🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌹🍃🌹🍃🌹 امروز سالگرد #شهادت مردیه که : تو اخلاق تو عشق به همسر تو معرفت تو کار تو ورزش و... همیشه #ب
5⃣0⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹شهید حمید سیاهکالی مرادی #متولد اردیبهشت سال 1368 #مهندس نرم افزار💾 و #کارشناس حسابداری مالی بودند و سمت ایشان در #سپاه پاسداران استان قزوین به صورت #فرمانده مخابرات☎️ گردان سیدالشهدا علیه السلام، #فرمانده توپ 23 و مسئول فرهنگی گردان سیدالشهدا استان قزوین بوده است.
🔸آقاحمید مقید به #نمازشب و انفاق پنهانی واحترام زیاد به والدین وخانواده بودند👌
و بسیار مودب و مهربان☺️ که به حُسن خلق شهرت داشتند ایشان علاقه مند❣ به ادبیات بودند و وصیت نامه ایی📜 بسیار زیبا و پر محتوا به جا گذاشته اند👌.
🔹به دلیل علاقه ایشان به ادبیات اشعار و متون زیبای عارفانه و #عاشقانه در وصف مولایش #اباعبدالله و ✨امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) به یادگار مانده است..
🔸ایشان در مهر ماه سال 94 به اذن خداوند توانستند فردی از اهل #تسنن را به #شیعه متمایل گردانند و آن فرد شیعه گردید😍. #حافظ_قران و مربی کاراته و مربی دفاع شخصی و داور کاراته🏆 بود.در سال 91 ازدواج💍 کردند که از شهید #فرزندی به جا نمانده است🚫.
🔹زندگی ساده و ایمان و #چهره دل گشای☺️ ایشان زبان زد خاص و عام بود.در ماموریت #جعفرطیار در عملیات نصر 2 در سوریه منطقه حلب ناحیه العیس در 5 آذر ماه سال 1394 به فیض #شهادت نائل آمد🌷.که همچون #ابوالفضل_العباس (علیه السلام) بی دست وبی پا شدند و 💥فقط سینه ایشان که در محرم سینه زنی میکرد سالم مانده بود.
🔸مزار ایشان در گلزار شهدای🌷 استان #قزوین در قطعه 7 ردیف 11 واقع است.درست جایی که #خودش قبل رفتنش مشخص کرده است.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#بازی_های_پدرانه 🌷شهید محمدتقی سالخورده🌷 بافرزند دلبندش زینب خانم 📎شهدای کربلای خان طومان 🌹🍃🌹🍃 @s
💞همسر شهید محمد تقی سالخورده:
محمدم خیلی دوست داشت زینب #حافظ_قرآن شود.
چند روزقبل از رفتنش #زینب خیلی شیرینزبانی میکرد😍 محمد به من گفت: زینب کم کم همه چیز را تکرار🔄 میکند. میتوانی قرآن یادش بدهی⁉️
#محمدم وصیتهایش📜 را برای دخترمان روی عکسهای یادگاری که با هم داشتند نوشت تا برای #همیشه بماند.!
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
برادر شهید:
🌸 آرزویش #شهادت در راه اسلام و قرآن بود و در آخرین سفری که به #کربلا داشت میگفت: من حاجتم را از آقا گرفتم.
🌸 یک روز قبل از شهادت،
یکی از دوستانش که مجروح شده بود و اکبر به بالای سرش رسید، به اکبر میگوید:
#محمود_بیضائی شهید شده و چند شب قبل از شهادتش در #خواب دیده بود که با تو (یعنی شهید شهریاری) در #باغی بزرگ و سرسبز در حال قدم زدن است.
🌸فردای آن روز اکبر هم در اطراف حرم مطهر #حضرت_زینب(ع) بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع #شهادت نائل شد.
#شهید_اکبر_شهریاری
#حافظ_قرآن
#ذاکر_اهل_بیت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾مراسم تشییع شهدا🌷 را خیلی مفصل آن شب تلویزیون📺 پخش کرد. وقتی پخش این مراسم از تلویزیون شروع شد من #
5⃣5⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
زهرا خانم تهرانی مقدم
#دانش_آموز
#حافظ_قرآن
🔰پررنگترین تصویر پدر در ذهن من💬 شیطنتها و #انرژی اوست. شبها معمولاً دیر به خانه میآمد و من هم پابهپای ساعت #بیدار میماندم تا از راه برسد. گاه ساعت از نیمهشب🌒 میگذشت که میرسید.
🔰از صبح سر کار بود، اما وقتی میآمد، انگار همۀ خستگیها و #دغدغههای کار را پشت در خانه🚪 میگذاشت. من همیشه فکر میکردم #پدرم دوشخصیت و دوجلد دارد؛ کسی که سر کار میرود و کسی که با #تمام_انرژی و قوا به خانه میآید.
🔰سر کار که بود، خسته و گرسنه😋 میشد. بیشتر وقتها پیتزا🍕 میخرید که بخورد، اما #هیچوقت دلش نمیآمد که به آن دست بزند. همانطور سالم و دستنخورده، میآوردش خانه🏡 و با ما غذای خانگی میخورد. پیتزا هم روزی #خواهرم میشد برای فردای مدرسه.
🔰از همانلحظهای که میآمد، #بازی ما شروع میشد. حتی لباسهایش را عوض نمیکرد❌ تا در را باز میکرد، در خانه چشم میگرداند👀 دنبال من که به رسم همیشه، با او #قایم_موشک بازی میکردم😅
🔰جاهای خیلی سختی هم قایم میشدم و بازیمان، یکبازی #واقعی بود که باید واقعاً دنبالم میگشت👌 همیشه در همهچیز #من برایش اول بودم. همیشه میگفت: "اول زهرا" بعد بقیه☺️
🔰همکارهای #بابا که همیشه با او بودند👥 میآمدند. تا پدر حاضر شود، من پیش آنها میرفتم و کلی با هم #بازی میکردیم. حتی به پارک میرفتیم و #هرروز صبـ☀️ـح، کلی به من خوش میگذشت.
🔰هرروز هم برایم یکجایزه🎁 میآوردند. #استثنا هم نداشت🚫 همیشۀ همیشه. آقای نواب صدایم میکرد #زهرای_آبالو، یعنی خوابالو😅 بعد، پدر که آماده شده بود، میآمد و من را به #مهدکودک میبرد و خودش با آنها به سر کار میرفت.
🔰 #آقا که آمدند، خانه خیلی شلوغ👥👥 بود. خیلی. من از آنهمه جمعیت ترسیده بودم😰 نمیدانم چرا خیلی بههمریخته بودم. #میترسیدم که جلو بروم و آقا را از نزدیک ببینم. مادر خیلی دوست داشتند که آقا را ببینم. #آرامم کردند و من را جلو آوردند😍 آنقدر کوچک و دستپاچه بودم که منی که از اولینسالهای زندگیام #چادر به سر داشتم، بیحجاب رفتم پیش آقا. ایشان مهربانانه💖 من را روی پایشان نشاندند.
🔰چندینماه📆 از آندیدار گذشت. یکروز #آقا خواسته بودند ما را در دیداری خصوصی👌 ببینند. وقتی با #چادر پیششان رفتم، خندیدند و گفتند: «زهراخانم! چادر پوشیدهای! یادت هست آنروز #کوچک بودی بدون روسری آمدی⁉️» زبانم بند آمد.
🔰فکـ💭ـرش را هم نمیکردم که #رهبر انقلاب، با آنهمه دغدغه و #مسائل_کلان، من، دختربچۀ پنجسالۀ سادهای را #یادشان مانده باشد.
#دختر_شهید
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
☘همســ💞ـرم مثل #شهدا بود.. متواضع و صبور و فروتن؛ و خیلی #مهربان بود. 🌿روزی یک ساعت🕰 #قرآن میخواند
برادر شهید:
🌸 آرزویش #شهادت در راه اسلام و قرآن بود و در آخرین سفری که به #کربلا داشت میگفت: من حاجتم را از آقا گرفتم.
🌸 یک روز قبل از شهادت،
یکی از دوستانش که مجروح شده بود و اکبر به بالای سرش رسید، به اکبر میگوید:
#محمود_بیضائی شهید شده و چند شب قبل از شهادتش در #خواب دیده بود که با تو (یعنی شهید شهریاری) در #باغی بزرگ و سرسبز در حال قدم زدن است.
🌸فردای آن روز اکبر هم در اطراف حرم مطهر #حضرت_زینب(ع) بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع #شهادت نائل شد.
#شهید_اکبر_شهریاری
#حافظ_قرآن
#ذاکر_اهل_بیت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔸همسرش #پزشک است ولی از او سوء استفاده نمیکند
🔹 #حافظ_قرآن است ولی دم به دم آیه نمیخواند
🔸 #جانباز است ولی مدام از خاطرات جبهه نمیگوید
🔹 خودش به ۳ #زبان مسلط است ولی فخر فروشی نمیکند
بله، او #سعید_جلیلی است
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh