه_هاش؛ همون هائی که حرام مسلّم بود و همه رو با صداش🔊 اذیت کرده بود. با خودم گفتم اینکه آدم نشده! حالا آزار و اذیت شروع شد.
🌷جعبه رو برداشت رفت تو #حیات دوباره با خودم گفتم: تو حیات نوار بذاره، من میدونمو اون. رفتم تو حیات دیدم، نفت ریخته رو نواراش آتیششون زده🔥. بعدم که رفت جبهه خبر #شهادتشو برام آوردن.
راوى: #پدرشهیدسیدعلی_تشکری
از سپاه خراسان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ای #شهید این روزها عجیب #دلم به سیم خاردار های دنیا! #گیر کرده است... دستم را بگیر... 🌷شهید مدافع ح
7⃣3⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 الطاف الهی
🔸قرار شد برای #ازدواج💍 برویم پیش یکی از اساتید من برای #مشاوره .آن استاد تا فهمید هر دوی ما دانشجو هستیم و رضا هم کاری نداره🙁
🔹 گفت : اصلا به صلاح نیست ازدواج کنید😟 . رضا گفت : اینها حرف #اسلام نیست🚫 !
بعد هم گفت : من کسی را میشناسم که خیلی خوب #استخاره میگیرد .
🔸من هم گفتم : هرچی بیاد قبول ✔️.
آن آقا وقتی استخاره گرفت ، گفت : #خوب آمده😍 . فقط هر چی می گم یاد داشت📝 کن
🔹"بسیار بسیار خوب و #مبارک بوده و شما را به خیرات و برکات عظیم👌 نزدیک خواهد کرد که در راس آن رضا و #قرب_الهی است .
محکم و استوار باشید✊ و به خاطر سختی ها و حرف ها و #تنهایی ها ، این نعمت را از دست ندهید📛."
🔸وقتی مدتی بعد صاحب خانه 🏡شدیم ، رضا گفت: دیدی صبر کردیم و نعمت هایی که #خدا بهمان وعده داده بود یکی یکی دارد به ما عنایت می کند😍 ... #بچه_هامون ، شغل ، خانه و...
اما بزرگترین نعمت خدا به ما #شهادت_رضا بود ...
به نقل از: همسر بزرگوار شهید
#شـهـید_مـدافع_حـرم
#شهید_رضا_کارگر🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh