🌷شهید نظرزاده 🌷
#قهوه مادرم موقع #خواستگاری برای مصطفی شرط گذاشته بود که این دختر #صبح که از خواب بلند میشه باید ی
❌مسؤلین با دقت بخوانند❌
#شهید_دکتر_چمران:
توی کوچه پیرمردی رو #دیدم که روی
زمین سرد خوابیده بود...
سن و #سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم؛😞
اون شب رخت و #خواب آزارم
می داد! و خوابم نمیبرد از فکرپیرمرد...💭
رخت و #خوابم رو جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم می خواستم توی رنج پیرمرد #شریک باشم اون شب، سرما توی بدنم نفوذ کرد
و #مریض شدم ...‼️
#اما روحم شفا پیدا کرد
چه مریضی #لذت_بخشی ...☺️
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#وزیر_دفاع_سابق
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید راه چمنی در بین کودکان #سوری پس از آزاد سازی✌️ شهر از چنگال تروریست ها👹 #شهید_ابوالفضل_راه_چم
6⃣4⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠سفر راهیان نور
🔰داخل اتوبوس🚎 نشستیم اتوبوس حرکت کرد #آقاابوالفضل دوربین📷 را روشن کرد و گفت: خانم این #عکس را نگاه کن. گفت: ببین این شهید🌷 چقدر شبیه من👥 هست.
🔰دوربین گرفتم و به عکس #شهید نگاه کردم. به آقا ابوالفضل گفتم: واقعا شبیه هم هستید👌 به من گفت: این عکس را به کسی نشان نده❌ و این ماجرا را برای کسی #تعریف_نکن. گفتم: چشم...
🔰گذشت تا چند روز بعد #شهادت آقا ابوالفضل که خانه پدر🏡 آقا ابوالفضل با بقیه خواهر ها و برادرانش جمع بودیم و مشغول نگاه کردن #عکسها و کلیپ های🎞 آقا ابوالفضل بودیم. یاد عکس و آن شهید و #شباهت آقا ابوالفضل به اون شهید افتادم.
🔰عکس📷 را پیدا کردم و به #خواهر آقا ابوالفضل نشان دادم و گفتم: میدانی این کیه⁉️گفت: معلومه ابوالفضله دیگه. گفتم: نه آقا #ابوالفضل نیست🚫 و داستان #جنوب را برایش تعریف کردم.
🔰آقا ابوالفضل 11 اسفند ماه📆 به #سوریه رفت و تحویل سال با من تماس گرفت☎️ در ایام عید که به من زنگ می زد از او پرسیدم: شما هم آنجا #عیددیدنی رفتید که گفت: بله کلی هم از #داعشی ها پذیرایی کردیم😄
🔰سه روز قبل از #شهادتش نیز با من تماس گرفت و به او گفتم: دلمـ💔 برایت تنگ شده و آقا ابوالفضل با #مهربانی پاسخ داد که خانم تو در قدم هایی که من برمی دارم #شریک هستی💞 من جواب دادم که نمی توانی این بار به جای 45 روز 40 روز بمانی و زود برگردی که گفت: امکانش نیست⛔️ اینجا کار زیاد است. #فرودین ماه 1395 بر اثر ترکش خمپاره💥 در #العیس جنوب غرب حلب به فیض شهادت🌷 نائل آمد.
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
برادر مهربان ⭐️راوی: نورهان دقدوق خواهر شهید 🍃 #احمد با رفتارش، به من عشق، علاقه❤️ و وفاداری به خ
🍃🌹🍃🌹🍃
🍃ماه رمضان برای احمد طعم خاصی داشت، انتظار #ماه_رمضان را می کشید که اعتکاف کند و شبهای قدر احیا و شب زنده داری نماید،
🍃او رمضان را #ایستگاهی برای توقف و به راه افتادن با نیروی بیشتر می دانست سفارش می کرد که به #ایتام رسیدگی کنیم، از بچه های کشافه می خواست هر کس چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانواده های #مستضعفی که می شناخت می داد،
🍃با این کار هم بخشندگی را به اعضای کشافه آموزش می داد و هم انجام #کار_گروهی و در واقع می خواست همه را در این امر مستحب #شریک کند .
🍃بچه ها همچنان راه احمد را ادامه داده و این کار را انجام میدهند.
#شهید_احمد_مشلب🌷
📚 کتاب "ملاقات در ملکوت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد
#قسمت_بیست_وچهارم 4⃣2⃣
🔮وقتی رفتم بیمارستان دیدم #آقای_خامنه_ای آن جا هستند و مصطفي را از اتاق عمل می آورند، می خندید، خوش حال شدم😍 خودم را آماده کردم که منتقل می شویم تهران و تا مدتی راحت می شویم. شب به مصطفی گفتم می رویم؟ خندید و گفت نمی روم🚷 من اگر بروم تهران روحيه بچه ها ضعيف می شود. اگر نمی توانم در خط بجنگم لااقل اینجا باشم. در سختیهایشان #شریک باشم.
🔮من خیلی عصبی شدم😣 باورم نمی شد گفتم هرکی #زخمی می شود می رود که رسیدگی بیش تر بشود. اگر می خواهید مثل دیگران باشید، لااقل در این مسئله مثل دیگران باشید. ولی مصطفی به شدت قبول نمی کرد می گفت هنوز کار از دستم می آید نمی توانم بچه ها را ول کنم، در تهران کاری ندارم❌ حتی حاضر نبود کولر روشن کند اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی #گچ که پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می آمد💔
🔮اما می گفت چه طور کولر روشن کنم وقتی بچه ها در جبهه زیر گرما♨️ می جنگند. همين غذایی را می خورد که همه می خوردند. در #اهواز ما غذایی نداشتیم. یک روز "ناصر فرج اللهی" که آن وقت با ما بود وبعد #شهيد شد، گفتم این طور نمی شود مصطفی خیلی ضعیف شده، خون ریزی کرده، درد دارد.
🔮خودم برایش غذا می پزم و از او خواستم یک زودپز برایم بیاورد. خودم هم رفتم شهر مرغ🍗 خریدم که برای مصطفی سوپ🥘 درست کنم ناصرگفت #دكتر قبول نمی کند گفتم نمی گذاريم مصطفی بفهمد می گوییم #ستاد درست کرده. من بااحساس برخورد می کردم. او احتیاج به تقويت داشت، دلم خیلی برایش می سوخت.
🔮زودپز را چون خودمان گاز نداشتيم بردیم اتاق كلاه سبزها. آن جا اتاق افسر های #ارتش بود و يخچال گاز و... داشت. به ناصر گفتم وقتی زودپز سوت زد، هرکس دراتاق بود نیم ساعت📟 بعد گاز را خاموش کند. ناصر رفت زودپز را گذاشت. آن روز افسرها از پادگان آمده بودند و آن جا جلسه داشتند. من در طبقه بالا نماز می خواندم. یک دفعه صدای انفجاری💥 شنیدیم که از داخل خود ستاد بود. فکر کردیم توپ به ستاد خورده. افسرها از اتاق می دویدند بیرون وهمه فکر می کردند این ها #ترکش خورده اند.
🔮بعد فهمیدم زودپز سوت نكشيده و وسط جلسه شان #منفجر شده. اتفاق خنده دار😅 و در عین حال ناراحت کننده ای بود همه مي گفتند جریان چی بوده؟ زودپز خانم دکتر منفجر شده و... نمی دانستم به مصطفی چه طور بگویم که ما چه کرده ایم. در ستاد برگشتم بالا و همان طور می خندیدم. گفتم مصطفي یک چیز به شما می گویم #ناراحت نمی شوید؟
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب #قسمت_سی_دوم 💢مى توانى ببینى که اکنون #حسین چه مى کند.
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
3⃣3⃣#قسمت_سی_سه
💢از او در مى گذرد اگر چه از #همو_ضربه مى خورد اما به کشتنش راضى نمى شود.#جنگى ☄چنین فقط از دست و دل کسى چون #حسین برمى آید.کسى به #موعظه کسانى برخیزد که او را محاصره کرده اند...
🖤و هر کدام براى کشتنش از دیگرى سبقت مى گیرند....کسى دلش براى کسانى بسوزد که با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر و کمان ، کمین کرده اند
تا #ضربات_بیشترى بر او وارد آورند و زودتر کارش را بسازند.واى ... مشت بر پیشانى مکوب زینب ! اگر چه این سنگ که از مقابل مى آید، #مقصدش پیشانى حسین است.
💢فقط کاش حسین ، پیراهن را به ستردن پیشانى ، بالا نیاورد..
و سینه اش طمع تیر #دشمن را برنیانگیزد.رویت را مخراش !
مویت را پریشان مکن زینب !
#مبادا که لب به #نفرین بگشایى و زمین و زمان را به هم بریزى... و کائنات را کن فیکون کنى!#ظهور ابر سیاه در آسمان🌫 صاف ،
🖤آتش🔥 گرفتن گونه هاى خورشید،☀️ برپا شدن طوفانى #عظیم به رنگ سرخ❤️ ، آنسان که چشم از دیدن چشم به عجز بیاید، برانگیخته شدن غبار سیاه و فروباریدن خون ، این تکانهاى بى وقفه زمین ، این لرزش شانه هاى آسمان ،
همه از سر این کلامى است که تو اراده کردى و بر زبان نیاوردى:کاش آسمان به زمین بیاید و کاش کوهها تکه تکه شوند و بر دامن بیابانها فرو بریزند، کاش...
💢اگر این ((کاش )) که بر دل تو مى گذرد، بر زبان تو جارى شود،...
#شیرازه_جهان از هم مى گسلد و ستونهاى آسمان فرو مى ریزد.
اگر تو بخواهى ، خدا طومار زمین و آسمان را به هم مى پیچد، اگر تو بگویى ، زمین تمام اهلش را در خویش مى بلعد، اگر تو نفرین کنى ، خورشید جهان را شعله ور مى کند و کوهها را در آتش خویش مى گدازد. اما مکن ، مگو، مخواه زینب!✨
🖤چون #مرغ رگ بریده دور خودت بچرخ ، چون ماهى🐟 به خاك افتاده در تب و تاب بسوز، اما لب به نفرین بازمکن.
اتمام حجت کن ! فریاد بزن ، بگو که :
و یحکم ! اما فیکم مسلم!وا ى بر شما! آیا در میان شما یک مسلمان نیست.اما به آتش 🔥نفرینت دچارشان مکن.گرز فریادت را بر سر #عمرسعد بکوب که :
_✨ننگ بر تو! پسر پیامبر را مى کشند و تو نگاه مى کنى ؟!
💢بگذار او #گریه 😭کند و روى از تو برگرداند و کلام تو را نشنیده بگیرد.
بگذار شمر بر سر یاران خود نعره بزند:
مادرانتان به #عزایتان بنشیند! براى کشتن این مرد معطل چه هستید؟!
و همه آنها که #پرهیز مى کردند یا ملاحظه یا وحشت از کشتن حسین ، به او حمله برند... و هر کدام زخمى بر زخمهاى او بیفزایند.
🖤بگذار زرعه بن #شریک شمشیرش🗡 را از پشت بر شانه چپ حسینت فرود بیاورد و میان دست و پیکر او فاصله بیندازد.... بگذار آن دیگرى که رویش را پوشانده است... گردن حسین را به ضربه شمشیرش بشکافد.بگذار#سنان_بن_انس با نیزه بلندش حسین را به خاك بیندازد.
بگذار #خولى_بن_یزیداصبحى ، به قصد جدا کردن سر حسین از اسب فرود بیاید اما زانوانش از وحشت سست شود،...
به خاك بیفتد و عتاب و ناسازگارى شمر را تحمل کند....
💢بگذار...
نگاه کن ! حسین به کجا مى نگرد؟
#ردنگاه_او... آرى به خیمه 🏕ها بر مى گردد، واى ... انگار این #قوم_پلید، قصد #خیمه ها راکرده اند.از اعماق جگر فریاد بزن : _حسین هنوز زنده است نامرد مردمان! اما نفرین نکن!حسین ، خود از زمین خیز برمى دارد و تن مجروح را به دست یله مى دهد و با صلابتى زخم خورده فریاد مى کشد:
🖤واى بر شما اى پیروان ال ابى سفیان ! اگر #دین ندارید و از #قیامتخدا نمى ترسید لااقل #مرد باشید.این فریاد، دل #ابن_سعد را #مى_لرزاند..
#ادامه_دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مراسم عزاداری #بین_شبهای_قدر وایام #شهادت_امیر_المومنین علی(علیه السلام) 💺سخنران: حجت الاسلام صابر
🔺باسلام وآرزوی قبولی طاعات وعبادات🔻
📌 برای برگزاری مجلس در ایام شهادت #امیرالمومنین علی(علیه السلام)
به مبلغ یک میلیون و پانصد هزار تومان نیاز داریم ⛔️
حتی با مبلغ کم هم میتوانید در این امر خدا پسندانه#شریک باشید 👌 و ثواب والایی ببرید 😊
♨️ چنانچه تمایل به#کمک دارید😇 درخدمت شما بزرگواران هستیم🔹
6037701156779453
علیرضا دهقان دهنوی-بانک کشاورزی 💳
🔴ضمنا چنانچه وجوهات به حدنصاب برسد مابقی وجوهات صرف امورات ومجالس بعدی هیئت می شود
هیئت محبان جوادالائمه(علیه السلام)
🌷🍃🌷🍃
@ShahidNazarzadeh
♨️⚘ پویش رزمایش مواسات 📦
💚 تهیه و توزیع بسته معیشتی بین نیازمندان شناسایی شده 💚
📌 شماره کارت💳 جهت ارسال کمک های خیرخواهانه و#مومنانه شما 😇
🔹 ۵۰۴۱ _ ۷۲۱۰ _ ۲۰۶۴ _ ۱۷۱۹ 🔸
⛔️ به نام مرتضی آقا محمدی 〽️
تلفن تماس جهت هماهنگی . ۰۹۳۰۹۵۳۳۷۹۵🛑
📢 شما میتوانید با مبلغ کمی✔️ هم در این امر خدا پسندانه👌 #شریک باشید 😊
↩ لطفا عکس دانلود و منتشر شود.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔺باسلام وآرزوی قبولی طاعات وعبادات🔻
📌 برای برگزاری مجلس عزاداری سیدوسالارشهیدان
#امام_حسین (علیه السلام)دردهه اول ماه محرم
به مبلغ #سه_میلیون تومان نیاز داریم ⛔️
حتی با مبلغ کم هم میتوانید در این امر خدا پسندانه#شریک باشید 👌 و ثواب والایی ببرید 😊
♨️ چنانچه تمایل به#کمک دارید😇 درخدمت شما بزرگواران هستیم🔹
6037701156779453
علیرضا دهقان دهنوی-بانک کشاورزی 💳
🔴ضمنا چنانچه وجوهات به حدنصاب برسد مابقی وجوهات صرف امورات ومجالس بعدی هیئت می شود
📅زمان برگزاری مجلس:
ازدوشنبه(۱۸مرداد)بمدت۱۰شب-ساعت۲۰:۴۵
🚪مکان برگزاری مجلس:
#مشهد؛حجاب۲۱بیت شهیدنظرزاده(علامت پرچم)
باحضورخواهران وبرادران
هیئت محبان جوادالائمه(علیه السلام)
🌷🍃🌷🍃
@ShahidNazarzadeh
🔺باسلام وآرزوی قبولی طاعات وعبادات🔻
📌 برای برگزاری مراسم شهادت امام جواد علیه السلام به کمک های مالی شما عزیزان نیازمندیم .
حتی با مبلغ کم هم میتوانید در این امر خدا پسندانه#شریک باشید 👌 و ثواب والایی ببرید 😊
♨️ چنانچه تمایل به#کمک دارید😇 درخدمت شما بزرگواران هستیم🔹
6274-1211-9671-7243
حسین شایسته میرزا زاده 💳
🔴ضمنا چنانچه وجوهات به حدنصاب برسد مابقی وجوهات صرف امورات ومجالس بعدی هیئت می شود
••هِیئَت مُحِبانٖ جَوْادُ الاَئِمِهٰ(علیه السلام)••
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh