هدایت شده از کانال روشنگری🇵🇸
🔴 آمریکا از #برجام خارج شد و فرمان #تحریم شدیدتر را صادر کرد... این بود #کلید #اصلاحات برای فریب مردم و تعطیلی صنعت #هسته_ای کشور
#مرگ_بر_آمریکا #روحانی #خاتمی #bbc #مذاکره #خیانت #فریب #مردم #انتخابات #کلید #تجربه_تاریخی #مرگ_بر_آمریکا #down_with_usa
👉 @roshangarii 🌹
هدایت شده از کانال روشنگری🇵🇸
🔶 واکنش #رهبر حکیم انقلاب به خروج #آمریکا از #برجام 👆
#تضمین نگرفتید.. به #اروپا هم اعتماد نکنید.. #عزت_ملی #منافع_ملی
#روحانی #ظریف #گوش_بگیر
👉 @roshangarii 🌹
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 5⃣6⃣ 💠اخوی عطر بزن 🔸 #شب_جمعه بود؛ بچه ها جمع شده بودند تو #سنگر برای دعای کمیل 🔹چرا
🌷 #طنز_جبهه6⃣6⃣
💠صلوات
🔸رسم بر این بود که مربی و معلم سر کلاس آموزش، اول خودش را معرفی میکرد. یک #روحانی تازه وارد به نام «محمدی» همین کار را میکرد. اما تا فامیلش رو می گفت، همه یکصدا #صلوات میفرستادند.😁
🔹دوباره میخواست توضیح بدهد که نام خانوادگیام ... که #صلوات بلندتری میفرستادند.😂😂
🔸بچه ها #حسابی سرکارش گذاشته بودند و او گمان میکرد که برادران #منظور او را متوجه نمیشوند و این بهانهای برای شوخ طبعی و کسب #ثواب_الهی میشد.
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
👈 #روز_جمعه است، فرستادن #صلوات تاکید شده است.
🔺جهت تعجیل در فرج امام زمان(عج) #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
7⃣8⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠طلبه های خارجی در جبهه
🔰در #خرمشهر که بودیم وظیفه داشتم به خطوط مقدم سرکشی و کمک های فرهنگی ارسال شده را در #جبهه ها تقسیم کنم؛ همچنین اعزام #روحانی نیز به عهده من بود.
🔰در مناسبت های مختلف همچون روز #تاسوعاوعاشورا و شهادت امام حسن(ع) خانواده های #شهدا🌷 را دعوت مى کردیم تا برای رزمندگان غذا🍲 درست کنند.
🔰خانواده های شهدا🌷، به ویژه #مادران شهدا می آمدند و در آشپزخانه ها برای رزمندگان غذا درست می کردند، این غذا 🌯وقتی به دست رزمندگان می رسید، بر روی #رزمندگان خیلی تأثیر می گذاشت. هم غذا، غذای تبرکی بود و هم به دست مادران و خانواده های #شهید درست شده بود👌.
🔰دهه آخر ماه #صفر سال ٦٣ بود، اعلام کردند طلبه های مدرسه #حجتیه که خارجی هستند، برای بازدید از جبهه ها می آیند. روز بیست و هفتم به جبهه رسیدند🚌
🔰 برایشان سخنرانی🔊 کرده و درباره آزادی #خرمشهر و امدادهای غیبی در جریان آزادی خرمشهر گفتم. از حضور #خانواده_های شهدا🌷 و کمک های آنان گفتم
🔰 گفتم الان #مادرهای شهدا که باید از دولت خواستار کمک باشند؛ آمده اند برای #همرزم های فرزندانشان غذا🍜 درست می کنند.بعد از صحبتهایم🎤 آنها را به آشپزخانه برده و از نزدیک شاهد کمک و #پشتیبانی خانواده های شهدا شدند.
🔰و به خواهران گفتیم چون اینها #طلبه های خارجی هستند و می خواهند بروند در کشورشان تبلیغ کنند یک شعری یا سرودی🎼 تهیه کنند و بخوانند.
🔰 #خواهرها سرودی تهیه کرده بودند با این مضمون:
🔸خواهرانیم از تهران آمدیم
🔸دیدن سنگرنشینان آمدیم....
طلبه ها که اکثراً #سنی بودند به گریه افتادند😭
🔰 یکی از آنها گفت: ما همیشه در این فکر بودیم که چه #عاملی است که تمام ابرقدرتها در مقابل این #جمهوری ایستاده است👊 و باز هم جمهوری اسلامی پیروز ✌️می شود.
🔰 همین #خانواده های شهدا و این پشتیبانی ها است. می گفتند: اگر صد سخنرانی🎙 برای ما گذاشته بودید اندازه این #برنامه که مشاهده کردیم برروی ما اثر نمی گذاشت🚫.
راوى: #حجت_الاسلام_سیدمصطفی_موسوی
از روحانیان رزمی تبلیغی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📎 #کلام_شهیـد🌷 مطمئنم که اینهـا(دشمنان) کم هستند... و فقـط با یک هجـوم با اسم #حضـرت_زهــرا(س)میشـو
2⃣9⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠هادی دلهــ❤️ـــا
🔰يكبار با او بحث كردم😕 كه چرا برای كار #لوله_كشی پول نمی گيری؟ خُب نصف قيمت ديگران بگير💰. تو هم خرج داري و...
🔰هادی خنديد😄و گفت: خدا خودش مي رسونه، آدم برای #رضای_خدا بايد كار بكنه، اوستا كريم هم هوای ما رو داره👌، هر وقت #احتياج داشتيم برامون می فرسته.
🔰بعد مكثي كرد و ماجرای #عجیبی را برایم تعریف کرد.گفت: يه شب🌙 تو همين #نجف مشكل مالی پيدا كردم. خيلي به پول💵 احتياج داشتم.
🔰آخر شب🌒 مثل هميشه رفتم تو #حرم و مشغول #زيارت شدم. اصلاً هم حرفي در مورد پول با مولا #اميرالمومنين (علیه السلام) نزدم🚫.
🔰همين كه به #ضريح چسبيده بودم يه آقايی به سر شانه من زد و گفت: آقا اين پاكت💌 مال شماست.
🔰برگشتم و ديدم يك آقای #روحانی پشت سر من ایستاده. او را نمی شناختم😟. بعد هم بی اختيار پاكت📩 را گرفتم.
🔰هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از #زيارت راهی منزل🏡 شدم. پاكت را باز كردم. باتعجب😦 ديدم مقدار زيادی پول💰 نقد داخل آن پاكت است.
🔰هادي دوباره به من نگاه كرد😊 و گفت: #حاج_باقر، همه چيز دست خداست👌. من براي اين مردم ضعيف، ولی #باايمان كار می كنم. #خدا هم هر وقت احتياج داشته باشم برام می ذاره تو پاكت💌 و می فرسته.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 5⃣8⃣ 💠ابرقو آزاد باید گردد 🔸در #عملیات نصر 7 با برادری که یزدی بود، تعدادی از #اسیران
🌷 #طنز_جبهه 6⃣8⃣
🔸چیزی به #عید_غدیر نمانده بود. همه بچه های گردان در تکاپوی آماده کردن محل و دعوت از #روحانی و کنجکاوی برای مستحبات این روز و شیرینی و.... بودند.
🔹از قضا روحانی👳 #شوخ_طبعی هم آمد و....
🔸تو #نمازخونه که چادری پشت پادگان کرخه بود نشست و هر بار چند 👬👬نفر میومدن و براشون #صیغه_برادری می خوند🙏 و🚶 میرفتن.
🔹شب🌚 بعد از نماز مغرب بالای #منبر رفت و گفت: شنیده بودم شما رزمندگان انسان های #باحالی هستید و....
🔸بعد تن صدایش را #تندتر کرد و گفت: بابا از صبح نشستم هر کی دست یه 👬 نفر رو گرفته میاد پیشم می گه حاج آقا 👳 اینو برام #صیغه کن 😢😂.....
🔹و شلیک😂😂😂 #خنده بچه ها که تا دقایقی همانطور ادامه داشت و یادگاری از آن روز برایمان ماند.
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه7⃣8⃣ 💠تنبیه رزمنده ....😢 🔸بچه های #گردان_کربلا، مانند دیگر گردان های لشکر 7 ولی عصر (عج
🌷 #طنز_جبهه8⃣8⃣
💠 انفع المعارف
#قال امام علی (ع) : من عرف نفسه ؛ فقد عرف ربه
🔸در پادگان #کرخه مستقر بودیم . #گرما 🌞 بیداد می کرد. برای در امان ماندن از تابش #سوزان خورشید به چادرها پناه می بردیم. اما هوای دم کرده چادرها هم بیشتر کلافه مان می کرد. از همه بدتر، زمین کرخه بود که #عقرب های زیادی داشت.
🔹همیشه زیر پتو و لباسهایمان چند #عقرب پیدا می شد. عقرب ها اکثرا در #تابستان از زمین بیرون می آیند. به خاطر همین هم تا دلتان می خواست دور و بر ما عقرب تاب می خورد.
🔸یکی از راههایی که با آن، عقرب ها را به #دام می انداختیم این بود که کش گتر ( کش دم پاچه شلوار نظامی) را در سوراخ عقرب فرو می کردیم. عقربها از #کش خوش شان می آمد، نیش های خود را در کش فرو می کردند و این طور به دام می افتادند.
🔹ما آن کشها را از سوراخها در می آوردیم و عقربهای متصل به آن را می کشتیم. کم کم #شکار_عقرب بین بچه ها عادی شد و ترس آن از بین رفت.
🔸 یک روز من و بهمن صبری پور با هم قرار گذاشتیم تا برای شکار 🎣 عقرب های بزرگتر به وسط بیابان برویم. برای این کار یک #بیل و یک #آفتابه آب هم با خود بردیم.
🔹سرگرم کار خود بودیم که #روحانی گردان از کنار ما رد شد و ما را در آن حال دید.
ظهر، حاج آقا بین دو #نماز ظهر و عصر به ایراد سخنرانی پرداخت.
🔸بحث آن روزش درباره #خودسازی بود. از شانس خوبمان 😔یکهو وسط سخنرانی چشم حاج آقا به ما دو نفر افتاد. نگاهی به ما کرد و گفت :
" به جای اینکه تو بیابون راه بیفتید، عقرب بگیرید، دنبال گرفتن عقرب های #نفس_خودتون باشید "
🔹من و بهمن سرمان را پایین انداختیم و #چیک نمی زدیم. عیسی نریمیسا که از بچه های #شوخ_طبع و دوست داشتنی گردان بود نگاهی به ما انداخت. او رو به حاج آقا کرد و گفت :
" حاج آقا ... تازه نمی دانید این دو تا دارند به همه #یاد می دهند که چطور #عقرب بگیرند "
با حرف عیسی که می خواست مثل همیشه روغن داغ ماجرا را بیشتر کند، همه بچه ها زدند زیر #خنده ....😄☺️
🌹شادی روح پر فتوح و مطهر
شهید بهمن صبری پور و شهید عیسی نریمیسا ... صلوات 🌹
راوی : "شهید مصطفی رشیدپور "
گردان جعفر طیار (ع)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه0⃣9⃣ 🔸روزی در #عملیات کربلای یک در مناطق اطراف #مهران چند اَفسر #عراقی به اسارت در آمد
🌷 #طنز_جبهه 1⃣9⃣
💠 نماز شب خوان ناشی
🔸نماز شب از مستحباتی بود که خیلی به آن اهمیت می دادیم اما با بعضی #نماز_شب_خوان ها ، شب ها مشکل داشتیم و روزها، کل کل 🗣
🔹در روزهای سخت آموزش آبی🏊 بودیم و #سردی ☃❄️بی سابقه هوا طاقت مان را کم کرده بود . به ما شش نفر یک #چادر🎪 داده بودند که باید بدون هیچ #تحرکی شب را به صبح می رسانیدم.
🔸ولی او دست بردار نبود. نیمه شب 🌑در تاریکی چادر بلند می شد و چند دست و پا را له می کرد تا به #آفتابه آبی 💦که از قبل در گوشهای گذاشته بود، برسد.
🔹تازه این اول کار بود، وقتی #وضو✨ می گرفت با تمام دقتی که داشت همه را #خیس می کرد و به اصطلاح وضو را به جماعت مي گرفت.
🔸به او می گفتیم بیا و بزرگی کن و قید نماز شب را بزن. این که نمی شود هر شب چند #تلفات برای نماز مستحبی شما بدهیم. او هم کوتاه نمی آمد و #منبری می رفت و از فواید #نافله شب می گفت.
🔹تا اینجای کار، خیلی تحملش سخت نبود و می شد با او کنار آمد، ولی فاجعه از زمانی شروع شد که #روحانی گردان در سخنرانیش گفت که هر نمازی با #مسواک کردن، هفتاد0⃣7⃣ برابر ثوابش بیشتر است.
🔸به کارهای قبلی اش #مسواک زدن هم اضافه شده بود. سر را از لای چادر🎪 بیرون می برد و مسواک می کرد. عمق فاجعه را زمانی متوجه شدیم که برای #صبحگاه می خواستیم پوتین ها را با کف های پر از #خمیر_دندان به پا کنیم.😖😵 آه از نهاد ما درآمده بود.
🔹آن روز، هر کس که حال ما را می دید می گفت چرا اول صبح، این پنج 🏃🏃🏃🏃🏃نفر #دنبال یک نفر🚶 کرده اند.😂😂
غلامرضا رضایی
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخرین تماس☎️ ایشان 22 دی ماه بود کلی در مورد #امیرحسین صحبت کردیم به شوخی می گفت این بار بیام بریم خ
5⃣1⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹علی با #شهادت مرگ را برای ما خیلی آسان کرد👌 و دلبستگی ما به دنیا کم و کمتر💕 کرد. #پدر_شهید بودن خیلی افتخار است. او در وصیتنامهاش📜 خطاب به ما مینویسد:
🔸«شهادت #افتخار بزرگی برای من و شماست»⚡️اما حالا فکر میکنم💭، پدر شهید بودن از یک #روحانی وظیفهاش سختتر است. شهید دادن🌷 و پدر شهید شدن بودن و در امتداد آن #حفظ این افتخار بسیار سخت و خودش آزمونی دیگر است.
🔹احساس #مسئولیتم خیلی سختتر شده و نسبت به قبل، زمین تا آسمان فرق کرده. همه زندگیمان رنگ و بوی دیگری💫 گرفته. مسائل ریزودرشت و مهمی هست که باید رعایت کنیم👌.
🔸در خانواده، همسایهها و فامیل و همهجا باید همه رفتارمان در #شان و منزلت شهدا🌷 باشد. #عاشورا_وتاسوعای امسال (سال۹۵)بینهایت سخت گذشت.
🔹روضه #علیاکبر (ع) بیشتر به دلم مینشست و جای خالی💔 علی در سالروز تولد فرزندش (امیرحسین) و #محرم و شبهای🌘 عزای سید الشهداء که لحظهبهلحظه پر بود از زنده شدن خاطرههای سالهای دوران کودکیاش تا نوجوانی و همسر و تنها یادگارش که حالا بجای بابا سربند #یا_حسین (ع) بر پیشانی بسته .
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#شهید_مدافع_حرم (مفقودالاثر)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
به موبایل👆 #شهیدحاج_محمد_کیهانی پیام دادم.... جواب اومد پسرش هستم. پرسیدم چندتا خواهر برادری؟ کیها
⚜❣⚜❣⚜❣⚜❣⚜
#شهیدمدافع_حرم_محمدکیهانی
💠این روز ها داشتن بعضی از خصلت ها سخت است⚡️ولی وقتی #نفس را زیر پا بگذاری و دلـ❤️ را صاف کنی آنوقت است که به #خدا نزدیک می شوی💞 آنقدر نزدیک که دنیا🌎 و ما فیها بی ارزش می شود. #محمد_کیهانی هم ...
⇦کمتر کسی از همرزمان👥 شهید محمد کیهانی می دانست که او #روحانی است، می کوشید در لباس رزم یک #بسیجی ساده باشد.
⇦کمتر کسی از دوستان و همرزمانش می دانست که او در مقطعی یکی از مدیران شهرداری #اهواز بوده.
⇦کمتر کسی از دوستان و اعضای خانواده اش می دانست که او #فرمانده ای توانا در مبارزه با تکفیری هاست👹 و در حالی که فرمانده گروهان المهدی گردان #شهادت بود، خود را بسیجی ساده👤 می نمایاند.
💠خوب که فکر می کنی این خصلت ها در سالیانی نچندان دور در خیلی از #شهدای هشت سال دفاع مقدس🌷 تجلی داشت.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣3⃣1⃣ به یاد #شهید_محمدحسین_مومنی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
2⃣8⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔻راوی: مادر شهید
🔰محمد حسین پسری بسیار #آرام و کمصحبت، صادق و خوش اخلاق بود👌 در تمام طول زندگی به یاد ندارم در هیچگونه #مشاجرهای شرکت کند❌ و احترام زیادی به پدر و مادرش می گذاشت✔️
🔰بسیار #علاقهمند به درس بود. در کنار درس📚 به کلاسهای #حفظ_قرآن و کلاسهای ورزشی🏋 علاقه داشت و آن را دنبال میکرد. وی #حافظ سه جزء از قرآن کریم بود و در ورزشهای پینگ پنگ🏓 و فوتبال مهارت بسیاری داشت.
🔰پسرم در خانوادهای #روحانی به دنیا آمد. روحانیت جدای از ولایت فقیه نیست🚫 و مسئله #ولایت_فقیه از خردسالی در زندگی وی جریان داشت. طبیعتا در نوجوانی نیز #داوطلبانه رهرو راه ولایت فقیه شد.
#شهید_محمدحسین_مومنی
#شهید_جاویدالاثر_مدافع_حرم
#شهید_پاکستانی_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#روایٺــ_عِـشق ✒️
🌷روحانی #کاروان با کلی پرس و جو من رو پیدا کرد و از من پرسید، شما حاج منصوری⁉️گفتم بله..بعد پرسید: شما پدر شهیدی و اسم پسرت #عباسه؟ گفتم بله، یکی از دو شهیدم عباسه.
🌷روحانی کاروان گفت: حاج منصور من که شمارو نمیشناختم و نمی دونستم پدر شهید هستی، شهید شما به #خوابم اومد و گفت اسم من عباس فخارنیاست، 😇
🌷برید پدر من رو تو کاروان خودتون پیدا کنید و بهش بگید چون #قلبش مشکل داره امشب به مشعر و فردا به منا نرود، ❌و از من خواست تا مراقب شما باشم..به #روحانی کاروان گفتم، اینطوری که نمیشه..در جواب به من گفت: این چیزى بود که باید میامدم 💯به شما می گفتم، شما هم مى توانید نایب بگیرید و خودتون از همین جا برگردید مکه به هتل تون🏩
🌷حاج منصور گفت: همین کار را انجام دادم و برای خودم و همسرم #نایب گرفتم و برگشتیم هتل، و بعد از این که حادثه منا رخ داد،😱 حکمت این اتفاق رو فهمیدم و به این که میگویند، #شهدا_زنده اند بیشتر اعتقاد پیدا کردم.
✍ به روایت پدر بزرگوار شهید
#شهید_عباس_فخارنیا🌷
#ایام_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان #مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_پنجاه_ونهم 🍂همانطور که حدس میزدم مادرم از چهره ی فاطمه خوشش آمده بود
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_شصت 0⃣6⃣
🍂فاطمه سکوت را شکست و گفت:
_ من با زندگی کردن توی #انگلیس مشکلی ندارم
همه ی نگاه ها به سمت او رفت. عموی محمد گفت:
_ ولی دخترم میدونی زندگی توی غربت و تنهایی چقدر #سخته؟ اونم وقتی پدر ایشون انقدر مخالف این ازدواجن و هیچ تضمینی برای آینده و خوشبختیت وجود نداره!
🌿فاطمه گفت:
_ میدونم عمو جان، ولی اگه با این مساله مخالفتشون رفع میشه من مشکلی ندارم.
عموی محمد سکوت کرد و با دستش پیشانی اش را مالید. بعد از چند دقیقه رو به من گفت:
_ ببین #آقارضا من نمیخوام حساب تو و پدرتو یکجا ببندم، ولی این دختر روحش خیلی لطیف💖 و حساسه. اگه خودش میخواد این زندگی رو انتخاب کنه من مخالفتی نمی کنم. چون میدونم چقدر #عاقله و تصمیم بی پایه و اساس نمیگیره. ولی خوب حواستونو جمع کنین، فکر نکنین #فاطمه پدر نداره یعنی بی کس و کاره. فاطمه عین دختر خودم برام عزیزه. اگه یک تار مو از سرش کم بشه با خود من طرف میشین.
🍂با صدای آرام گفتم:
_ مطمئن باشین نمیذارم یه تار مو از سرشون کم بشه.
آه عمیقی کشید و گفت:
_خیلی خوب. پس حالا برو و خانوادتو آروم کن.
گفتم: چشم
و پس از عذرخواهی از مادر محمد آنجا را ترک کردم.
🌿وقتی به خانه رسیدم مادرم طبق معمول سردرد🤕 گرفته بود. اتفاقاتی که بعد از رفتنشان افتاده بود را تعریف کردم و گفتم #فاطمه حاضر شده همراه من به انگلیس بیاید. اما مادرم برای فروکش کردن خشم پدرم صحبت کردن با او را کمی به تاخیر انداخت.
🍂دو سه روزی گذشت. تا مادرم با وعده ی ادامه تحصیلم در انگلیس توانست پدرم را کمی آرام کند. در تمام این مدت پدرم حتی یک کلمه هم با من حرف نمی زد❌ بالاخره دو هفته به رفتنم مانده بود که با وساطت های مادرم و عذرخواهی های مکرر من از محمد، قرار مجدد گذاشتیم😍
🌿تصمیم گرفتیم برای انجام کارهای قبل از عقد چند روزی صیغه ی #محرمیت بخوانیم. با مادرم برای خرید انگشتر💍 به طلا فروشی رفتیم و پس از کلی سخت گیری بالاخره یکی را انتخاب کردیم. هرچقدر اصرار کردم که خودم از پس اندازم پولش را حساب کنم، مادرم نگذاشت و با پول خودش انگشتر را خرید. بعد از خرید پارچه و روسری، گل 💐و شیرینی🍩 خریدیم و به دنبال پدرم رفتیم.
🍂این بار علاوه بر عموی محمد، بقیه بزرگترهای فامیلشان👥 هم حضور داشتند. آن روز پدرم لام تا کام صحبتی نکرد. #روحانی مسجد محلشان که دوست پدر محمد بود برای خواندن صیغه ی محرمیت آمده بود. خانم ها داخل اتاق مطالعه و آقایون در سالن نشسته بودند. بعد از اینکه شرایط صیغه را روی کاغذ نوشتیم و امضا کردیم📝 خانمها را برای خواندن خطبه صدا زدند.
🌿با فاصله کنار #فاطمه نشستم💕 اما از ترس محمد و عمویش جرات نمی کردم نگاهش کنم. روحانی مسجدشان خطبه را خواند و #محرم_شدیم😍♥️
باورم نمی شد که بالاخره بعد از این همه سختی #دختر_دلنشین_قصه ام را بدست آورده ام...😍
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
☆بسم ربّ الزهرا(س)☆
🍃دفتر جنگ را هزاران لالهای گلگون کردهاست که در سرشتشان، #ایمانی_راسخ وجود داشت برای حفاظت از گنجی که ۱۴قرن پیش، خدا آن را به دست آخرین فرستادهاش کامل کرد.
🍃آنان بی بهرِگان از #قافله_حسینی بودند که روحشان با شنیدن صدایی که از روح و جان یک #روحانی برخواسته بود و حقیقت را فریاد میزد، حیاتی دوباره یافت؛ نیروی اراده هزاران مرد و زن دیگر بود که میلههای قفس #ظلم و بیایمانی را که مدتها بود دورشان کشیده شده بود را از میان برداشت.
🍃علیاکبر هم یکی از همین لالهها بود. ۱۷ساله بود که با حرفهای #امام(ره) مسیر حقیقی زندگیاش را یافت. بعد از #پیروزی_انقلاب، از طریق س.پ.ا.ه به جبهه رفت اما روحش آرام و قرار نداشت. به #کرمان بازگشت و اینبار به عنوان یک مردمی رفت. می گفت: اکنون احساس میکنم برای #خدا آمدهام.
🍃فرماندهای بود جدی، #فعال و بسیار سرسخت. همه میگفتند او تاکنون نخندیده است. از او شکایت داشتند. نیمه شب خواستند بروند تا با او صحبت کنند آنچه که دیدند، آنان را در بهت و #شرمندگی فرو برد. #علیاکبر داشت لباسهای نیروهایش را میشست. یک #فرمانده...
🍃در چهارمین روز از عملیات #بیتالمقدس در کنار #پل_سابله* با گروه اندک خود که سلاحشان ایمان و عقیده بود در مقابل دشمنی مجهز به سلاحهای متفاوت مقاومت میکردند.
🍃در میان صداهای #رعبانگیز گلوله و تانک، صدای او قوت قلبی بود برای نیروهایش تا خستگی و #ناامیدی در جانشان رخنه نکند. غروب ۱۲آذر اما نوای گرم او قطع شد. پیدایش که کردند، #مظلومانه زیر پل سابله آرام گرفته بود.
*پل سابله که مهمترین نقطه ارتباطی #سوسنگرد به بستان است به طول 30متر و عرض 6متر در جنوبشرقی شهر #بستان و در محل تلاقی رود سابله و جاده سوسنگرد- بستان قرار دارد.
✍نویسنده : #محدثه_کربلایی
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_علیاکبر_محمد_حسینی
📅تاریخ تولد : ۱۳۳۷
📅تاریخ شهادت : ۱۲ آذر ۱۳۶۰
📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای کرمان
🕊محل شهادت : پل سابله
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨بسم الله الرحمن الرحیم
🍃هر وقت که می رفت تبلیغ، یک کیسه نان خشک و پنیر هم با خودش می برد. فکر میکردم میخواهد در محل تبلیغش #زاهدانه زندگی کند و با خودم کلنجار می رفتم که شیخ مهدی اهل این کارها و فیلم بازی کردن برای #مردم نبود، هر طور در خانه #زندگی می کرد، بیرون هم همین بود، حالا چی شده که این کار را میکند؟!
🍃همین سوال باعث شد تا در یکی از سفرهای تبلیغی اش به زور همراهش بروم. وقتی به محل تبلیغ که روستای کوچکی بود رسیدیم تازه دو زاری ام افتاد. شیخ مهدی همیشه عادت داشت بین کارهایی که میخواهد انجام دهد، سخت ترین ها را انجام بدهد برای همین در تبلیغ هم روستاهایی را انتخاب می کرد که بر اثر تبلیغات #رژیم_شاهنشاهی ذهنیت منفی ای به دین و روحانیت داشتند تا آنجا که حتی حاضر نبودند نان خالی به #روحانی بفروشند و شیخ مهدی مجبور بود تا با همان نان خشک و پنیر روزگارش را بگذراند اما این هیچ تاثیری در تبلیغ او نداشت.
🍃 برای اهالی آن روستا در تبلیغ و تبیین دین آنچنان سنگ تمام می گذاشت که یادم هست وقتی ایام تبلیغ تمام شدمردم همان روستا آمدند و با اشک و آه و به اصرار از او خواستند تا باز هم به آنجا برود اما شیخ مهدی بنایش این بود که در آن روستا کارش را کرده و #علاقه را در اهالی ایجاد کرده، بقیه کار را یک نفر دیگر باید بیاید انجام دهد.
🍃برای همین سال بعد با وقت تبلیغی بعد می رفت به یک روستای صفر کیلومتر دیگر و روز از نو روزی از نو. بیخود نبود که شیخ مهدی شاه آبادی فرزند بزرگ استاد #عرفان حضرت امام رضوان الله علیهم آنطور چشم خدا را گرفت که با خلعت فاخر شهادت او را برای خودش جدا کرد.
✍️نویسنده: #گمنام
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_حجت_الاسلام_مهدی_شاه_آبادی
📅تاریخ تولد : ۱٣۰٩
📅تاریخ شهادت : ۶ اردیبهشت ۱٣۶۳
🕊محل شهادت :جزیره مجنون
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😡چاقو کشی انتخاباتی قصاب😂🤣
❌مردم دیگه این دوره تحملشون رو از دست دادند🤬
🤬بیا این میکروفون رو...🤬🤬😅
تولید این کار یکم دل بچه ها رو خنک کرد
#پزشکیان #روحانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔴 ظرفیت بزرگ ۲۰کال برای فرصت باقی مونده
البته با چند ملاحظه
ما به نتیجه انتخابات امیدواریم ولی به شرطی که تا دقیقه ۹۰ یعنی جمعه شب دست از تلاش برنداریم.
میتونیم بریم تو خیابون، تو مساجد، تو صف نانوایی و ... با مردم صحبت کنیم اما اگر امکانش رو نداریم، سامانه ۲۰کال خیلی سادهتر ما رو به مخاطبهای بیشتری وصل میکنه. اینکه بتونیم زنگ بزنیم و با مردم مختلف در مورد رأی فردا صحبت کنیم.
🔻اما چند تا ملاحظه مهم هست:
اول. حتما مخاطبهای توی گوشیمون که ما رو از قبل میشناسند به ۲۰کال اولویت دارند و اونها رو نباید فراموش کنیم.
دوم. با مردم که صحبت میکنیم کاملاً #محبتآمیز باشه، با کسی دعوا نداریم حتی اگر رأیشون عوض نشه و شبیه به ما فکر نکنند.
سوم. سعی کنیم توی ۲۰کال با همشهریها و همولایتیهامون صحبت کنیم. شهر مورد نظرتون رو انتخاب کنید. ترجیحاً با لهجه و گویش منطقهایمون حرف بزنیم. این خیلی اثرش بیشتره که یک آذری با یه ترکزبان صحبت کنه. یه کرد با یه کرد، یه لر با یه لر دیگه، یه اصفهانی با یه اصفهانی، یه بلوچ با یه بلوچ و ...اینجا وظیفه کُردها و آذری زبانها خیلی سنگین تره، چون آراء قومیتی تو اینجاها خیلی شدیده
چهارم. تو سامانه ۲۰کال هر استانی رو برای تماس انتخاب کنیم، در مورد خدمات دولت شهید رییسی و اتفاقات بد دولت روحانی در اون استان مواردی رو گفته که میتونه کمکمون کنه. حتما بخونید
پنجم. بعضیها با دلایل عجیب و غریب و بعضاً ساده مردد شدند! اینها رو رفع شبهه کنیم. اگر نتونستیم تفاهم پیدا کنیم بریم سراغ موارد ساده! صحنه خیلی ساده است. #روحانی و تیمش تمام قد اومدن و دارن از پزشکیان حمایت میکنن. این رو نمیبینیم؟!
چندتا از طرحهای آقای جلیلی که منفعت مردم توش هست رو معرفی کنید. از یارانه تفریح گرفته تا هزینه انرژی که به همه میدن تو طرح وان، تا بیمه بورس و...
سامانه ۲۰کال هم از اینجا میتونید برید
👇👇
https://20call.drjalily.com/
ششم. حتما دعا کنیم، زیارت شهدا بریم و متوسل بشیم و #سیل_صلوات راه بندازیم