🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 2⃣7⃣#قسمت_هفتادو_دوم 💢و در آغوشش میگیرند... و تو گمان
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
3⃣7⃣#قسمت_هفتادو_سوم
💢#رقیه خود را به روى سر مى اندازد.... و مثل مرغ پر کنده پیچ و تاب مى خورد.مى نشیند، برمى خیزد، دور سر مى چرخد، به سر نگاه مى کند، بر سر و صورت و دهان خود مى کوبد، خم مى شود، زانو مى زند، سر را در آغوش مى کشد، مى بوید، مى بوسد،
خون سر را با دست و صورت و مژگان خود مى سترد... و با خون خود که از دهان و گوشه لبها و صورت خود جارى شده در مى آمیزد، اشک مى ریزد، ضجه مى زند، صیحه مى کشد، مویه مى کند، روى مى خراشد، گریه 😭مى کند، مى خندد، تاولهاى پایش را به پدر نشان مى دهد، شکوه مى کند، دلدارى مى دهد، اعتراض مى کند، تسلى مى طلبد....
🖤و #خرابه را و #جان_همه_خراباتیان را به آتش 🔥مى کشد.... بابا! چه کسى محاسن تو را #خونین کرده است ؟بابا! چه کسى رگهاى تو را #بریده است ؟بابا! چه کسى در این کوچکى مرا #یتیم کرده است؟ بابا! چه کسى یتیم را #پرستارى کند تا بزرگ شود؟بابا! این زنان #بى_پناه را چه کسى پناه دهد؟بابا! این چشمهاى گریان، این موهاى پریشان، این غربیان و بى پناهان را چه کسى #دستگیرى کند؟بابا! شبها وقت خواب ، چه کسى برایم #قرآن بخواند؟ چه کسى بادستهایش #موهایم را شانه کند؟ چه کسى با لبهایش #اشکهایم را بروید؟
چه کسى با بوسه هایش #غصه هایم را بزداید؟
💢چه کسى #سرم را بر زانویش بگذارد؟ چه کسى #دلم را آرام کند؟کاش مرده بودم بابا! کاش فداى تو مى شدم !
کاش زیر خاك بودم ! کاش به دنیا نمى آمدم ! کاش کور مى شدم و تو را در این حال و روز نمى دیدم.مگر نگفتند به سفر مى روى بابا؟ این #چه_سفرى بود که میان سر و بدنت #فاصله انداخت؟ این چه سفرى بود که #تو را از #من گرفت ؟باباى شجاع من ! چه کسى #جراءت کرد بر سینه تو بنشیند؟ چه کسى #جراءت کرد سرت را از تن جدا کند؟
🖤چه کسى #جراءت کرد دخترت را یتیم کند؟تو کجا بودى بابا وقتى ما را بر #شتربى_جهاز نشاندند؟تو کجا بودى بابا وقتى به ما #سیلى مى زدند؟تو کجا بودى بابا وقتى کاروان را #تند مى راندند و زهره مان را آب مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى #آب را از ما دریغ مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى به ما #گرسنگى مى دادند؟ تو کجا بودى بابا وقتى #عمه_ام را #کتک مى زدند؟
💢تو کجا بودى بابا وقتى برادرم #سجاد را به #زنجیر مى بستند؟تو کجا بودى بابا وقتى #شبها در #بیابانهاى ترسناك #رهایمان مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى #سایه_بانى را در ظل آفتاب از ما مضایقه مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى مردم به ما مى #خندیدند😄⁉️تو کجا بودى
بابا وقتى ما بر روى شتر #خواب مى رفتیم و ازمرکب #مى_افتادیم و زیردست وپاى شترها مى ماندیم ؟تو کجا بودى بابا وقتى #مردم از #اسارتماشادىکردندو#پیش_چشمهاى_گریان_ما مى #رقصیدند؟
🖤تو کجا بودى بابا وقتى بدنهایمان #زخم شد و پوست صورتهایمان برآمد؟تو کجا بودى بابا وقتى عمه ام زینب #سجاد را در سایه شتر خوابانده بود و او را باد مى زد و گریه مى کرد؟تو کجا بودى بابا وقتى عمه ام زینب نمازهاى شبش را #نشسته مى خواند و دور از چشم ما تا صبح🌥 #گریه مى کرد؟
تو کجا بودى بابا وقتى #سکینه سرش را بر شانه عمه ام زینب مى گذاشت و زارزار مى گریست ؟تو کجا بودى بابا وقتى از #زخمهاى غل و زنجیر سجاد #خون مى چکید..
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 4⃣7⃣#قسمت_هفتادو_چهارم 💢تو کجا بودى بابا وقتى از #زخم
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
5⃣7⃣#قسمت_هفتادو_پنج
🏴#پرتوهجدهم🏴
💢انگار مصیبت تو #تازه آغاز شده است.... همه #کربلا و #کوفه و #شام ، یک طرف ،... و این #خرابه یک طرف.
همه غمها و دردها و غصه ها یک طرف
و #غم_رقیه یک طرف.نه زنان و کودکان کاروان و نه سجاد و نه حتى فرشتگان آسمان ، نمى توانند تو را در این غم تسلى ببخشد.... و چگونه تسلى دهند فرشتگانى که خود صاحب عزایند...
و پر و بالشان به قدرى از #اشک سنگین شده است... که پرواز به سوى آسمان را نمى توانند.تنها حضور مادرت #زهرا مى تواند تسلى بخش جان سوخته تو باشد.
پس خودت را به آغوش #مادرت بسپار و عقده فروخورده همه این داغها و دردها رابگشا...
🖤مگر نه بزرگترین آرزوى هر #غریب، رسیدن به #موطن خویش است ؟
و مگر نه مقصد #مدینه در پیش است ؟
پس چرا تو مدام تداعى خاطرات گذشته را مى کنى... و در کجاوه تنهایى خودت ، اشک مى ریزى ؟نمى توان گفت که هر چه بود، گذشت . ولى مى توان گفت که #فصل_مصیبت ، سپرى شد....
اگر چه این فصل به اندازه تمام سالهاى عمر، کش آمد... و اگرچه این فصل ، خزانى جاودانه براى عالم ، رقم زد....
نمى توان توقع کرد که تو اکنون که به مدینه باز مى گردى، تمام خاطرات این سفر را، این سفر پر رنج و راز و خطر را #تداعى نکنى...
💢و براى لحظه لحظه آن ، #درخلوت کجاوه خودت ، #اشک نریزى.
اما تو باید خودت را هم حفظ کنى زینب ! چرا که #کارتو هنوز به #اتمام نرسیده است.پس به یاد بیاور اما گریه نکن.... یزید شما را میان اقامت در شام و مراجعت به مدینه، مخیر ساخت....
و تو و امام، مراجعت به مدینه را برگزیدید. تو گفتى :_✨ما را به مدینه برگردان . ما به سوى جدمان هجرت مى کنیمبه هنگام خروج از شام، یزید #پول_زیادى براى تو پیشکش آورد و گفت :
🖤_این را به عوض #خون_حسین بگیرید. و تو بر سرش فریاد زدى که :
_✨واى بر تو اى یزید که چقدر #وقیح و #سنگدل و #بى_حیایى. برادرم را مى کشى و در عوض آن به من مال مى دهى ⁉️یزید شرمگین سرش را به زیر افکند و پولهایش را پس کشید.یزید به جبران گذشته، #نعمان_بن_بشیر را که مسن تر و مهربانتر و نرمخوتر بود به سرپرستى کاروان برگزید... و به او سفارش کرد که همه گونه با اهل کاروان مدارا کند.
کاروان را از کناره شهرها بگذارند...
و در جاى خوب مقام دهد. و ماموران و محافظان را از اطراف کاروان ، دورتر نگاه دارد تا اهل کاروان معذب نشوند....
💢و نیز دستور داد که بر شترها #کجاوه بگذارند و کجاوه ها را با پارچه هاى #ابریشمین و #زربفت ، زینت دهند و...و تو وقتى چشمت به این پارچه هاى رنگارنگ افتاد،... خشمگین شدى و فریاد زدى : این پارچه هاى الوان و این زینتها را فرو بریزید. این کاروان ، #عزادار فرزند رسول االله است. کاروان را #سیاه بپوشانید تا مردم #همه بدانند که این کاروان #مصیبت_زده شهادت اولاد زهر است. و دستور دادى که علاوه بر آن ، در پس و پیش و میان کاروان #پرچمهاى_سیاه برافرازند...
🖤تا هر کس به این کاروان بر مى خورد،.. بفهمد که چه اتفاق بزرگى در عالم افتاده است... و بفهمد که باعث و بانى این اتفاق که بوده است و بفهمد که... و براى دستگاه یزید #حیثیتى نماند.با #خطبه اى که تو در مجلس یزید خواندى ،... با #تعزیتى که تو در شام بر پا کردى و با خطبه تکان دهنده اى که #سجاد درمسجدشام خواند،...
#یزید بر حکومت خود ترسید..
#ادامه_دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
7⃣7⃣#قسمت_هفتادو_هفت
💢پدرم فداى آنکه عمود خیمه اش شکسته شد.پدرم فداى آنکه غمگین در گذشت.پدرم فداى آنکه تشنه جان سپرد.
پدرم فداى آنکه محاسنش غرق خون شد.پدرم فداى آنکه جدش محمد مصطفاست، جدش فرستاده خداست .
راستى حسین! این سؤال تو را چه پاسخ گفتند وقتى که پرسیدى : _✨فبم تستحلون دمى ؟(44)راستى،#یک_قطره از خون على اصغر حتى به زمین نچکید...میان دست و بدن عباس ، #چقدرفاصله افتاده بود؟#هیچکس آب نخورد، حتى وقتى که آب #آزاد شد.
🖤راستى رقیه به حسین چه گفت،
رقیه با حسین چه کرد که حسین به او پروانه 🦋رفتن داد؟از همه سخت تر وداع بود.... وداع با حسین. وداع با جهان، وداع با جان ، وداع با هر چه که دوست داشتنى است.زینب ! زینب ! زینب!تو را به خدا خودت را #حفظ کن.
کار تو هنوز به اتمام #نرسیده است.
تو تازه باید #پیام_کربلایى_ات را از مدینه رسول الله به تمام #عالم منتشر کنى.... تو باید #خون_حسین را #تاابدتازه نگه دارى.
💢و اصلا مگر نه مرجعیت آشکار، پس از حسین با توست ؟ مگر نه #سجاد باید باید در پرده #اختفا بماند تا نسل امامت #حفظ شود؟پس تو از این پس،
#پناه مردمى، #مرجع پرسشهاى مردمى ، #حلّال مشکلات مردمى
و پرچم #هدایت مردمى و #شاخص میان حق و باطل مردمى.#رداى_امامت با دستهاى توست... که از دوش #حسین به قامت #سجاد منتقل مى شود....
پس گریه نکن زینت ! خودت را حفظ کن زینب!اکنون آرام آرام به #مدینه نزدیک مى شوى... و #رسالتى که درمدینه چشم انتظار توست، از آنچه تاکنون بر دوش خود، حمل کرده اى ، کمتر نیست.
🖤پرده کجاوه را کنار مى زنى...
و از پشت پرده هاى اشک به راه ، نگاه مى کنى . چیزى تا مدینه نمانده است.
سواد مدینه که از دور پیدا مى شود،
فرمان مى دهى که همگان از مرکبها پیاده شوند:_✨به احترام حرم رسول الله از محملها فرود بیایید!
همه پیاده مى شوند....
#ادامه_دارد....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🥀✨بسم رب العالمین 🔶و چه بسیارند #پاک_مردانی که کسب و تجارت و داد و ستد آنها را از یاد خدا غافل نم
🕊🌳🕊🌳🕊🌳🕊
🍂آقا #سجاد طاهرنیا میگن اهل مراقبت بود یعنی:با صدای بلند نمی خندید؛😃نماز اول وقت و نافله آن را می خواندهر روز زیارت عاشورا میخواند نگاه خود را #کنترل میکرد و همیشه سر به زیر بود در برابر نامحرم. هر روز قرآن📖 می خواند
🍂خمس زندگی اش را دقیق حساب میکرددر برابر پدر و مادر، پاهای خود را دراز نمی کرد؛ به همه م#حبت🌸 میکرد؛ از غیر خدا چیزی نمی خواست؛ انفاق میکرد
🍂اهل #صدقه بود؛ ساده می پوشید و کم می خورد؛ به خواندن نماز شب🌙 اهتمام داشت؛ اهل دعا 🤲بود؛ برای انجام #مستحبات تلاش میکرد.
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
💢می دانی؟ اشک، #علاج است.
آن دم که با عطر نام #حسین(ع) درآمیزد.
💢گاهی باید نشست، کنج دنج اتاق دل و #بهشتی_عاشقانه ساخت. تنها به #عشق_حسین(ع). بهشتی عاشقانه♥️ برای #اشک. برای التیام و رهایی. به دور از تمام خستگی ها و رنج های دنیا. تمام دلبستگی های فانی وآمال بیاساس😔
💢گاهی باید نشست کنج دنج اتاق دل و خلوتی #عارفانه ساخت. خلوتی عارفانه💖 برای اشک. برای #تفکر و تعمق. برای کاوش در کردار و رفتار و خواسته ها و اندوخته ها.
💢گاهی باید نشست و اشک ریخت😭 برای این خود درمانده. برای نرسیدن ها و جاماندگی هایش.
💢باید اشک ریخت و یاری طلبید و دل را سبک کرد و آنگاه، این اشک بامسمّا قداستی بی مانند می یابد، که به عشق #حسین(ع)، مزین گردد. مگر نه اینکه نام حسین(ع)، اعجاز می کند! #اعجازی_عاشقانه❤️
💢وه که چه زیباست، تجلی منتهای این اعجاز، آنجا که #سجاد، در واپسین لحظه های تنفس در این قفس، سر از زمین بر می کند و با #ادبی عاشقانه، ذکر حسین(ع) بر لب جاری می سازد🕊
♡وه که چه زیباست، تجلی این اعجاز♡
✍️نویسنده: #زهرا_مهدیار
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_سجاد_عفتی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃هربار که قلم را به دست میگیرم زمزمه ای در گوشم میپیچد، کسی سوره #عشق را در گوشم تلاوت میکند و هر آیه اش مأمن گرمابخشی میشود برای دل که سرمایش به نسیم گرم و التیام بخشی بند است که از آیه های جنون برمیخیزد😌
.
🍃به آیه بیست و هشت سوره عشق که میرسد مجنونی متولد میشود از خاکی که سیراب شده از خون #جوانانش و هزاران سرباز به خود دیده که مجنون وار بهر رزم به #قتلگاه شتافتند🕊
.
🍃و سربازی دیگر یا شاید هم عباسی دیگر برای #بانوی_کربلا، حیات یافت. در کالبدش روح دمیدند و شرح عشق گفتند که روا نباشد عاشق غیرتش را به دیوار خانه قاب کند و تماشایش کند، اصلا عاشقان را ساختند بهر فدا شدن برای عشق، برای دین، برای #حریم_حرم.
.
🍃سجاد از آنها بود که رسم عشاق را به
فراموشی نسپرده بود و غیرت #عباسبنعلی در رگهایش میجوشید که همین را هم سرمشق شاگردانش کرد تا بعد خودش #سجاد های دیگری باشند که عَلم را بردارند و برای #اسلام سربازی کنند🙃
.
🍃او زیبا گذشتن را در مکتب مولا آموخته بود و چه پایانی دلپذیرتر از پرواز به سوی آسمان آن هم از شام سرزمین #بانوی_صبر برای چون اویی که شفیع و دست گیر دوستانش بود، دوستانی که هم کلاس او در مکتب مولا بودند و همرهش در نبرد حق علیه باطل🌹
.
🍃وحالا فاطمه زهرایش به رسم دختری سی و هفتمین بهار زندگی پدر را جشن میگیرد بر سنگ سرد مزار که آخرین یادگاری پدر است و قاب عکسی که در آن پدر لبخند میزند♡
.
#میلادت_مبارک سرباز❣
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی #شهید_سجاد_مرادی
#ایام_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهـدا
بهترین#شاگردانمڪتب👥
#عشـقبودند.. 💕
#سجدھهاعاشقانھشان🙇♂
عطروبوسیدالساجدینداشت '🌿❤️
#ولادت سید الساجدین امام#سجاد (ع) را برهمه شما تبریک عرض میکنم ❤️🧡💛💚💙
#صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊🌳🕊🌳🕊🌳🕊
🍂آقا #سجاد طاهرنیا میگن اهل مراقبت بود یعنی:با صدای بلند نمی خندید؛😃نماز اول وقت و نافله آن را می خواندهر روز زیارت عاشورا میخواند نگاه خود را #کنترل میکرد و همیشه سر به زیر بود در برابر نامحرم. هر روز قرآن📖 می خواند
🍂خمس زندگی اش را دقیق حساب میکرددر برابر پدر و مادر، پاهای خود را دراز نمی کرد؛ به همه م#حبت🌸 میکرد؛ از غیر خدا چیزی نمی خواست؛ انفاق میکرد
🍂اهل #صدقه بود؛ ساده می پوشید و کم می خورد؛ به خواندن نماز شب🌙 اهتمام داشت؛ اهل دعا 🤲بود؛ برای انجام #مستحبات تلاش میکرد.
#شهید_سجاد_طاهرنیا🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
♡بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
🍃می دانی؟ اشک، #علاج است.
آن دم که با عطر نام حسین(ع) درآمیزد.
🍃 گاهی باید نشست، کنج دنج اتاق دل و #بهشتی_عاشقانه ساخت. تنها به عشق حسین(ع). بهشتی عاشقانه، برای #اشک. برای التیام و #رهایی. به دور از تمام خستگی ها و رنج های دنیا. تمام دلبستگی های فانی و آمال بیاساس.
🍃گاهی باید نشست کنج دنج اتاق دل و خلوتی #عارفانه ساخت. خلوتی عارفانه، برای اشک. برای #تفکر و تعمق.
برای کاوش در کردار و رفتار و خواسته ها و اندوخته ها.
🍃گاهی باید نشست و اشک ریخت برای این #خود درمانده. برای نرسیدن ها و جاماندگی هایش😓
🍃باید اشک ریخت و #یاری طلبید و دل را سبک کرد و آنگاه، این اشک بامسمّا قداستی بی مانند می یابد، که به عشق حسین(ع)، مزین گردد. مگر نه اینکه نام حسین(ع)،اعجاز می کند!
#اعجازی_عاشقانه❤️
🍃وه که چه زیباست، تجلی منتهای این اعجاز، آنجا که #سجاد، در واپسین لحظه های تنفس در این قفس، سر از زمین بر می کند و با #ادبی عاشقانه، ذکر حسین(ع) بر لب جاری می سازد.
♡وه که چه زیباست، تجلی این اعجاز!♡
✍️نویسنده : #زهرا_مهدیار
💐به مناسبت سالروز #تولد #شهید_مدافع_حرم_سجاد_عفتی
📅تاریخ تولد : ۳۰ تیر ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴.خانطومان سوریه
📅تاریخ انتشار : ۲۹ تیر۱۴۰۰
🥀مزار شهید : شهریار بهشت رضوان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡بسم رب العالمین♡
🍃و چه بسیارند #پاک_مردانی که کسب و تجارت و داد و ستد آنها را از یاد خدا غافل نمی کند"* و بلکه دنیا برایشان، با همه پستی ها و بلندی هایش ، میشود مشعلی برای لمس #خدا.
🍃پاک مردانی همچو #سجاد. سجاد نامی که به قول خودش، در تب و تاب ناله های بیتاب #کودکان_سوریه بود.
سجادی که دوازده سال تمام، از صابرین #جهاد_فی_سبیل_الله بود و عشق، در میان امواج قلبش قدم میزد❤
🍃میدانی، زمان، مامن و منزلگاهیست برای آرزوهایی، که اکنون خاطره خوانده میشوند. خاطره هایی که نبضشان، هنوز در میان پیچ و خم #عشق حس میشود.
🍃زمان، هنوز بیاد دارد استخاره ات را، و خوب بخاطر سپرده است که آیه را #آیۀ_شهادت خواندی*🌹
🍃شاید، همین آیه بود که تو را راهی کرد. شاید طعم شیرین #شهادت، لحظه ای زیر پوستت دوید و دلگرم شدی، وقتی که خداوند در نشانه اش، تورا از #پرهیزکاران مسیر خودش خواند .
🍃براستی، چه کسی میداند، طوفان عشق، چگونه #قلب سجاد را فشرد که ساعتی قبل از تولد #دومین_طفلش، دل به دریا زد و راهی #سنگر_عشق شد🌺
پ.ن : استخاره همسر شهید ، آیه ۳۷ سوره نور
پ.ن : آیه ۱۲۳ سوره توبه
✍نویسنده : #مبرا_پورحسن
🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_سجاد_طاهرنیا
📅تاریخ تولد : ۲۳ مرداد ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای رشت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
▪️عاشورا...
▪️سال ها زندگی کردهام و معنای سیاهی و #محرم را این طور فهمیدم که همه آنچنان در این ده روز #شور_حسینی می گیرند که عالمی را متوجه خود می کنند و عمر را خرج میکنند بدون حسرت خوردن برای ثانیهای و خدا را شکر می گویند برای همین گذر #عمر در این اتمسفر.
▪️تمام سال را در این پیچ و خم روزها می گردم تا نوبت به محرم برسد که عقده پاره کنم و #بغض بشکنم اما امسال...😔
▪️ده روز مثل باد گذشت بدون آنکه دستم پر شود، لااقل من به این فضا عادت ندارم. #حسینجان خودم را در زمره #کوفیانی می بینم که سر تپه های مشرف به #گودال_قتلگاه ایستاده بودند و نظاره می کردند که تو را پسر پیامبر را می کشند و می گفتند نکشید او را، پسر پیامبر است. فقط همین فقط می گفتند😞
▪️آه حسین، #ملعون دید نمی برد دست را بالا برد و موهایش را گرفت و با پا زیر و رویش کرد پاره تن پیامبر را و سر را نبرید بلکه با ۱۲ ضربه جداکرد و گرفت مقابل #مادرش. دردم سر بریدن حسین نیست خون جگر از آن لحظه شروع شد که حضرت #سجاد فرمود: #علیکن_بالفرار...😭
▪️حسین عزیز دل زهرا نگذار مثل دخترت حسرت #زیارت_اربعین بر دلم بماند...ای به قربان انگشتت که دنیا را زیر و رو کرد اما دل #ساربان را نه...😓
✍نویسنده : #محمد_صادق_زارع
°•به مناسبت #عاشورای_حسینی_تسلیت🖤
📅تاریخ انتشار : ۲۸شهریور ۱۴۰۰
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡بسم رب العالمین♡
🍃و چه بسیارند #پاک_مردانی که کسب و تجارت و داد و ستد آنها را از یاد خدا غافل نمی کند"* و بلکه دنیا برایشان، با همه پستی ها و بلندی هایش، میشود مشعلی برای لمس #خدا.
🍃پاک مردانی همچو #سجاد. سجاد نامی که به قول خودش، در تب و تاب ناله های بیتاب #کودکان_سوریه بود. سجادی که دوازده سال تمام، از صابرین جهاد فی سبیل الله بود و عشق، در میان امواج قلبش قدم میزد❤
🍃میدانی، زمان، مامن و منزل گاهیست برای آرزوهایی، که اکنون خاطره خوانده میشوند. خاطره هایی که نبضشان، هنوز در میان پیچ و خم #عشق حس میشود. زمان، هنوز بیاد دارد استخاره ات را، و خوب بخاطر سپرده است که آیه را #آیۀ_شهادت خواندی*🌹
🍃شاید، همین آیه بود که تو را راهی کرد. شاید طعم شیرین #شهادت، لحظه ای زیر پوستت دوید و دلگرم شدی، وقتی که خداوند در نشانه اش، تورا از #پرهیزکاران مسیر خودش خواند.
🍃براستی، چه کسی میداند، طوفان عشق، چگونه #قلب سجاد را فشرد که ساعتی قبل از تولد دومین طفلش، دل به دریا زد و راهی #سنگر_عشق شد🌺
پ.ن : استخاره همسر شهید ، آیه ۳۷ سوره نور
پ.ن : آیه ۱۲۳ سوره توبه
✍نویسنده : #مبرا_پورحسن
🌺به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سجاد_طاهرنیا
📅تاریخ تولد : ۲۳ مرداد ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای رشت
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh