eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
#برادر_شهید: #شهید_محمودرضا_بیضایی #گمنام زیست و عاشق گمنامی بود. اما در گمنامی کاری برای #انقلاب و
6⃣2⃣4⃣ 🌷 💠شیعه‌ی علی بن ابیطالب 🔰محمودرضا در مناطق مختلف با مردم ارتباط می‌گرفت. یکبار در یکی از مناطق درگیری،متوجه شدیم که مقابل یک خانه🏡 روی زمین نشسته بودند. یکی از رزمنده‌های سوری که همراه ما بود گفت: « اینها مشکوکند🗯 و شاید باشند.» 🔰محمودرضا گفت : «شاید هم نباشند✘ ؛ بگذارید با آن‌ها صحبت کنیم👌.» بعد رفت جلو و شروع ڪرد به زبان با آن‌ها صحبت کردن ،خودش را معرفی کرد و به آن‌ها گفت:«نترسید،ما علی بن ابیطالب هستیم و شما در پناه مایید.» 🔰وقتی این را گفت آرام😌 شدند. بعد با آن‌ها حـرف زد و اعـتمادشان را جلب کرد. بعد از آن بود که شروع به کردندودرآن حوالےمحل تجمع تعدادےاز دریک خانه🏚 نشان مادادند. 🔰محمودرضاحتےبراےشناسایی از منطقه استفاده می‌کرد.یکباریکی از اهالی مـنطقه را کـه هـم بـود بـرای شناسایی با خودش سوار ماشین🚘 کرد که ببرد. جوری بامردم رفتارمیکرد که آن‌ها را جذب می‌کرد و بعد با همانها کار می‌کرد. ✍ راوی : همرزم شهیـــد 🌷 🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهید زنده🌸 که جوانی و سلامتیش را فدای و و (ره) کرد.🌼 بسیجی بزرگوار جانباز شیمیای و یادگار دوران دفاع مقدس 👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔷مقید بود هر روز #زیارت_عاشورا بخواند،حتی در جبهه هم....! اگر کاری فوری برایش پیش می آمد هم حتما #س
8⃣3⃣8⃣ 🌷 💠خدمت به مردم از علائقش بود. 🌷 در تابستان ۱۳۶۱ که به خاطر مجروح شدن💔 تهران بود، پیگیر مسائل آموزش و پرورش📑 شد. در دوره های ضمن خدمت شرکت کرد. همچنین چندین برنامه و فعالیت فرهنگی را در همان دوران کوتاه انجام داد✅. زیر بغل از پله های اداره کل آموزش و پرورش بالا و پایین می رفت. آمدم جلو👥 و سلام کردم؛ گفتم: آقا ابرام چی شده⁉️ اگه کاری داری بگو من انجام می دم. گفت: نه❌، . 🌷بعد به چند اتاق رفت و امضا گرفت✍. کارش تمام شد. می خواست از ساختمان خارج شود. پرسیدم: این برگه📜 چی بود. چرا اینقدر خودت را مى كردى❓ گفت: یک بنده خدا دو سال بوده. اما هنوز مشکل استخدام داره. کار او را انجام دادم😊. پرسیدم: از بچه های جبهه است؟ گفت: فکر نمی کنم🗯، از من برایش این کار را انجام دهم. من هم دیدم این کار از من ساخته است، برای همین . 🌷بعد ادامه داد: آدم هر کاری که می تواند باید برای های خدا انجام دهد✅. مخصوصاً این مردم خوبی که داریم. هر کاری که از ما ساخته است باید برایشان . نشنیدی که حضرت امام فرموند: 🎙 ولی نعمت ما هستند. 🌷ابراهیم را همه می‌ شناختند. هر كـسى با اولین برخورد مرام و رفتارش می‌ شد😍. همیشه خانه ابراهیم🏡 پر از رفقا بود. بچه ‌هایی که از می‌ آمدند قبل از اینکه به خانه خودشان بروند به سر می‌ زدند. 🌷یک روز صبح که مسجد🕌 محمدیه (شهدا) نیامده بود. مردم به اصرار، را فرستادند جلو و پشت سر او نماز خواندند📿. وقتی حاج آقا مطلع شد خیلی خوشحال شد و گفت: "بنده هم اگر بودم می‌ کردم که پشت سر آقای هادی نماز بخونم." 🌷یک روز ابراهیم را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه می‌ رفت چند دفعه ‌ای به نگاه کرد و سرش را پایین انداخت😔، رفتم جلو و پرسیدم: “چیزی شده آقا ابرام⁉️” اول جواب نمی ‌داد ⚡️ولی با اصرار من گفت: “هر روز تا این موقع حداقل یکی از _های_خدا به ما مراجعه می‌ کرد و هر طور شده بود مشکلش رو حل می‌ کردیم اما از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده🚫. می‌ ترسم نکنه کاری کرده باشم😔 که خدا رو از من گرفته باشه”. ❌ مسئولينى كه كار مردم رو راه نمى ندازينو فقط.... چيكار كردين كه اين توفيق ازتون سلب شده....؟!! راوى: مرتضى پارسائيان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تکلیف 💎هر چه بهش گفتیم و گفتند فایده ای نداشت. #حکمش آمده بود باید فرمانده گردان #عبدالله بشود،ولی
🔴با مردم یک رنگ بود 🔹طرف با يك گازي آمد🏍 جلوي در مسجد🕌. سلام كرد.👋 جوابش را با دادم.😒 دستانش بود و سياه.🔧 خواست موتور را همان جلو ببندد به يك ستون، نگذاشتم.🚳 🔹گفتم: اينجا ببندي عمو. با نگراني را نگاه كردم.⌚️ دوباره خيره شدم👀 به سر كوچه. سه، چهار دقيقه گذشت و باز هم خبري نشد.😳 🔹پيش خودم گفتم: رو ديگه بيشتر از اين نميشه👥 نگه داشت؛ خوبه برم به پايگاه بگم تا يك بكنيم. 🔹 يك دفعه ديدم مسجد روشن شد📢 و جمعيت فرستادند! مجري گفت: 🔹نمازگزاران عزيز در خدمت بزرگ جنگ حاج عبدالحسين هستيم كه به خاطر خرابي كمي با تأخير رسيده‌اند.😟 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸اهل زیارت بود. بیش از بیست بار به زیارت #امام_رضا (علیه السلام) رفته بود. و چندین بار کربلا رفته بو
8⃣7⃣8⃣ 🌷 💠شهیدگمنـام🕊 🔰یک روز ظهر وارد خانه🏡 شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک💼 دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع 🌷 رفته بود، آرام و بی‌صدا به اتاقش رفت. 🔰صدا کرد:  مادر، برایم چای☕️ می‌آوری⁉️ برایش چای ریختم و . وارد اتاقش شدم، روی تخت🛌 دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست. پرسیدم: ؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه‌ رنگ با آرم «الله»🇮🇷 بیرون آورد.  🔰پرچم خاکی و بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی❌ هروقت من آن را روی جنازه‌ام⚰ بکش». 🔰خیلی ناراحت شدم😢، گفتم:«خدا نکند که تو بری». اجازه نداد حرفم را تمام کنم🚫، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام🌷 شده است» 🔰وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من کنید تا خداوند به‌ خاطر به من رحم کند و از گناهانم🔞 بگذرد و شهدا مرا کنند».  🔰نمی‌دانست که پرچم روی هم یک روزی برای شفاعت دست همه پخش می‌شود🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چه فصلی‌ست #زمستان من نام آن را می‌گذارم فصل گریه😭 فصلی که #جانـ❤️ به آسمان نزدیک می‌شود! چه زود گذ
#مردم این زمانه ما را سرکوب می کنند که کجا می روید و برای چه کسی می جنگید⁉️ اما آنان غافلند که ما #خود_نمیرویم، گویی مارا صدا می زنند😍 ❣قلبمان، پایمان را به حرکت وامیدارد👣 جز اینکه #دخترعلی(علیه السلام) و سه ساله امام حسین (علیه السلام) بر روی اسم ما مهر #شهادت زده اند🌷 من جوابی جز این ندارم🚫 که #خون_ما رنگین تر از قاسم و علی اکبر حسین علیه السلام نیست❌ #شهید_علی_جمشیدی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_احمد_الیاسی #شهادت: ۱۲ بهمن ۹۴ #حین آزادسازی نبل و الزهرا ✍ #همرزم_شهید 🌷 آقا #احمد بسیار د
8⃣3⃣0⃣1⃣ 🌷 💠مسجدی که با دستان مهربان احمد پا گرفت 🔰خانه پدری🏡 ما در یک منطقه و فقیرنشین واقع است و تا سال 1385 از فقدان یک مسجد🕌 مناسب محروم بود 🔰سرانجام با پیگیری‌های گسترده و کمک‌های مردمی💰 و دولتی، نخستین منطقه و محل ما ساخته شد تا مردم این منطقه به آرزوی چندساله خود دست یابند😍 🔰همزمان با آغاز به کار این مسجد، از همان روزهای اول حضوری فعال👌 در این مسجد و انجام کارهای و مذهبی آن داشت و شاید ساعت‌ها⏰ و روزهای بسیاری را برای این کار وقف کرده بود و از این مسیر خسته نمی‌شد❌ 🔰پس از آغاز به کار این مسجد و حضور پرشور در برگزاری مراسم‌های مختلف فرهنگی، احمد به‌عنوان مسئول پایگاه مسجد انتخاب و جوانان بسیاری👥 را با روحیه بالای خود به حضور در و بسیج تشویق کرد👏 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا روز عقــد... زنهای فامیل... منتظر #رؤيت روی ماه آقا دوماد بودن... وقتی اومد... گفتم:
💢وقتی #شهید_مهدی_باکری #شهردار_ارومیه بود، یک شب باران🌧 شدیدی بارید. به طوری که #سیل جاری شد. ایشان همان شب ترتیب اعزام گروههای امداد را به منطقه سیل زده داد و خودش هم با آخرین گروه عازم منطقه شد. 💢پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید، به کمک #مردم سیل زده شتافت. در این بین #آقا_مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد، از #مردم #کمک میخواست‌... 💢تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود #آقا_مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول #کمک به او شد. کم کم کارها روبه راه شد.پیرزن به #مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت: #خدا عوضت بده #مادر، خیر ببینی. 💢نمیدانم این #شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما رو ببینه و یک کم از #غیرت و #شرف شما یادبگیره. #آقا_مهدی خنده ای کرد و گفت راست میگی #مادر، کاش یاد میگرفت.... #شهید_مهدی_باکری 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 #رهبرانقلاب در دیدار با خانواده‌ی شهید مدافع حرم بابک نوری هریس فرمودند: 💢فرزند شما با این حرکت،
خاطره 🔻دوست شهید نوری: 🔰گفتنش درست نیس ولی منو #بابک با هم به #خیریه ها کمک میکردیم. یکسری خانواده های نیازمند می شناختیم، سعی میکردم #ناشناس👤 کمکشون کنیم. 🔰گاهی بچه هایی رو‌ میدیدم که #لباس مناسبی ندارن❌ براشون مخفیانه لباس👕 و‌ وسایل میگرفتیم. 🔸امام کاظم(ع): خدا را در زمین #بندگانی است که برای رفع نیاز های #مردم میکوشند، اینان در روز #قیامت(از عذاب) در امان هستند. #شهید_بابک_نوری_هریس 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی #مشاور سردار حاج قاسم سلیمانی 🌹 🍂نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم. روز
⚜اولین سال جنگ پاسگاه مرزی ارتفاعات گیلانغرب دست نیروهای #بعثی بود بچه ها با نگاهی حسرت آلود😢 به مناطق اشغالی نگاه می کردند ⚜یکی از آنها رو به #ابراهیم_هادی گفت چطور این وسیله ها باید به راحتی آنجا تردد کنند⁉️ و ما یعنی می‌شود یک روزی برسد که #مردم ما هم از روی این جاده‌ها به خانه ها و شهرهای خودشان بروند؟ ⚜ابراهیم جواب داد: این حرفها چیه که میزنی یه روزی میرسه که مردم از همین جاده‌ها دسته‌دسته👥 میرم #کربلا ♨️آن مرجایی نبود جز #مرز_خسروی #شهید_ابراهیم_هادی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⚜اولین سال جنگ پاسگاه مرزی ارتفاعات گیلانغرب دست نیروهای #بعثی بود بچه ها با نگاهی حسرت آلود😢 به منا
🔸هر زمان #ابراهيم در جمع رفقا در هيئت🏴 حاضر مي شد شور عجيبي بر پا مي كرد. در سينه زني و مداحي🎤 براي #اهل_بيت سنگ تمام مي گذاشت. اما عادات خاصي👌 در هيئت داشت. 🔹توي مداحي داد نمي زد🔇 صداي بلندگو را هم اجازه نمي داد زياد كنند. وقتي هنوز #هيئت شروع نشده بود، سر بلندگوها را به سمت #داخل محل هيئت مي چرخاند تا همسايه ها اذيت نشوند❌ 🔸اجازه نمي داد رفقاي #جوان، كه شور و حال بيشتري دارند💗 تا دير وقت در هيئت عمومي عزاداري را ادامه دهند. مراقب بود #مردم به خاطر مجلس عزاي اهل بيت اذيت نشوند. به اين مسائل توجه خاص داشت✅ 🔹همچنين زماني كه هنوز چراغ روشن نشده بود💡 هيئت را ترك مي كرد. علت اين كار او را بعد ها فهميدم وقتي كه شاهد بودم دوستان هيئتي، بعد از هيئت مشغول شوخي و #خنده و ...مي شدند و به تعبيري بيشتر اندوخته ي معنوي خود را از دست مي دهند😔 📚سلام بر ابراهيم ٢/ ص ٢٢٩ #شهيد_ابراهيم_هادی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
انگار داری گریه میکنی #ای_شهید سیل اشکت جاری ست😭 #خون پاکت❣ جلوی چشمانت را گرفته است 💥اما #تعبیر من این است #مـــــــــردم نباید به راهشان #پشت کنیم ❌❌ تا شهید #خون بگرید. . . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💛🥀💛🥀💛 .💗 على عليه السلام : 📢بدترين كسى است كه عذر نپذيرد ، و از خطا نگذرد... 📒ميزان الحكمه جلد5 صفحه 498 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍀يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا ۖ وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ✨ 🍀! وعدۀ خدا حق است. مبادا زندگی دنیا و زرق‌و‌برقش گولتان بزند. مبادا با گولتان بزند! 💞•°| فاطر ۵ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 📝🌸🍂 💮چرا 😭رشد می‌آورد⁉️ یک رشد برای است، یک رشد برای اولیا است، یک رشد هم برای ما، ما ابتدا نسبت به ابی عبدالله رشد پیدا کردیم که حال گریه می‌کنیم برای که گریه نمی‌کنیم. 📖قرآن : مما عرفوا من الحق؛ حسین حق است، ما اول حق را که وقتی کسی آرام می‌گوید، سرش را بریدند، 💖 ناله میزند. رشد است که مردم گریه 😢می‌کنند، 💮رشد است که از جان، مال و عمرشان مایه می‌گذارند، رشد است که این همه برپا می‌کنند، رشد است که جوان‌ها از سر 🌙 تا صبح🌥 سیاهی می‌کوبند و گاهی سرشان را به سیاهی می‌گذارند و می‌کنند.👌 🌸برای استاد ☺️ دعا🤲 کنیم✔️ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷 📅ولادت: 1 مهر 1359 قروه، میمنت آباد 📆شهادت: 10 خرداد 1394 الرمادی، 📝بخشی از 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🗯درود بر امت كه صلاح دنیا و آخرت ما در پیروی از ولایت فقیه می‌باشد، وصیت می‌كنم كه راه امام و را ادامه دهید كه خیر دنیا و آخرت شما در آن است، از مسلمان و غیور كشورم می‌خواهم كه نگذارند خون 💔این پایمال شود 💭كه ما هر چه خون بدهیم پایدارتر می‌شود، از مردم و برادران و می‌خواهم كه همگی بسیجی باشند كه عزت و اقتدار كشور است از شما مردم و فرزندانم می‌خواهم كه با انقلاب به سستی برخورد نكنید و همیشه رهبری باشید. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 1⃣6⃣ 💢مرد، این و و ، زانو مى زند.... و تو پرده مى اندازى... و مرد، کاروانى را مى بیند... که مردى و لاغر را در و زنجیر بر شترى سوار کرده اند... و و را بر استران نهاده اند... و نیزه دارانى که را حمل مى کنند، در میانه کاروان پخش شده اند و ماموران، گرداگرد کاروان حلقه زده اند... تا هر مرکبى آهسته تر مى رود یامسیرش منحرف مى شود،... 🖤 را به ضرب بزنند... و یا هر زنى و کودکى مى ریزد، گریه 😭اش را با سرنیزه ، آرام کنند.... از اصحاب پیامبر که پیداست وارد شام شده و این جشن بى سابقه است،... به زحمت خودش را به سکینه مى رساند و مى پرسد:_تو کیستى ؟و مى شنود:_✨من سکینه ام دختر حسین. شتابناك مى گوید: 💢_من سهل بن سعد صاعدى ام. از اصحاب جدت رسول خدا بوده ام . کارى مى توانم برایتان بکنم؟ سکینه مى گوید: _✨خدا خیرت دهد. به این نیزه داران بگو که را از کاروان ببرند تا به تماشاى آنها، پیامبر بردارند.سهل ، بلافاصله خود را به سردسته نیزه داران مى رساند و مى گوید:_به چهارصد درهم خواهش مرا برآورده مى کنى؟نیزه دار مى گوید: _تا خواهشت چه باشد.سهل مى گوید: _سرها را از کاروان بیرون ببرید و جلوتر حرکت دهید. 🖤نیزه دار مى گوید:_مى پذیرم. را مى گیرد و سرها را از کاروان بیرون مى برد..... دشمن فقط این نیست... که دورترین مسیر به دارالاماره را برگزیده است، پلیدى مضاعف او این است که کاروان را و در شهر مى گرداند... تا را به تماشاى کاروان برانگیزد... و از رنج حرم رسول الله بیشترى ببرد.... تو و چه مى توانى براى زنان و دختران کاروان بکنى.... 💢جز دعوت به صبر و تحمل و آرامش ؟ تویى که خودت سخت ترین لحظات زندگى ات را مى گذرانى.... تویى که خودت ترین دلها را 💕در سینه مى پرورانى،... تویى که خودت سنگین ترین بارها را با شانه هاى مجروحت مى کشانى.... کاروانتان را مقابل مسجد جامع شهر -محل نمایش اسراى جنگى -☄ متوقف مى کنند.... اگر چه حضور در بارگاه ، عذاب و شکنجه اى تازه اى است ،... 🖤اما همه زنان و کودکان کاروان دعا مى کنند که این جانسوز به پایان برسد... و زودتر از زیر بار این نگاهها و شماتت ها و ریشخندها رهایى یابند... و زودتر بگذرانند همه آنچه را که به هر حال باید بگذرانند.این معطلى در مقابل مسجد🕌 جامع شهر، به خاطر نیست.. . .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 2⃣7⃣#قسمت_هفتادو_دوم 💢و در آغوشش میگیرند... و تو گمان
📚 ⛅️ 3⃣7⃣ 💢 خود را به روى سر مى اندازد.... و مثل مرغ پر کنده پیچ و تاب مى خورد.مى نشیند، برمى خیزد، دور سر مى چرخد، به سر نگاه مى کند، بر سر و صورت و دهان خود مى کوبد، خم مى شود، زانو مى زند، سر را در آغوش مى کشد، مى بوید، مى بوسد، خون سر را با دست و صورت و مژگان خود مى سترد... و با خون خود که از دهان و گوشه لبها و صورت خود جارى شده در مى آمیزد، اشک مى ریزد، ضجه مى زند، صیحه مى کشد، مویه مى کند، روى مى خراشد، گریه 😭مى کند، مى خندد، تاولهاى پایش را به پدر نشان مى دهد، شکوه مى کند، دلدارى مى دهد، اعتراض مى کند، تسلى مى طلبد.... 🖤و را و را به آتش 🔥مى کشد.... بابا! چه کسى محاسن تو را کرده است ؟بابا! چه کسى رگهاى تو را است ؟بابا! چه کسى در این کوچکى مرا کرده است؟ بابا! چه کسى یتیم را کند تا بزرگ شود؟بابا! این زنان را چه کسى پناه دهد؟بابا! این چشمهاى گریان، این موهاى پریشان، این غربیان و بى پناهان را چه کسى کند؟بابا! شبها وقت خواب ، چه کسى برایم بخواند؟ چه کسى بادستهایش را شانه کند؟ چه کسى با لبهایش را بروید؟ چه کسى با بوسه هایش هایم را بزداید؟ 💢چه کسى را بر زانویش بگذارد؟ چه کسى را آرام کند؟کاش مرده بودم بابا! کاش فداى تو مى شدم ! کاش زیر خاك بودم ! کاش به دنیا نمى آمدم ! کاش کور مى شدم و تو را در این حال و روز نمى دیدم.مگر نگفتند به سفر مى روى بابا؟ این بود که میان سر و بدنت انداخت؟ این چه سفرى بود که را از گرفت ؟باباى شجاع من ! چه کسى کرد بر سینه تو بنشیند؟ چه کسى کرد سرت را از تن جدا کند؟ 🖤چه کسى کرد دخترت را یتیم کند؟تو کجا بودى بابا وقتى ما را بر نشاندند؟تو کجا بودى بابا وقتى به ما مى زدند؟تو کجا بودى بابا وقتى کاروان را مى راندند و زهره مان را آب مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى را از ما دریغ مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى به ما مى دادند؟ تو کجا بودى بابا وقتى را مى زدند؟ 💢تو کجا بودى بابا وقتى برادرم را به مى بستند؟تو کجا بودى بابا وقتى در ترسناك مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى را در ظل آفتاب از ما مضایقه مى کردند؟تو کجا بودى بابا وقتى مردم به ما مى 😄⁉️تو کجا بودى بابا وقتى ما بر روى شتر مى رفتیم و ازمرکب و زیردست وپاى شترها مى ماندیم ؟تو کجا بودى بابا وقتى از #پیش_چشمهاى_گریان_ما مى ؟ 🖤تو کجا بودى بابا وقتى بدنهایمان شد و پوست صورتهایمان برآمد؟تو کجا بودى بابا وقتى عمه ام زینب را در سایه شتر خوابانده بود و او را باد مى زد و گریه مى کرد؟تو کجا بودى بابا وقتى عمه ام زینب نمازهاى شبش را مى خواند و دور از چشم ما تا صبح🌥 مى کرد؟ تو کجا بودى بابا وقتى سرش را بر شانه عمه ام زینب مى گذاشت و زارزار مى گریست ؟تو کجا بودى بابا وقتى از غل و زنجیر سجاد مى چکید.. ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 4⃣6⃣#سبک_زندگی_قرآنی✨ 💌 فکر می‌کنید خدا برای چی ما رو آورده تو این دنیا؟🤔 🔸 اصلاً ما اومدیم ت
❣﷽❣ 5⃣6⃣✨ ✍زندگی بر اساس ✅ مشکل ما از اونجایی شروع شد که:👇 تو انجام هر کاری به جای اینکه بگیم چی میگه⁉️🤔 گفتیم چی میگن⁉️😧 ☜تو انتخاب لباس ☜تو انتخاب همسر ☜تو مراسم عروسی ☜تو مراسم عزا ☜تو مهمونی‌های عادی ☜تو انتخاب ماشین ☜تو انتخاب خونه و........ 👈نصف عمرمون در راه برآوردن رضایت مردم گذشت‼️😱 اما چه فایده......😭 ‼️هر کاری کردیم، پشت سرمون حرف زدن😭 ‼️هر شکلی شدیم، پشتِ سرمون حرف زدن😭 👇👇👇 ✅ مردمی که یه عمری نگرانِ حرفهاشون بودیم، 👈اون دنیا یه لحظه هم نگران ما نیستند😱😭 ✨✨✨✨✨ ✅ و چه نيكو فرموده قرآن كريم: 🕋 و تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاه ُ(احزاب) ✨و از(حرف) مردم مي‌ترسيدى و حال آنكه خداوند سزاوارتر است که از مخالفت امر او بترسى. 👇👇👇 🗣 بذار هر چی میخوان بگن، 💯 باید تو رو کنه و خدا هم، پرونده‌ای رو که مردم می نویسن نمیخونه.😊 🔔پس نگرانِ نباش❌ ✅ رضایت خدا رو به دست بیار👏 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
●محمد از فردي آرام😇، خونگرم، ، خوش بين و خوش برخورد بود👌. اخلاق خوب او در باعث شده بود که در تمامي مجالس و محافل، محور گفتگوها قرار گيرد. ☺️ ●او روحي با و حساس و چهره اي مهربان داشت😊همين امر باعث شده بود که دوستان زيادي داشته باشد. وي استعداد فوق العاده اي در امر داشت👨‍🎓 و حلال مشکلات خانواده، دوستان و حتي افراد نا آشنا بود. هيچگاه شخص برايش مطرح نبود، بلکه هدفش خدمت به عموم👥بود. وي مي افزايد: محمد هيچگاه خواسته مادي بيشتر از حد احتياج و نداشت. ● او در زندگي اش کارهاي خير زيادي انجام مي داد؛ اما هيچ وقت آنها را براي کسي بازگو نمي کرد. وقتي خبر محمد در بين مردم پخش شد، هر کسي که به منزل ما مي آمد با حالتي متاثر از خدماتي که محمد براي آنها انجام داده بود، ياد مي کرد.  ●وقتي علت را از محمد پرسيدم گفت که به قول يکي از روحانيون هنوز ايمان ما کامل نشده است، چون نصف ايمان در ازدواج و شدن است. براي همين مي خواهم ايمانم کامل شود تا به فيض شهادت برسم.😍 ✍راوی: مادرشهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ برایِ ❤ 🍃قلم خجالت زده تر از آن‌ است که بخواهد از تو بنویسد و نا‌توان تر از وصف تو در جمله ها. بزرگی‌ و مردانگی‌ات را نمی‌توان در واژه ها گنجاند اما چاره چیست؟! قلم می‌نویسد؛ هرچند اَلکَن... 🍃کم سن بودی که پدر آسمانی شد و همه ی همّ و غم مادر، بزرگ کردن فرزندان. بزرگ شدی، قد کشیدی، به واسطه مسجد و جلسات مختلف را شناختی و از آن جا به بعد، راه و قدم هایت رنگ و بوی دیگری گرفت😌 🍃نفرت از نظام سلطنتی، از سربازی فراری‌ات داد و رفتی برای دیدار امام که به زندان ختم شد. شش ماه بعد بیرون آمدی و روز از نو، روزی از نو. 🍃اعلامیه می‌نوشتی تا مردم بیشتر با و آرمان‌هایش آشنا شوند اما به همین هم قانع نبودی. مورد اطمینان بودی، خیلی زیاد، آنقدر که برای سرتیمیِ تیمِ حفاظت از وجود مقدس ، شایسته تر از تو و گروهت مطرح نشد و روانه فرودگاه شدید. محافظان خوبی بودید و به سلامت رسیدن امام، شوقی شد در چشم‌هایتان🌷 🍃روانه شدی آن زمان که دستور آزادی حجت را تمام کرد و در تمامِ عملیات تنها به فکر می‌کردی و منافعشان. ، و خیلی از سرداران دیگر، دست پرورده تو بودند که با اخلاصِ روحِ بلندت آنها را پرورش می‌دادی🕊 🍃مهربانی‌ات با مردم، تو را کرد. روحِ تازه به کالبد مردم بودی و مهرت چون جان در قلبها بود. هرکه از دور هم تو را می‌دید، می‌دانست ماندنی نیستی. اصلا زمین گنجایش بزرگی روحت را نداشت. عاقبت ماشین مهمانِ شد که می‌تواند تانکی را نابود کند. اما عجیب که در آن انفجار تنها تو مجروح شدی و شدت جراحات، روحِ بلندت را به پیوند زد💔 🍃وصیت کردی"مقاومت را فراموش نکنیم که خداوند تبارک و تعالی، بار سنگینِ انقلاب اسلامی را بر دوش ملت بزرگ ایران گذاشته و ما را در آزمایش عظیم قرار داده است". 🍃ملت ایران انقلاب را به تمام جهان شناساند اما، گویی خودمان آزمایش عظیم را کرده ایم😔 🍃به‌حَمدالله، انقلاب است و به کوری چشمِ دشمنان، پابرجا. اما بعضی‌هایمان راهِمان از انقلاب و آرمان‌هایش جدا شده و بعضی دیگر، دنبالِ از آنیم. دستمان را بگیرید که تحمل شرمندگی در برابرِ این امانت سنگین، از توانمان خارج است. 🍃اینجا برای از تو نوشتن کم است...! ♡سالروز زمینی شدنت و پروازت به ملکوت مبارک♡ ✍نویسنده : 🍁به مناسبت سالروز و 📅تولد : ۱ خرداد ۱۳۳۳ 📅شهادت : ۱ خرداد ۱۳۶۲ 📅زمان انتشار: ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : قطعه ۲۴ بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بارِ دیگر باد، تقویم را ورق می‌زند و جایِ خالی‌اش در میانِ زمین رخ نمایان می‌کند. اویی که نامی‌است جاودان در قلبِ تاریخ و تجلی گرِ و و از‌خود‌گذشتگی♥️ 🍃هر جا نام او باشد، یادآورِ شجاعت‌هایِ اوست، دلسوز برایِ مردم و جان بر کف برایِ خاک. "پر حوصله باشید و در برآوردن نیازها و حاجات آنها(مردم) بکوشید"* 🍃حال کجایی ای شهید؟! امروز بیش از همیشه در سختی اند. دریغ از کمترین توجهی به آنها. هیچ کس نیست که دلسوزمان باشد! در سرازیریِ گناه افتاده ایم هیچ چیز شبیه آنچه تو توصیه کردی نیست!😔 🍃گفتی"در همه حال باشید و را ناظر و حاضر در اعمال خود ببینید." اما ما...انگار تنها کسی که نمی‌بینیم خداست... 🍃در باتلاقِ نفس دست و پا می‌زنیم گوش و چشممان را بسته ایم گم شده ایم، دستمان را بگیر مارا عقب بکش درست مثلِ نیروهایی که روزی جانشان را به دستت می‌سپردند و خودت را مسئول می‌دانستی. 🍃به دیدارِ کسی رفتی که تشنه لب شده است. به حرمتِ شهیدمان که سر بر دامانش گذاشتی و پیکرت را هم از خاک دریغ کردی؛ نکن. 🍃دستی برار و ما نشینانِ عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش. جایِ خالی‌ات در گوشه گوشه زمین، دل را می‌سوزاند و نیست مزاری که تسلایِ قلبمان باشد. تو حتی پیکرت را هم‌لایق این ندانستی... 🍃 * فرازی از وصیت نامه شهید ✍نویسنده : 🌸به مناسب سالروز 📅تاریخ تولد : ۵ مرداد ۱۳۳۸ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ 📅تاریخ انتشار : ۴ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار : مفقود الاثر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃چشم هایم را در حالی گشودم که آفتاب تلخند زد به رویم و یادم آمد امروز دو رکعت قضا شده بر روی شانه هایم سنگینی می کند. 🍂حال دلم خراب شد و بازهم شدم اما دلم پیش دعای گیر است که این الحسن و این الحسین سر دهم و ناله دهم ... 🍃دلم پیش فرازهایی است که از دلتنگی هایم بگویم . عزیز علی ان اری الخلق و لا تری..برمن سخت است که را می بینم ولی تو دیده نمی شوی . نور چشم هایم در دیدارت روز به روز کم تر می شود و من از دیدار رویت محرومم.. 🍂متی احار فیک یا مولای... تا چه زمانی نسبت به تو سرگردان باشم؟ سرگردان نبودم آنقدر که در فراغت گریبان چاک کنم و ناله زنم و به دنبالت شهر به شهر بگردم و از هجرانت کنم ... 🍃آقاجان.من منتظری هستم که برای نمازهای قضا شده اش میخوری و برای گناهایش اشک می ریزی که خدا ببخشایدم اما دلم به برکت وجودت خوش است و گاهی زیر لب سر می دهم.... 🍂مولای جان، من نهایت ظلمت نفسی هستم و منتظرم ندای انا المهدی تو گوش غفلت ام را کر کند.من با دست های خالی و شانه هایی سنگین از زمزمه می کنم متی ترانا و نراک.... ✍نویسنده : 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨بسم الله الرحمن الرحیم 🍃هر وقت که می رفت تبلیغ، یک کیسه نان خشک و پنیر هم با خودش می برد. فکر میکردم میخواهد در محل تبلیغش زندگی کند و با خودم کلنجار می رفتم که شیخ مهدی اهل این کارها و فیلم بازی کردن برای نبود، هر طور در خانه می کرد، بیرون هم همین بود، حالا چی شده که این کار را میکند؟! 🍃همین سوال باعث شد تا در یکی از سفرهای تبلیغی اش به زور همراهش بروم. وقتی به محل تبلیغ که روستای کوچکی بود رسیدیم تازه دو زاری ام افتاد. شیخ مهدی همیشه عادت داشت بین کارهایی که میخواهد انجام دهد، سخت ترین ها را انجام بدهد برای همین در تبلیغ هم روستاهایی را انتخاب می کرد که بر اثر تبلیغات ذهنیت منفی ای به دین و روحانیت داشتند تا آنجا که حتی حاضر نبودند نان خالی به بفروشند و شیخ مهدی مجبور بود تا با همان نان خشک و پنیر روزگارش را بگذراند اما این هیچ تاثیری در تبلیغ او نداشت. 🍃 برای اهالی آن روستا در تبلیغ و تبیین دین آنچنان سنگ تمام می گذاشت که یادم هست وقتی ایام تبلیغ تمام شدمردم همان روستا آمدند و با اشک و آه و به اصرار از او خواستند تا باز هم به آنجا برود اما شیخ مهدی بنایش این بود که در آن روستا کارش را کرده و را در اهالی ایجاد کرده، بقیه کار را یک نفر دیگر باید بیاید انجام دهد. 🍃برای همین سال بعد با وقت تبلیغی بعد می رفت به یک روستای صفر کیلومتر دیگر و روز از نو روزی از نو. بیخود نبود که شیخ مهدی شاه آبادی فرزند بزرگ استاد حضرت امام رضوان الله علیهم آنطور چشم خدا را گرفت که با خلعت فاخر شهادت او را برای خودش جدا کرد. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣۰٩ 📅تاریخ شهادت : ۶ اردیبهشت ۱٣۶۳ 🕊محل شهادت :جزیره مجنون 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹سلام برشهدا... 🍃همان‌هایی که با سر رفتند و آمدند 🌹سلام برشهدا‌... 🍃همان‌هایی که با پای خود👣 رفتند و بر دوش برگشتند ‌🌹سلام بر شهدا‌... 🍃همان‌هایی که سالم👥 رفتند و با چند برگشتند 🌹سلام بر شهدا... 🍃همان‌هایی که مونسی جزء نسیم صحرا و (س) ندارند ‌🌹سلام بر شهدا... 🍃همان‌هایی که از همه چیزشان گذشتند و رفتند تا 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh