🌷شهید نظرزاده 🌷
انگار این بشر به دنیا آمده بود تا دست خیلیا رو بگیره و بنشانه سر سفره #امام_حسین(ع) 👈 از هم دانشگاه
✍ پدر شهید
از بچگی از وقتی که یادم میآید، از این #هیئت به آن هیئت محمدحسین توی بغل من بود.
خیلی وقتها به خاطر طولانی بودن ساعت عزاداری بچه خسته میشد و #خوابش میبرد. او را همانجا، یک گوشه مجلس میخواباندم. اشک و عرق #سینهزن امام حسین(ع) روی بدن محمدحسین میریخت و او را برای آیندهاش بیمه میکرد.
من #اطمینان دارم هرچه به محمدحسین دادند، همانجا و در همان مجالس دادند.
#شهید_محمدخانی🌷
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸هیچ وقت نگفت #ریشت را تیغ نزن، آهنگ🎶 گوش نکن، یا شلوار پاره نپوش ...❌ اگر با او میگشتی #نماز اول
🔸با دوستاش رفته بود #راهیان_نور "دیار شهدا" مناطقی که به گفته خودش #غریب بود...
🔹موقع برگشت از سفر، اتوبوس🚌 رفت ولی #رسول نرفت🚷 گفت جا موندم. بعدا فهمیدیم داستان از این قراره که تیم #تفحص مستقر شده بوده و "رسول" هم با خبر شد و دلش می خواست یه مدتی رو باهاشون باشه....😊
🔸اون یه مدت شد 10 روز! و از همان جا بود که با #شهید_محمدخانی آشنا شد. با آمدن "رسول" به منطقه شرهانی، بعد از مدت ها یک "شهید"🌷 پیدا شد.
چه ذوق و شوقی داشت موقع تعریف کردن ماجرای پیدا شدن #شهید
نقل از: مادر شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
*🌷🥰ماجرای جالب گفتوگوی #شهید_محمدخانی با تکفیریها
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگم
🌷عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
🌷گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
🌷گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»
کتاب «عمار حلب»، زندگینامهی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_قاسم_سلیمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh