eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
7.7هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهیدی که برات #کربلا میدهد وعده ی ما در کربلا 📜بخوانید👇👇 #شهید_علیرضا_کریمی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzade
3⃣9⃣4⃣ 🌷 💠شهیدی که برات میدهد 👇👇 🔰این گوشه ای از قصه ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است.. 🔸ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا🌷 و سر مزار رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه😭 از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعر میخواندم.از همان شعرهایی که زمزمه میکردند: 🔅این دل تنگم عقده ها دارد 🔅گوییا دارد 🔅ای خدا ما را کربلایی کن 🔅بعد از آن با ما هرچه خواهی کن😭 🔹هنوز به نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد😟. با چشمانی گرد 😳شده بار دیگر متن روی را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام 🔸اوعاشق بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم❌!! در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود👌 پیکر مطهرش ⚰به میهن باز میگردد!! 🔹این را از که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودم😧. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی میخواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود. همان جا نشستم .حسابی عقده دلم را خالی کردم😭. 🔸با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و ⁉️ این ها مهمان خاص (علیه السلام) بودند. ⚡️ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم😔. 🔹بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم: 🌾گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان 🌾عهد کردی برنگردی🚫 سرباز مهدی پیش ما و.... 🔸با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی👌 تورا بحق (ع) ما را هم کربلایی کن 🔹با صدای اذان به سمت حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم💭 دور نمیشد❌. روز بعد راهی تهران شدیم🚎.آماده رفتن به محل کار بودم. 🔸یک دفعه شماره تلفن☎️ کاروان روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم📞. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام📝 کربلا، میخوام ببینم برای جا هست؟ ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستی از شهید آوینی نقل می کرد :  کار خودتــان را بــرای خدا انجــام ندهید📛!  کار #خـدا را انجــام دهــید 👌. #شهید_مرتضی_آوینـی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌹🌸هرگـاه شب جمعه شهـدا را يـاد ڪرديد، آنها شمـا را نزد #سیدالشهدا(ع) یاد مے ڪننـد. بیاد #شهید_محمد_
محمدم شش روز در #سوریه بود و در نهایت 21 دی ماه 1394 در #خانطومان سوریه به شهادت رسید🕊 و هنوز هم پیکرش باز نگشته است. تیر به پای آقا محمد اصابت می‌کند و مجروح می‌شود. همرزمانش ایشان را داخل ماشین می‌گذارند🚑 تا به عقب بیاورند اما موشک کورنت اسرائیلی به ماشین‌شان اصابت می‌کند و ایشان به #شهادت می‌رسد. #شهیدجاویدالاثرمحمداینانلو 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
محمدم شش روز در #سوریه بود و در نهایت 21 دی ماه 1394 در #خانطومان سوریه به شهادت رسید🕊 و هنوز هم پیک
4⃣9⃣4⃣ 🌷 🔰روزی که حرف از و راهی شدنش پیش آمد، من مخالفتی نکردم🚫. چون نمی‌خواستم که شرمنده شوم.من همیشه با خود می‌گفتم که اگر و زمان امام حسین (ع) بودم ایشان را یاری می‌کردم✊. 🔰روزی که از رفتن صحبت کرد، روز امتحان من بود ، باید ثابت می‌کردم♨️ که چقدر به پایبندم. من همسرم را با جان و دل و با دست‌های خودم برای دفاع از اسلام و دفاع از عقیله بنی‌هاشم راهی کردم. 🔰محمد خیلی به ارادت داشت ، ⚡️ولی چهارتن از این بزرگواران همه زندگی محمد بودند ؛ ✓حضرت زهرا (س) ،✓امام حسین (ع ) ، ✓امام رضا (ع) و✓حضرت علی اکبر (ع). 🔰امروز که به محمدم نگاه می‌کنم ، می‌بینم ارادت او کار خودش را کرد👌 و آنها با محمد کردند ... محمد در رکاب (ع) در صحرای کرب و بلای سوریه شهید شد🕊 🔰چون حضرت زهرا (س) و نشان ؛و مانند امام رضا (ع) در کشوری ؛ و چون (ع) در سن 27 سالگی آسمانی شد😭 . 🔰او به هر آنچه دوست داشت رسید . روزهای بر من سخت می‌گذرد ، همه دلتنگی‌های همسرانه‌ام💔 را گذاشته‌ام پیش حضرت زهرا (س) و زینب (س) تا در قیامت سرمان را بالا بگیریم😊 و بگوییم : « اللهم تقبل منا هذا القلیل» راوی:همسر بزرگوار شهید محمد اینانلو 🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷 🔰شب عملیات به محمد گفتم برو به خانوم و دخترت زنگ بزن☎️. مدام بهانه می‌آورد و زنگ نمی‌زد❌. گفتم یعنی تو از دل کندی؟ گفت آره دل کندم💕. 🔰هر کاری کردم تماس نگرفت. آخر گفت تو را به خدا اذیت نکن. من دارم؛ زنگ بزنم حسابی به هم می‌ریزم. دلم گیر می‌کند💞. به خدا احساس داشتند. زن و بچه‌هایشان را خیلی دوست داشتند👌.... روایت: همرزم شهید جانباز مدافع حرم حبیب عبداللهی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ‌ برنام #حُسینْ وکَربَلایش صَلَواتْـ برنام ابوالفَضْل و وَفایشْ صَلَواتْــ بر اَهْلِ حَرَمْ به حَقِّ زَهرا صَلَواتْــ برجمله یِ یاوران مُولا صَلَواتْــ #لبیک_یاحسین 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
آمده‌اند اعزام شوند؛ #چهره‌هاشان را خوب نگاه ڪن آن پیرمرد، آن جوان و آن ڪه هنوز مو بر چهره ندارد و هر ڪدام هم چند چشم ودل،در #انتظار اما همه آمده‌اند #لبیڪ بگویند، به فرزند #امام_عاشورا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
چقدر احساس حقارت میکنم در برابر #شکوه_ایمان تو گاهی خداوند نمود "انسان کامل" را در برخی از بندگانش #جلوه_گر می کند، تا #چراغی باشند برای هدایت #گمشدگان "سلام بر تو ای ابراهیم" 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چقدر احساس حقارت میکنم در برابر #شکوه_ایمان تو گاهی خداوند نمود "انسان کامل" را در برخی از بندگانش
5⃣9⃣4⃣ 🌷 🔰از پیروزی انقلاب✌️ یک ماه گذشت. چهره و قامت بسیار جذاب‌تر شده بود. هر روز در حالی که کت و شلوار 👖زیبایی می‌پوشید به محل کار می‌آمد. محل کار او در شمال بود. 🔰یک روز متوجه شدم خیلی گرفته و ناراحت است😞! کمتر حرف می‌زد، تو حال بود. به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داش ابرام چیزی شده⁉️ گفت:: نه، چیز مهمی نیست، ⚡️اما مشخص بود که پیش آمده. 🔰گفتم: اگه چیزی هست بگو، شاید بتونم کنم.کمی سکوت کرد: به آرامی گفت: «چند روزه که بی حجاب، توی این محله به من گیر داده😧! گفته تا تو رو به دست نیارم !» 🔰رفتم تو فکر💭، بعد یکدفعه خندیدم😄😄! ابراهیم با تعجب سرش را بلند کرد😳 و پرسید: داره؟ گفتم: داش ابرام ترسیدم فکر کردم چی شده؟! 🔰بعد نگاهی به قد و بالای ابراهیم کردم و گفتم: با این و قیافه که تو داری، این اتفاق خیلی عجیب نیست❗️ گفت:: یعنی چی؟ یعنی به و قیافه ام این حرف رو زده⁉️ لبخندی زدم و گفتم: شک نکن✅! 🔰روز بعد را دیدم خنده ام گرفت😄. با تراشیده آمده بود محل کار، بدون کت و شلوار🚫! فردای آن روز با بلند به محل کار آمد! با چهر‌های ژولیده تر😞، حتی با و دمپایی آمده بود. 🔰ابراهیم این کار را مدتی ادامه داد. بالاخره از آن رها شد👌. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh