🌷شهید نظرزاده 🌷
کم کم همه بچه ها شده بودندمثل خود #دکتر😊 لباس پوشيدنشان،سلاح دست گرفتنشان،حرف زدنشان. بعضي ها هم #ري
1⃣2⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰یادم میآید مادرم به سختی مریض و در بیمارستان بستری🛌 بود. به اصرار #مصطفی تا آخرین روز در کنار مادرم و در #بیمارستان ماندم.
🔰او هر روز برای عیادت به بیمارستان 🏥میآمد.مادرم به مصطفی میگفت: #همسرت را به خانه ببر.
🔰ولی او قبول نمیکرد❌ و میگفت: باید پیش شما بماند و از شما #پرستاری کند.
بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتی مصطفی به دنبالم آمد.
🔰سوار ماشین شدم🚙 تا به خانه خودمان برویم، #مصطفی دستهای مرا گرفت و بوسید و گریه کرد😭 و گفت:
🔰از تو بسیار ممنون هستم که از #مادرت مراقبت کردی.با تعجب😦 به او گفتم: کسی که از او مراقبت کردم #مادر_من بود ✘نه مادر شما… چرا تشکر میکنی⁉️
🔰او در جواب گفت: این #دستها که به مادر خدمت میکنند برای من #مقدس است👌. دستی که برای مادر خیر نداشته باشد، برای هیچ کس خیر ندارد⭕️ و احسان به پدر و مادر دستور #خداوند است.
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh