eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 2⃣7⃣#قسمت_هفتادو_دوم 💢و در آغوشش میگیرند... و تو گمان
📚 ⛅️ 3⃣7⃣ 💢 خود را به روى سر مى اندازد.... و مثل مرغ پر کنده پیچ و تاب مى خورد.مى نشیند، برمى خیزد، دور سر مى چرخد، به سر نگاه مى کند، بر سر و صورت و دهان خود مى کوبد، خم مى شود، زانو مى زند، سر را در آغوش مى کشد، مى بوید، مى بوسد، خون سر را با دست و صورت و مژگان خود مى سترد... و با خون خود که از دهان و گوشه لبها و صورت خود جارى شده در مى آمیزد، اشک مى ریزد، ضجه مى زند، صیحه مى کشد، مویه مى کند، روى مى خراشد، گریه 😭مى کند، مى خندد، تاولهاى پایش را به پدر نشان مى دهد، شکوه مى کند، دلدارى مى دهد، اعتراض مى کند، تسلى مى طلبد.... 🖤و را و را به آتش 🔥مى کشد.... بابا! چه کسى محاسن تو را کرده است ؟بابا! چه کسى رگهاى تو را است ؟بابا! چه کسى در این کوچکى مرا کرده است؟ بابا! چه کسى یتیم را کند تا بزرگ شود؟بابا! این زنان را چه کسى پناه دهد؟بابا! این چشمهاى گریان، این موهاى پریشان، این غربیان و بى پناهان را چه کسى کند؟بابا! شبها وقت خواب ، چه کسى برایم بخواند؟ چه کسى بادستهایش را شانه کند؟ چه کسى با لبهایش را بروید؟ چه کسى با بوسه هایش هایم را بزداید؟ 💢چه کسى را بر زانویش بگذارد؟ چه کسى را آرام کند؟کاش مرده بودم بابا! کاش فداى تو مى شدم ! کاش زیر خاك بودم ! کاش به دنیا نمى آمدم ! کاش کور مى شدم و تو را در این حال و روز نمى دیدم.مگر نگفتند به سفر مى روى بابا؟ این بود که میان سر و بدنت انداخت؟ این چه سفرى بود که را از گرفت ؟باباى شجاع من ! چه کسى کرد بر سینه تو بنشیند؟ چه کسى کرد سرت را از تن جدا کند؟ 🖤چه کسى کرد دخترت را یتیم کند؟تو کجا بودى بابا وقتى ما را بر نشاندند؟تو کجا بودى بابا وقتى به ما مى زدند؟تو کجا بودى بابا وقتى کاروان را مى راندند و زهره مان را آب مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى را از ما دریغ مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى به ما مى دادند؟ تو کجا بودى بابا وقتى را مى زدند؟ 💢تو کجا بودى بابا وقتى برادرم را به مى بستند؟تو کجا بودى بابا وقتى در ترسناك مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى را در ظل آفتاب از ما مضایقه مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى مردم به ما مى 😄⁉️تو کجا بودى بابا وقتى ما بر روى شتر مى رفتیم و ازمرکب و زیردست وپاى شترها مى ماندیم ؟تو کجا بودى بابا وقتى از #پیش_چشمهاى_گریان_ما مى ؟ 🖤تو کجا بودى بابا وقتى بدنهایمان شد و پوست صورتهایمان برآمد؟تو کجا بودى بابا وقتى عمه ام زینب را در سایه شتر خوابانده بود و او را باد مى زد و گریه مى کرد؟تو کجا بودى بابا وقتى عمه ام زینب نمازهاى شبش را مى خواند و دور از چشم ما تا صبح🌥 مى کرد؟ تو کجا بودى بابا وقتى سرش را بر شانه عمه ام زینب مى گذاشت و زارزار مى گریست ؟تو کجا بودى بابا وقتى از غل و زنجیر سجاد مى چکید.. ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 4⃣7⃣#قسمت_هفتادو_چهارم 💢تو کجا بودى بابا وقتى از #زخم
📚 ⛅️ 5⃣7⃣ 🏴🏴 💢انگار مصیبت تو آغاز شده است.... همه و و ، یک طرف ،... و این یک طرف. همه غمها و دردها و غصه ها یک طرف و یک طرف.نه زنان و کودکان کاروان و نه سجاد و نه حتى فرشتگان آسمان ، نمى توانند تو را در این غم تسلى ببخشد.... و چگونه تسلى دهند فرشتگانى که خود صاحب عزایند... و پر و بالشان به قدرى از سنگین شده است... که پرواز به سوى آسمان را نمى توانند.تنها حضور مادرت مى تواند تسلى بخش جان سوخته تو باشد. پس خودت را به آغوش بسپار و عقده فروخورده همه این داغها و دردها رابگشا... 🖤مگر نه بزرگترین آرزوى هر ، رسیدن به خویش است ؟ و مگر نه مقصد در پیش است ؟ پس چرا تو مدام تداعى خاطرات گذشته را مى کنى... و در کجاوه تنهایى خودت ، اشک مى ریزى ؟نمى توان گفت که هر چه بود، گذشت . ولى مى توان گفت که ، سپرى شد.... اگر چه این فصل به اندازه تمام سالهاى عمر، کش آمد... و اگرچه این فصل ، خزانى جاودانه براى عالم ، رقم زد.... نمى توان توقع کرد که تو اکنون که به مدینه باز مى گردى، تمام خاطرات این سفر را، این سفر پر رنج و راز و خطر را نکنى... 💢و براى لحظه لحظه آن ، کجاوه خودت ، نریزى. اما تو باید خودت را هم حفظ کنى زینب ! چرا که هنوز به نرسیده است.پس به یاد بیاور اما گریه نکن.... یزید شما را میان اقامت در شام و مراجعت به مدینه، مخیر ساخت.... و تو و امام، مراجعت به مدینه را برگزیدید. تو گفتى :_✨ما را به مدینه برگردان . ما به سوى جدمان هجرت مى کنیمبه هنگام خروج از شام، یزید براى تو پیشکش آورد و گفت : 🖤_این را به عوض بگیرید. و تو بر سرش فریاد زدى که : _✨واى بر تو اى یزید که چقدر و و . برادرم را مى کشى و در عوض آن به من مال مى دهى ⁉️یزید شرمگین سرش را به زیر افکند و پولهایش را پس کشید.یزید به جبران گذشته، را که مسن تر و مهربانتر و نرمخوتر بود به سرپرستى کاروان برگزید... و به او سفارش کرد که همه گونه با اهل کاروان مدارا کند. کاروان را از کناره شهرها بگذارند... و در جاى خوب مقام دهد. و ماموران و محافظان را از اطراف کاروان ، دورتر نگاه دارد تا اهل کاروان معذب نشوند.... 💢و نیز دستور داد که بر شترها بگذارند و کجاوه ها را با پارچه هاى و ، زینت دهند و...و تو وقتى چشمت به این پارچه هاى رنگارنگ افتاد،... خشمگین شدى و فریاد زدى : این پارچه هاى الوان و این زینتها را فرو بریزید. این کاروان ، فرزند رسول االله است. کاروان را بپوشانید تا مردم بدانند که این کاروان شهادت اولاد زهر است. و دستور دادى که علاوه بر آن ، در پس و پیش و میان کاروان برافرازند... 🖤تا هر کس به این کاروان بر مى خورد،.. بفهمد که چه اتفاق بزرگى در عالم افتاده است... و بفهمد که باعث و بانى این اتفاق که بوده است و بفهمد که... و براى دستگاه یزید نماند.با اى که تو در مجلس یزید خواندى ،... با که تو در شام بر پا کردى و با خطبه تکان دهنده اى که درمسجدشام خواند،... بر حکومت خود ترسید.. ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 7⃣7⃣ 💢پدرم فداى آنکه عمود خیمه اش شکسته شد.پدرم فداى آنکه غمگین در گذشت.پدرم فداى آنکه تشنه جان سپرد. پدرم فداى آنکه محاسنش غرق خون شد.پدرم فداى آنکه جدش محمد مصطفاست، جدش فرستاده خداست . راستى حسین! این سؤال تو را چه پاسخ گفتند وقتى که پرسیدى : _✨فبم تستحلون دمى ؟(44)راستى، از خون على اصغر حتى به زمین نچکید...میان دست و بدن عباس ، افتاده بود؟ آب نخورد، حتى وقتى که آب شد. 🖤راستى رقیه به حسین چه گفت، رقیه با حسین چه کرد که حسین به او پروانه 🦋رفتن داد؟از همه سخت تر وداع بود.... وداع با حسین. وداع با جهان، وداع با جان ، وداع با هر چه که دوست داشتنى است.زینب ! زینب ! زینب!تو را به خدا خودت را کن. کار تو هنوز به اتمام است. تو تازه باید را از مدینه رسول الله به تمام منتشر کنى.... تو باید را نگه دارى. 💢و اصلا مگر نه مرجعیت آشکار، پس از حسین با توست ؟ مگر نه باید باید در پرده بماند تا نسل امامت شود؟پس تو از این پس، مردمى، پرسشهاى مردمى ، مشکلات مردمى و پرچم مردمى و میان حق و باطل مردمى. با دستهاى توست... که از دوش به قامت منتقل مى شود.... پس گریه نکن زینت ! خودت را حفظ کن زینب!اکنون آرام آرام به نزدیک مى شوى... و که درمدینه چشم انتظار توست، از آنچه تاکنون بر دوش خود، حمل کرده اى ، کمتر نیست. 🖤پرده کجاوه را کنار مى زنى... و از پشت پرده هاى اشک به راه ، نگاه مى کنى . چیزى تا مدینه نمانده است. سواد مدینه که از دور پیدا مى شود، فرمان مى دهى که همگان از مرکبها پیاده شوند:_✨به احترام حرم رسول الله از محملها فرود بیایید! همه پیاده مى شوند.... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
‍ 🥀✨بسم رب العالمین 🔶و چه بسیارند #پاک_مردانی که کسب و تجارت و داد و ستد آنها را از یاد خدا غافل نم
🕊🌳🕊🌳🕊🌳🕊 🍂آقا طاهرنیا میگن اهل مراقبت بود یعنی:با صدای بلند نمی خندید؛😃نماز اول وقت و نافله آن را می خواندهر روز زیارت عاشورا میخواند نگاه خود را میکرد و همیشه سر به زیر بود در برابر نامحرم. هر روز قرآن📖 می خواند 🍂خمس زندگی اش را دقیق حساب می‌کرددر برابر پدر و مادر، پاهای خود را دراز نمی کرد؛ به همه م🌸 میکرد؛ از غیر خدا چیزی نمی خواست؛ انفاق میکرد 🍂اهل بود؛ ساده می پوشید و کم می خورد؛ به خواندن نماز شب🌙 اهتمام داشت؛ اهل دعا 🤲بود؛ برای انجام تلاش می‌کرد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💢می دانی؟ اشک، است. آن دم که با عطر نام (ع) درآمیزد. 💢گاهی باید نشست، کنج دنج اتاق دل و ساخت. تنها به (ع). بهشتی عاشقانه♥️ برای . برای التیام و رهایی. به دور از تمام خستگی ها و رنج های دنیا. تمام دلبستگی های فانی وآمال بی‌اساس😔 💢گاهی باید نشست کنج دنج اتاق دل و خلوتی ساخت. خلوتی عارفانه💖 برای اشک. برای و تعمق. برای کاوش در کردار و رفتار و خواسته ها و اندوخته ها. 💢گاهی باید نشست و اشک ریخت😭 برای این خود درمانده. برای نرسیدن ها و جاماندگی هایش. 💢باید اشک ریخت و یاری طلبید و دل را سبک کرد و آنگاه، این اشک بامسمّا قداستی بی مانند می یابد، که به عشق (ع)، مزین گردد. مگر نه اینکه نام حسین(ع)، اعجاز می کند! ❤️ 💢وه که چه زیباست، تجلی منتهای این اعجاز، آنجا که ، در واپسین لحظه های تنفس در این قفس، سر از زمین بر می کند و با عاشقانه، ذکر حسین(ع) بر لب جاری می سازد🕊 ♡وه که چه زیباست، تجلی این اعجاز♡ ✍️نویسنده: به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃هربار که قلم را به دست میگیرم زمزمه ای در گوشم میپیچد، کسی سوره را در گوشم تلاوت میکند و هر آیه اش مأمن گرمابخشی میشود برای دل که سرمایش به نسیم گرم و التیام بخشی بند است که از آیه های جنون برمی‌خیزد😌 . 🍃به آیه بیست و هشت سوره عشق که میرسد مجنونی متولد میشود از خاکی که سیراب شده از خون و هزاران سرباز به خود دیده که مجنون وار بهر رزم به شتافتند🕊 . 🍃و سربازی دیگر یا شاید هم عباسی دیگر برای ، حیات یافت. در کالبدش روح دمیدند و شرح عشق گفتند که روا نباشد عاشق غیرتش را به دیوار خانه قاب کند و تماشایش کند، اصلا عاشقان را ساختند بهر فدا شدن برای عشق، برای دین، برای . . 🍃سجاد از آنها بود که رسم عشاق را به فراموشی نسپرده بود و غیرت در رگ‌هایش می‌جوشید که همین را هم سرمشق شاگردانش کرد تا بعد خودش های دیگری باشند که عَلم را بردارند و برای سربازی کنند🙃 . 🍃او زیبا گذشتن را در مکتب مولا آموخته بود و چه پایانی دلپذیرتر از پرواز به سوی آسمان آن هم از شام سرزمین برای چون اویی که شفیع و دست گیر دوستانش بود، دوستانی که هم کلاس او در مکتب مولا بودند و همرهش در نبرد حق علیه باطل🌹 . 🍃وحالا فاطمه زهرایش به رسم دختری سی و هفتمین بهار زندگی پدر را جشن میگیرد بر سنگ سرد مزار که آخرین یادگاری پدر است و قاب عکسی که در آن پدر لبخند میزند♡ . سرباز❣ ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهـدا بهترین👥 .. 💕 ؁عاشقانھ‌شان🙇‍♂ عطروبو؁سیدالساجدین‌داشت '🌿❤️ سید الساجدین امام (ع) را برهمه شما تبریک عرض میکنم ❤️🧡💛💚💙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊🌳🕊🌳🕊🌳🕊 🍂آقا طاهرنیا میگن اهل مراقبت بود یعنی:با صدای بلند نمی خندید؛😃نماز اول وقت و نافله آن را می خواندهر روز زیارت عاشورا میخواند نگاه خود را میکرد و همیشه سر به زیر بود در برابر نامحرم. هر روز قرآن📖 می خواند 🍂خمس زندگی اش را دقیق حساب می‌کرددر برابر پدر و مادر، پاهای خود را دراز نمی کرد؛ به همه م🌸 میکرد؛ از غیر خدا چیزی نمی خواست؛ انفاق میکرد 🍂اهل بود؛ ساده می پوشید و کم می خورد؛ به خواندن نماز شب🌙 اهتمام داشت؛ اهل دعا 🤲بود؛ برای انجام تلاش می‌کرد. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
♡بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 🍃می دانی؟ اشک، است. آن دم که با عطر نام حسین(ع) درآمیزد. 🍃 گاهی باید نشست، کنج دنج اتاق دل و ساخت. تنها به عشق حسین(ع). بهشتی عاشقانه، برای . برای التیام و . به دور از تمام خستگی ها و رنج های دنیا. تمام دلبستگی های فانی و آمال بی‌اساس. 🍃گاهی باید نشست کنج دنج اتاق دل و خلوتی ساخت. خلوتی عارفانه، برای اشک. برای و تعمق. برای کاوش در کردار و رفتار و خواسته ها و اندوخته ها. 🍃گاهی باید نشست و اشک ریخت برای این درمانده. برای نرسیدن ها و جاماندگی هایش😓 🍃باید اشک ریخت و طلبید و دل را سبک کرد و آنگاه، این اشک بامسمّا قداستی بی مانند می یابد، که به عشق حسین(ع)، مزین گردد. مگر نه اینکه نام حسین(ع)،اعجاز می کند! ❤️ 🍃وه که چه زیباست، تجلی منتهای این اعجاز، آنجا که ، در واپسین لحظه های تنفس در این قفس، سر از زمین بر می کند و با عاشقانه، ذکر حسین(ع) بر لب جاری می سازد. ♡وه که چه زیباست، تجلی این اعجاز!♡ ✍️نویسنده : 💐به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳۰ تیر ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴.خانطومان سوریه 📅تاریخ انتشار : ۲۹ تیر۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : شهریار بهشت رضوان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم رب العالمین♡ 🍃و چه بسیارند که کسب و تجارت و داد و ستد آنها را از یاد خدا غافل نمی کند"* و بلکه دنیا برایشان، با همه پستی ها و بلندی هایش ، میشود مشعلی برای لمس . 🍃پاک مردانی همچو . سجاد نامی که به قول خودش، در تب و تاب ناله های بیتاب بود. سجادی که دوازده سال تمام، از صابرین بود و عشق، در میان امواج قلبش قدم میزد❤ 🍃میدانی، زمان، مامن و منزلگاهیست برای آرزوهایی، که اکنون خاطره خوانده میشوند. خاطره هایی که نبضشان، هنوز در میان پیچ و خم حس میشود. 🍃زمان، هنوز بیاد دارد استخاره ات را، و خوب بخاطر سپرده است که آیه را خواندی*🌹 🍃شاید، همین آیه بود که تو را راهی کرد. شاید طعم شیرین ، لحظه ای زیر پوستت دوید و دلگرم شدی، وقتی که خداوند در نشانه اش، تورا از مسیر خودش خواند . 🍃براستی، چه کسی میداند، طوفان عشق، چگونه سجاد را فشرد که ساعتی قبل از تولد ، دل به دریا زد و راهی شد🌺 پ.ن : استخاره همسر شهید ، آیه ۳۷ سوره نور پ.ن : آیه ۱۲۳ سوره توبه ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ مرداد ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای رشت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
▪️عاشورا... ▪️سال ها زندگی کرده‌ام و معنای سیاهی و را این طور فهمیدم که همه آنچنان در این ده روز می گیرند که عالمی را متوجه خود می کنند و عمر را خرج می‌کنند بدون حسرت خوردن برای ثانیه‌ای و خدا را شکر می گویند برای همین گذر در این اتمسفر. ▪️تمام سال را در این پیچ و خم روزها می گردم تا نوبت به محرم برسد که عقده پاره کنم و بشکنم اما امسال...😔 ▪️ده روز مثل باد گذشت بدون آنکه دستم پر شود، لااقل من به این فضا عادت ندارم. خودم را در زمره می بینم که سر تپه های مشرف به ایستاده بودند و نظاره می کردند که تو را پسر پیامبر را می کشند و می گفتند نکشید او را، پسر پیامبر است. فقط همین فقط می گفتند😞 ▪️آه حسین،‌ دید نمی برد دست را بالا برد و موهایش را گرفت و با پا زیر و رویش کرد پاره تن پیامبر را و سر را نبرید بلکه با ۱۲ ضربه جداکرد و گرفت مقابل . دردم سر بریدن حسین نیست خون جگر از آن لحظه شروع شد که حضرت فرمود: ...😭 ▪️حسین عزیز دل زهرا نگذار مثل دخترت حسرت بر دلم بماند...ای به قربان انگشتت که دنیا را زیر و رو کرد اما دل را نه...😓 ✍نویسنده : °•به مناسبت 🖤 📅تاریخ انتشار : ۲۸شهریور ۱۴۰۰ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم رب العالمین♡ 🍃و چه بسیارند که کسب و تجارت و داد و ستد آنها را از یاد خدا غافل نمی کند"* و بلکه دنیا برایشان، با همه پستی ها و بلندی هایش، میشود مشعلی برای لمس . 🍃پاک مردانی همچو . سجاد نامی که به قول خودش، در تب و تاب ناله های بیتاب بود. سجادی که دوازده سال تمام، از صابرین جهاد فی سبیل الله بود و عشق، در میان امواج قلبش قدم میزد❤ 🍃میدانی، زمان، مامن و منزل گاهیست برای آرزوهایی، که اکنون خاطره خوانده میشوند. خاطره هایی که نبضشان، هنوز در میان پیچ و خم حس میشود. زمان، هنوز بیاد دارد استخاره ات را، و خوب بخاطر سپرده است که آیه را خواندی*🌹 🍃شاید، همین آیه بود که تو را راهی کرد. شاید طعم شیرین ، لحظه ای زیر پوستت دوید و دلگرم شدی، وقتی که خداوند در نشانه اش، تورا از مسیر خودش خواند. 🍃براستی، چه کسی میداند، طوفان عشق، چگونه سجاد را فشرد که ساعتی قبل از تولد دومین طفلش، دل به دریا زد و راهی شد🌺 پ.ن : استخاره همسر شهید ، آیه ۳۷ سوره نور پ.ن : آیه ۱۲۳ سوره توبه ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ مرداد ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای رشت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh