🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣4⃣به یاد #شهید_محمد_مصطفی_پور 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
2⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
راز عجیب شهیدی که یه شعر برروی سینه اش نوشته بود
🍃محمدمصطفیپور اهل بابل بود اما امروز از اهالی آسمان است. تمام فرصتِ کوتاهش را در دنیا آن گونه صرف کرد که در نهایت ، این عاقبت نصیبش شد:
یك شب محمد همینطور كه دراز كشیده بود نگاهش را به بالا دوخت و با صدایی ملایم گفت «رضا! دوست دارم موقع شهادت، تیر درست بخورد به قلبم. همینجایی كه این شعر را نوشتهام.
🍃 كنجكاو شدم، سرم را بالا گرفتم. در تاریك روشن سنگر به پیراهنش نگاه كردم، روی سینهاش این بیت نوشته بود: آن قدر غمت به جان پذیریم حسین تا قبر تو را بغل بگیریم.
🌷☘🌷☘
🍃حسین چند روز بعد از عملیات والفجر 8، وقتی به مقر برگشتم، رفتم سراغ بچههای امدادگر، دلم برای محمد شور میزد. شب عملیات از هم جدا شده بودیم و از او بی خبر بودم. پرسیدم آیا كسی بسیجی ای به اسم محمدمصطفیپور را دیده یا نه؟ برای توضیح بیشتر گفتم روی سینهاش هم یك بیت شعر نوشته بود.
🍃 تا این را گفتم یكی جواب داد «آهان دیدمش برادر! او شهید شده.... منتظر جوابی غیر از این نبودم. گفتم الحمدالله محمد هم رفت. دوباره پرسیدم شهادت او چطور بود؟ امدادگر گفت «ترکش خورد روی همان بیتی كه بر سینهاش نوشته بود.
#شهید_محمد_مصطفی_پور 🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌱محمد، وقتی به شهادت رسید، هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود. قبل از عملیات، داده بود جلو پیراهنش نوشته بودند:
«آن قدر غمت را به جان پذیرم حسین (ع)
تا قبر تو را بغل بگیرم حسین (ع).»
می گفت: «دوست دارم تیر روی سینه ام بخورد و شهید شوم.» دعایش هم زود مستجاب شد و در عملیات والفجر هشت، تیری سینه اش را شکافت؛ همان جایی که شعر را نوشته بود.
ترکشی هم پهلویش را شکافت تا نشانی از حضرت زهرا (س) بر جسمش یادگار بماند.
#شهید_محمد_مصطفی_پور🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh