eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
فراموش نمی کنم، گفت: من #فرصت زیادی ندارم، به این آسمان پر ستاره اروند بیش از سی سال عمر نمی کنم! از
7⃣7⃣7⃣ 🌷 💢دامنه کارهای پشت پرده به محل کار او هم کشیده شده بود. عده ای علناً در حضورش به او بد🚫 می گفتند. به رهروان که آن زمان از لحاظ معنویت یکی از بهترین محافل سطح کشور بود، می گفتند هیئت غشی ها و ... 💢من را صدا کردند📢، رفتم دفتر آقای ... در سپاه، آن موقع من در تبلیغات ساری مسئولیت داشتم. پرسید: «از علمدار چه می دانی⁉️» گفتم: «چطور!؟🤔» 💢گفت: «خواهش می کنم، مطلب مهمی پیش آمده، هر چه که می دانی .» گفتم: «پشت سر او👥 خیلی حرف می زنند، ⚡️اما من از زمان جنگ با او دوست هستم💞، هیچ کدام این حرف ها صحیح نیست❌. سید مجتبی یک است.» 💢بعد ادامه دادم: «سید با خوب برخورد می کند. همه سربازها عاشق او هستند😍، اما برخی از از این کار خوششان نمی آید. سید به برخی از افراد می دهد که کارشان را درست انجام دهند✅ اما خیلی ها خوششان نمی آید. بنابر این پشت سر سید حرف می زنند🚫 و ...» 💢آن مسئول یک به یک می کرد و من با دلیل جواب سخنان او را می دادم. در پایان گفت: «خیلی از تو ممنونم😊. مشکل مرا حل کردی!» تعجب کردم😟. پرسیدم: «چه مشکلی؟!» نمی خواست جواب دهد اما با من گفت 💢«برای پرونده درست شده بود📑. قرار بود من پرونده را امضا کنم📝 و به تهران بفرستم. دیروز آخر وقت می خواستم امضا کنم، ⚡️اما گفتم بگذار فردا پرونده را بعد.» 💢دیشب در عالم خواب ، نماینده امام (ره) در ، را دیدم، ایشان فرمودند: «حضرت امام (ره) از تو راضی نیست!😔» من گفتم: «چرا؟!» گفتند: «این پرونده چیست که می خواهی امضا کنی⁉️» 💢من از خواب پریدم🗯. تنها پرونده ای که قرار بود امضا کنم همین پرونده بود. برای همین شما را صدا کردم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
فراموش نمی کنم، گفت: من #فرصت زیادی ندارم، به این آسمان پر ستاره اروند بیش از سی سال عمر نمی کنم! از
2⃣8⃣3⃣1⃣ 🌷 💢دامنه کارهای پشت پرده به محل کار او هم کشیده شده بود. عده ای علناً در حضورش به او بد🚫 می گفتند. به رهروان که آن زمان از لحاظ معنویت یکی از بهترین محافل سطح کشور بود، می گفتند هیئت غشی ها و ... 💢من را صدا کردند📢، رفتم دفتر آقای ... در سپاه، آن موقع من در تبلیغات ساری مسئولیت داشتم. پرسید: «از علمدار چه می دانی⁉️» گفتم: «چطور!؟🤔» 💢گفت: «خواهش می کنم، مطلب مهمی پیش آمده، هر چه که می دانی .» گفتم: «پشت سر او👥 خیلی حرف می زنند، ⚡️اما من از زمان جنگ با او دوست هستم💞، هیچ کدام این حرف ها صحیح نیست❌. سید مجتبی یک است.» 💢بعد ادامه دادم: «سید با خوب برخورد می کند. همه سربازها عاشق او هستند😍، اما برخی از از این کار خوششان نمی آید. سید به برخی از افراد می دهد که کارشان را درست انجام دهند✅ اما خیلی ها خوششان نمی آید. بنابر این پشت سر سید حرف می زنند🚫 و ...» 💢آن مسئول یک به یک می کرد و من با دلیل جواب سخنان او را می دادم. در پایان گفت: «خیلی از تو ممنونم😊. مشکل مرا حل کردی!» تعجب کردم😟. پرسیدم: «چه مشکلی؟!» نمی خواست جواب دهد اما با من گفت 💢«برای پرونده درست شده بود📑. قرار بود من پرونده را امضا کنم📝 و به تهران بفرستم. دیروز آخر وقت می خواستم امضا کنم، ⚡️اما گفتم بگذار فردا پرونده را بعد.» 💢دیشب در عالم خواب ، نماینده امام (ره) در ، را دیدم، ایشان فرمودند: «حضرت امام (ره) از تو راضی نیست!😔» من گفتم: «چرا؟!» گفتند: «این پرونده چیست که می خواهی امضا کنی⁉️» 💢من از خواب پریدم🗯. تنها پرونده ای که قرار بود امضا کنم همین پرونده بود. برای همین شما را صدا کردم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
در تلفنم، نام را 📱 با عنوان ذخیره کرده بودم😳. یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد!🧐 به ایشان گفتم: آنقدر و اخلاق در شما می‌بینم😍 و عشق داری که برای من زنده ای❤️ قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد 🗣 و گفت: شماره اش را بگیرم😅 وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان "شریک و مسافر بهشت"🌹 ذخیره کرده بود گفت: از اول شریک هم بوده ایم ❤️ و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است😢اما من با ارزش ترین دارایی ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم.😔 آنقدر مرا با خانواده انس داده بود 👌 که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم😊 شام امام حسین علیه‌السلام بود 🖤 که در خیمه محله مان شمع روشن کردیم ایشان به من گفت دعا کنم تا بی بی(س)قبولش کند🤲 من هم وقتی شمع روشن می‌کردم، دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود،😇 من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را الشهدا قرار دهم💐 ♡ایـنْجابِیْــت‌ُالشُّهَــداســت... 👇🏻 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📸 | 🔰سردار حاج علی خوش‌لفظ جانباز سرافراز دوران دفاع مقدس که کتاب خاطرات وی با عنوان «وقتی مهتاب گم شد» مورد تقدیر امام خامنه‌ای قرار گرفت و بر اثر جراحت‌های به جای مانده از دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسید. بسم‌الله الرحمن الرحیم 🔻جانباز عزیز آقای علی خوش لفظ به لقاءالله پیوست و اجر دهها سال درد و رنج جانبازی را به جایگاه والای شهادت فی سبیل‌الله پیوند زد. ▫️سلام و رحمت خدا بر این شهید عزیز که در هنگام زندگی نیز شهید زنده نامیده شد و درنگ سالها پس از دفاع مقدس، پاداش عظیم صابران را به او هدیه کرد. به روان پاک او درود میفرستم و به بازماندگان گرامی‌اش تبریک و تسلیت میگویم. سید علی خامنه‌ای ۱۳۹۶/۹/۲۹ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh