🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺همسر شهید مدافع حرم گفت: امین خبر داد «فقط 3 روز به #مأموریتم اضافه شده و 18 روزه برمیگردم.» د
7⃣2⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠همسفرانه
⚜قبل ازدواج هر خواستگاری که میومد به دلم نمےنشست🙁.اعتقاد و #ایمان همسر آیندم خیلی واسم مهم بود♨️.دلم میخواست ایمانش واقعی باشه نه به #ظاهر و حرف..
⚜میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله.شنیده بودم🎧 چله #زیارت_عاشورا خیلی حاجت میده👌.این چله رو آیت الله حق شناس توصیه کرده بودن.با #چهل لعـن و چهل سلام.
⚜کار سختی بود، اما به نظرم #ازدواج موضوع بسیار مهمی بود. ارزششو داشت☺️واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم. ۴۰ روز به نیت همسر💞 معتقد و #باایمان.
⚜۴،۳روز بعد اتمام چله،خواب #شهیدی رو دیدم. چهره ش یادم نیست🗯 ولی یادمه، لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود. دیدم مَردم میرن سر مزارش و #حاجت میخوان ولی جز من کسی اونو نمی دید👀 انگار...
⚜یه تسبیح سبز📿 رنگ داد دستم و گفت:"حاجت روا شدے...😃"به فاصله چند روز بعد اون خواب، #امین اومد خواستگاریم.
⚜از اولین سفر #سوریه که برگشت گفت: زهرا جان، واست یه هدیه مخصوص🎁 آوردم..."یه #تسبیح_سبز رنگ بهم داد و گفت: زهرا، این یه تسبیح مخصوصه👌
⚜به همه جا #تبرک شده وبا حس خاصی واست آوردمش این تسبیحو به هیچکس نده❌! تسبیحو بوسیدم و گفتم: خدا میدونه این مخصوص بودنش چه #حکمتی داره.
⚜بعد #شهادتش،خوابم برام مرور شد.
تسبیحمـ📿 سبز بود که یه شهید🌷 بهم داده بود.
راوی:همسرشهید
#شهید_امین_کریمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸اهل زیارت بود. بیش از بیست بار به زیارت #امام_رضا (علیه السلام) رفته بود. و چندین بار کربلا رفته بو
8⃣7⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠شهیدگمنـام🕊
🔰یک روز ظهر وارد خانه🏡 شد، سلام کرد، خیلی خسته و گرفته بود، یک ساک💼 دستش بود، آن روز از صبح به مراسم تشییع #شهدای_گمنام🌷 رفته بود، آرام و بیصدا به اتاقش رفت.
🔰صدا کرد: مادر، برایم چای☕️ میآوری⁉️ برایش چای ریختم و #بردم. وارد اتاقش شدم، روی تخت🛌 دراز کشیده بود، من که رفتم بلند شد و نشست. پرسیدم: #چه_خبر؟ در جواب من از داخل ساکش یک پرچم سه رنگ با آرم «الله»🇮🇷 بیرون آورد.
🔰پرچم خاکی و #پاره بود. اول آن را به سر و صورتش کشید و بعد به من گفت: «این را یک جایی بگذار که فراموش نکنی❌ هروقت من #مُردم آن را روی جنازهام⚰ بکش».
🔰خیلی ناراحت شدم😢، گفتم:«خدا نکند که تو #قبل_ازمن بری». اجازه نداد حرفم را تمام کنم🚫، خندید و گفت: «این پرچم روی تابوت یک شهید گمنام🌷 #تبرک شده است»
🔰وقتی من مُردم آن را روی جنازه من بکشید و اگر شد با من #دفنش کنید تا خداوند به خاطر #آبروی_شهید به من رحم کند و از گناهانم🔞 بگذرد و شهدا مرا #شفاعت کنند».
🔰نمیدانست که پرچم روی #تابوت_خودش هم یک روزی #تکه_تکه برای شفاعت دست همه پخش میشود🍃
#شهید_حسن_قاسمےدانا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گزیده ای از وصیتنامه : همسر مهربان، عزیزتر از جانم، قربانت برم، فکر میکردم سختی کربلا را جیش اباعبد
#ماه_عسل با استخوان های همسر😔
✍ دلنوشتهای که همسر #شهید_علی_آقایی در حرم مطهر رضوی در مراسم تشییع #همسر_شهیدش🌷 نوشت:
💞"علی یادت هست میگفتی: شهناز تو رو از #حضرت_معصومه گرفتم❓یادت هست گفتی قول میدم یه بار ببرمت #حرمش ازش تشکر کنم؟
یادت هست #علی! بخدا من یادم هست😢
💞قول ماه عسل دادی برای #مشهد اون هم نه یک بار چندبار اسم نوشتیم📝 آماده شدیم داشتی به قولت عمل می کردی 💥اما هر بار #ماموریت، دوره و در آخر هم اعزام به #سوریه... #رفتی آن هم تنها تنهای تنها👤
💞گفتی: #خواهی_آمد. گفتی: تدارک ببینم؛ دیدم نیامدی⁉️ دیر شد خیلی دیر #چهار_سال تنها ماندم تنهای تنها؛ چقدر سخت بود💔 برایم و حالا خبرت رسیده که #میآیی...
💞میگویند: فقط چند تکه ا#ستخوانی یا یک تکه لباس یا یک #پلاک نمیدانم😔 اما همین را می دانم که من خواستم بد قول نشوی صدای آمدنت چنان زنگی به گوشم زد که دیوانه وار #آمدم به همه جا سر زدم و درخواست سفرمان را به #مشهد کردم. در خواست #ماه_عسل🌸
💞رفتم سپاه؛ دست به دامان #امام_مهربانیها شدم سپردم به خودت تا کارها رو ردیف کنی✅ تا به آرزوی دیرینهام بودن در #کنار_تو دست در دست تو، توی حرم🕌 باشم. امروز #بهترین روز زندگیمام هست 😌
💞علی ببین آمده ام #آوُردیم به سمت آرزویم. می دانستم تو بدقول نبودی❌ #قول ماه عسل داده بودی. نگاه کن #علی کنارت هستم👥 منم #معشوقهات دنیایت همسرت💖 ببین...
💞برایت #لباس_سفید آوردهام بیا بپوش سفارش خودت بود وقتی به خواب یکی از دوستانم آمدی پیام فرستادی💌 و گفتی #همسرم مرا از #امام_رضا(ع) بخواهد
خواستمت با اشک چشم😭
با قلب شکسته💔 و رنجورم
با غصههای #تنهاییام
💞گفتی برایم لباس سفید بخر خریدم
گفتی لباسم را #تبرک کن آن را هم با جان و دل کردم بلکه بازگردی. علی ببین امام رئوف رویم را زمین نینداخته #بپوش لباس سفیدت را ببینم به اندازه #دامادیت؛ به تنت می آید⁉️
💞لباس سیاه نپوش🚫 #سفید برازنده توست. خودم #سیاهت را می پوشم
سفید و سیاه بهم می آیند حتی اگر #عروس_و_داماد برعکس تنشان کنن...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4⃣4⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔰عاشق #شهادت بود و خود را شرمنده شهدا می دانست. زمان جنگ بچه بود اما هر دفعه که حرف جبهه می شد می گفت #یادش_بخیر جبهه, یادش بخیر شبهای🌙 عملیات, یادش بخیر صدای تیر و خمپاره💥 و … . گفتم محمد جان تو که جبهه نبودی، تو که با #شهدا نبودی چرا این حرف ها را می زنی؟
🔰می گفت: مادرجان من عاشـ♥️ـق شهادت و #شهدا هستم, عاشق جبهه و سنگر و خاکریزم برای همین اینطور حرف می زنم؛ می گفتم: پسرم در این زمانه شهید شدن خیلی #سخته ولی او می گفت: اگر خدا بخواهد می توان به شهادت نائل آمد✅ گوئی که او می دانست و ندایی شنیده بود اما من غافل بودم.
🔰یک/ دی ماه،/ هزارو سیصدو هشتاد وهشت خدمت سربازی را به پایان رسانید و دوباره عزم #خادم_الشهدائی و رفتن به خوزستان را کرد هر چه تلاش کردم منصرفش کنم نتوانستم❌ هنگام رفتن اصرار عجیبی داشت که از من #حلالیت بطلبد و بارها میگفت حاجتی دارم, از خدا و جدت بخواه که حاجتم روا شود. من هم رو به آسمان کردم و گفتم خدایا منو شرمنده #محمدم نکن حاجتش را روا کن.
🔰دهم/ بهمن ماه/ ۱۳۸۸ بود که به پادگان #میشداغ اعزام شد؛ پنجاه و چهار روز به زائران کربلای ایران🇮🇷 خدمت کرد و شش روز قبل از این که #مأموریتش به اتمام برسد خود را به آقا امام زمان(عج) معرفی کرد و دعوت حق را لبیک گفت🕊 و خود را در میان جمع #شهدا قرار داد.
🔰ساعت نُه صبح⏰ روز چهارشنبه چهار فروردین زنگ دروازه به صدا در آمد؛ به من گفتند که با #آقامحمد کار داریم؛ گفتم آقا محمد به راهیان نور رفته, از من پرسیدند آقا محمد چکاره هستند⁉️ گفتنم یک #بسیجی مخلص چطور مگه؟ گفتند با داداش بزرگتر محمد کار داریم, به خدای احد و واحد فهمیدم #محمد به مراد دلش رسیده😭
🔰قرآن به سر گرفتم از خدا خواستم خدایا #دست محمدم قطع بشه یا قطع نخاع بشه یک عمر کنیزی این عزیزم را می کنم فقط آن چهره معصومش💖 برایم بماند ولی نه✘ این طور نبود خداوند رحمان بیشتر از من محمد را دوست داشت, او #عاشق_خدا بود و خدا هم عاشق او. از خدا خواستم شهادت محمدم را قسمتم کرده, #شفاعتش را هم نصیبم بگرداند.
🔰روز تولدم خداوند پیکر پاک محمد⚰ را به من هدیه داد و #شب_تولدش به خاک سپرده شد, آنقدر تشییع جنازه عظیم و با شکوه بود و مردم بر سر و سینه می زدند به گمانم آنروز آقا امام زمان (عج) صاحب عزا بود🖤 محمد ارادت خاصی به آقا #امام_زمان(عج) داشت گونه ای که در دفترچه ای که همیشه در کنارش داشت اینطور با امام خویش در "آخرین جمعه" از دفترچه اش به گفتگو پرداخت:
🔸همیشه نذر دلم این بود که همسفر باشیم
🔹کنون که وقت سفرشد #نیامدی مولا
اینطور از برگ آخر این دفترچه وصیت نامه ای ذکر شده که:
🔸آمده ام سفـری سمت دیار شهدا🌷
🔹که طوافی بکنم دور #مـزار شهدا
🔸که دل خسته♥️ هوایی بخورد
🔹و #تبرک شود از گرد و غبار شـهدا
#شهید_محمد_سلیمانی
#خادم_الشهدا🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #وقتی_بیایی ✨نگاهی به زیبایی های ظهور✨ 🔻قضاوت و داوری ✳️دادگاهها رونقی ندارد و زندانها حال
❣﷽❣
📚 #وقتی_بیایی
✨نگاهی به زیبایی های ظهور✨
🔻نشان گنج ها
✳️همه مشکلات آسان می شود، گنج های رزمین با افتخار💖 خود را به شما نشان می دهند و با التماس از شما می خواهند که آنها را با دست خویش #تبرک کرده به دیگران پیش کنید
✳️کسی برای حل مشکل دوا نمیکند و این است کسی را بیابیم که مشکل #قرض ازدواج یا مسکن داشته باشد ماندهام بانکها چه میشود در آن دوران یا #موسسات خیریه چه کاری را در دستور کار خود قرار میدهند
✳️مردم با خاطری آرام اوقات خویش را به چهار قسمت تقسیم کرده لحظاتی را به عبادت ساعتی را برای تفریح و ساعتی را به خانواده و ساعتی را هم به کسب روزی #حلال مشغول می شوند هرگز جوان یا نوجوانی را نمی بینی که احترام پدر و مادر سرش نشود❌ یا حرف آنها را بی اهمیت بشمارد
✳️نوجوانان به عشق شما در مقابل پدر و مادر #مودب مینشینند و در راه رفتن از آنها پیشینه میگیرند آنها از مسخره کردن دیگران متنفرند❎ و به دنبال کسب علم و دانش طی کردن پله های ترقی با هم در مسابقه هستند
❇️و چه زیباست #لبخند_رضایت شما به روی آنها که قند را در دلشان آب میکند😍
📝نویسنده: #حسن_محمودی
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌸🍃وقتی #سلامت میڪنم
دهانم عطر یاس میگیرد
🌸🍃در هر گوشهی قلبمـ♥️
هزار شاخهی #نرگس میروید
🌸🍃 آسمان دلم آفتابی میشود
و این سپیده دمانِ پر #تبرک
هر روزِ من است😍
🎊عیدت مبارک آقاجان🎊
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh