eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢به نقل ازيك فرمانده در #حلب 🔸به #سید گفت: چند تا نیرو زبده بهم بده اونم گفت: برو پیش #سیاوشی باهاش
🌷شهید امیر سیاوشی براي اينكه مراسم آبرومندانه برگزار شود، از هيچ‌كاری دريغ نمي‌كرد❌ يكي از و ميانداران بيروني هيئت چیذر بود👌 🌷از چند وقت قبل کارهایش را هماهنگ میکرد که هرطور شده خودش را به مراسم ارباب🏴 برساند. وقتي روضه (ع) خوانده مي‌شد جور ديگري اشك مي‌ريخت😭و سينه مي‌زد💔 🌷امير يك نمونه بود👌 اگر در این مراسم ها کسی به او حرفی میزد و میکرد او جوابش را تنها با لبخند😃 میداد. علاوه بر اینها امیر یک چایخانه☕️ هم در کنار امامزاده علی اکبر🕌 برپا کرده بود و از حسینی پذیرایی میکرد 🌷روز تاسوعا و عاشورا هم با علامتی که خودش خریده بود میکرد🙂 « 🕊» مزد خدمتـــــهایش در مجالس اباعبدالله بود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 7⃣1⃣#قسمت_هفدهم 💢 قصه غریبى است این #ماجراى #عطش....و
📚 ⛅️ 8⃣1⃣ 💢 زندگى بدون ابوالفضل ، میان است و آسمان🌫 و زمین ،... بى قمر بنى هاشم ، و است. نه ، نه ، عباس نباید از تشنگى بچه ها باخبر شود.... این تنها است که باید از او مخفى شود.... اما مگر او با گفتن و شنیدن ، خبردار مى شود؟! دل 💗او است.... و آینه ، تصویر خویش را انتخاب نمى کند. 🖤مگر همین دیشب🌙 نبود که تو براى سرکشى به خیمه 🏕هاى خودى از خیمه خودت در آمدى و از دور عباس را، استوار و در کار محافظت از خیمه ها دیدى؟!مگر نه وقتى تو از دلت گذشت که چه علمدار خوبى دارد برادرم !از میان هاى او با خودش شنیدى که :چه مولاى خوبى دارم من. 💢 مگر نه وقتى تو از دلت 💞گذشت که چه برادر خوبى دارد برادرم ! که :من نه برادر، که خدمتگزار حسینم وزندگى ام در بندگى معنا مى شود.آرى ، دل عباس به آسمان آبى و بى ابر مى ماند...پرواز 🦋هیچ پرنده خیالى در نظرگاه دلش مخفى نمى ماند.چگونه مى توان به این را از عباس مخفى کرد؟! همیشه خدا انگار نبض عباس با عطش حسین مى زده است. 🖤انگار پیش از آنکه و حسین ، تشنگى را احساس کند، عباس ، از آن خبر مى داده است.. اکنون که روز تشنگى است ، چگونه ممکن است او از عطش حسین و بچه هاى جبهه حسین بى خبر بماند؟! بى خبر نمى ماند. بى خبر نمانده است . همین خبر است که او را از صبح🌤 مثل مرغ سرکنده کرده است . همین خبر است که او را میان خیمه و میدان ، هاجروار به سعى و هروله واداشته است. ... او کسى نیست که با سماجت از امام چیزى طلب کند. 💢 او کسى است که به احتمال پاسخ منفى ، از اصل مطلب مى گذرد. اما این خواهش ، این مطلب ، این تقاضا، خواسته اى بوده است. این خود او بوده است که در میان دو سوى دلش ، در تعارض مانده بوده است . با خود عجب کلنجار سختى داشته است . عباس ؛ میان دو خواسته ، میان دو عشق ، 🌷میان دو ایثار. هرم عطش بچه ها، او را از کنار خیمه کنده است و به محضر امام کشانده است تا از او بگیرد و براى ، دل به دریاى دشمن بزند. 🖤اما به آنجا که رسیده است و امام را در مقابل این دیده است ، نیاورده است و تقاضاى خویش را فرو خورده و بازگشته است. بار دیگر وقتى کودکان را دیده است که پیراهنهاى خود را بالا زده اند و شکم به رطوبت جاى مشک پیشین سپرده اند، تا هرم تشنگى را فرو بنشانند،... بار دیگر وقتى... 💢 هر بار از خیمه ⛺️به قصد طرح تقاضاى خویش با امام گریخته است... و به آنجا که رسیده است ، خویش را به یاد آورده است... و به خویش نگریسته است و در آینه هستى خویش نگاه کرده است و دیده است که همه عمرش را براى همین امروز زندگى کرده است ؛ پا به این جهان گذاشته است... 🖤و براى او رنج این هبوط را پذیرا گشته است . او لحظه هاى همه عمر خویش را تا رسیدن امروز شمرده است... و امروز چگونه مى تواند را بى حسین سپرى کند، به قصد آوردن آب💧 ، براى بچه هاى حسین. اما در این سعى آخر.. ..... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_ابومهدی_المهندس🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم رب الشهید♡ . 🍃کتاب دلدادگی را ورق میزنم به سیصد و شصت و پنج روز پیش میروم چشمانم خط به خط کتاب را می‌کاود و با هر کلمه بغض میکنم: آسمان گرگ و میش است، ابرها از هم سبقت گرفته اند و باران منتظر است تا پیک آسمانیان را به دستمان برساند. . 🍃 دلواپس به قاب عکس روی دیوار چشم دوخته ام. این چند وقت اخیر آرامش چهره اش اضطراب را میهمان دلم کرده بود. موهای سپیدش خستگی و دوندگی این سالها را به رخ میکشید. چشمانش خوابی عمیق را طلب میکرد و همین من را می‌ترساند که نکند... . 🍃شایعات امانم را بریده بود کانال های خبر را بالا و پایین میکردم تا اینکه نگاهم میخ یک خبر شد: حشدالشعبی عراق ابومهدی‌المهندس در این حمله موشکی به رسید. خبر های بالاتر را میخوانم انفجاری در فرودگاه ! نفسم در سینه حبس میشود آسمان می‌غرد و من بغض میکنم. . 🍃خبر ها میگفتند عمو ق.ا.س.م و پدر هردو در یک ماشین به شهادت رسیدند اما امان از دلم که باورش نمیشد به همین زودی پدر را در خوابی عمیق کنار رفیقش میبیند... اما....نه! . 🍃آسمان می‌بارد صدایی میگوید تن ارباً اربا پدر و عمو را کنار هم می‌بینی، پیش چشمانم جان میگیرد که علمش افتاده. پدری کنار پسر زانو زده و دنیای بعد از پسرش را لعنت میکند... . 🍃آتش انفجار را تصور می‌کنم جرقه ای در ذهنم کوچه را یادم می‌آورد یاسی که بین در و دیوار در آتش میسوزد، مگر نمی‌دانستند که یاس تاب در و دیوار ندارد؟ آه میکشم...تقویم، را نشان چشمانم میدهد و ارادت پدر یادم می‌آید... . 🍃من نیز همراه آسمان می‌بارم و روضه خوان میشوم دلم آرام میگیرد .ندایی از عمق وجودم آهسته میگوید: بابا جون! ✍نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بسم الله الرحمن الرحیم ☘چه بگویم برای تویی که نیستی و نبودی؟ برای تویی که می توانستی باشی اما خودت خواستی تا مثل سایه باشی، هم باشی و هم نباشی! 🍀چقدر وصف تو سخت است. هرکلمه ای که میگویم لحظه ای بعد میشوم. تو نه تنها بودی بلکه هستی،! تو مثل سایه هم نبودی چرا که عالمی زیر سایه ات بود و هست، نشان به آن نشان که زیر سایه ات پرورش یافت که علم توی دستانش سایه به هستی انداخته است! 🍀درمانده ام که در وصف تو چه بگویم. فقط و فقط میتوانم چیزی بگویم که در فهمش کاملا درمانده ام. 🍀تو آن بزرگترینی هستی که بزرگیت را از کوچکی در مقابل خدا سلام الله علیها یافتی! 🍀تو آن سایه بخش ترینی هستی که این خصلت را از ماندن زیر سایه سلام الله علیه به دست آوردی! 🍀تو آن هست ترینی هستی که از نیست ترین های درگاه هستی مطلق جل و اعلا بودی و هستی که ویبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام. 🍀تو مولا، کنیز فرزندان بودی و مادرِ پدرِفضل شدی تاهمه دخیل بر تو باشیم و تو ولی نعمت ما. تو را نمیدانم چه بگویم؟ 🍀حیف که نمیپسندیدی در حضور فرزندان فاطمه سلام الله علیها، فاطمه خطابت کنیم، پس در کمال استیصال از وصف تو می گویم:ام البنین است!همین! 🍀سلام و درود خدای عزیزش بر و جسم طاهرش. 🖤به مناسبت سالروز وفات ام البنین سلام الله علیها ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇ 🍃به پرچم مزین شده با نامِ (س) خیره شده ام، روضه ها جلوی چشمانم جان میگیرد و دلم پر میکشد به روزی که (ع) صدا زد: "برادر، برادرت را دریاب" چشمانم بارید برای کمر خمیده حسین(ع) اما جگرم سوخت برای زینب(س)، برای خیمه ای که دیگر نداشت و خدا میدانست بی عباس چه خواهند کرد. 🍃قرن ها گذشت و نه از یادها رفت و نه از دلها، عشق غریب کربلا شعله میکشید و پرتوی جاودانگی اش فروزان‌تر میشد. این بار هم یزیدیانی از جنس همان روزهای کربلا، زینبیه را هدف گرفتند و خیالِ ، لشکرشان را به هلهله انداخته بود اما زهی خیال باطل! که هرکدامشان در خلوت های خویش به عباس(ع) اقتدا کرده بودند حال زمان برایشان مقدر شده بود و چه فرصتی از این دلچسب‌تر؟! 🍃سربازانی که به ها ختم نشدند بلکه لشکری ساخته شد با نام و شیرمردانی چون را پیشکش حضرت زینب(س) کرد. ذوالفقار همچون نامش، شمشیر بُرَّنده ای شد و پس از بریدن طناب های ، پله های عاقبت بخیری را یک به یک طی کرد. حرف‌ها را به جان خرید و به پای دفاع از حرم فدا کرد. جوانِ رشید فاطمیون سربلند شد و نهایتِ بندگی‌اش ختم به بهترین مرگ ها شد! 🍃ذوالفقار ایستاد پای امام زمانش و چنان مردانه مدافعِ دختر مولایمان شد که حال در صحرای محشر روسفید است و باعث افتخار... ♡ذوالفقارِ حرم، گوارای وجود آسمانی ات♡ ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۲ آذر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت : سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_شهادت #شهید_ذوالفقار_محمدی 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇ 🍃به پرچم مزین شده با نامِ (س) خیره شده ام، روضه ها جلوی چشمانم جان میگیرد و دلم پر میکشد به روزی که (ع) صدا زد: "برادر، برادرت را دریاب" چشمانم بارید برای کمر خمیده حسین(ع) اما جگرم سوخت برای زینب(س)، برای خیمه ای که دیگر نداشت و خدا میدانست بی عباس چه خواهند کرد. 🍃قرن ها گذشت و نه از یادها رفت و نه از دلها، عشق غریب کربلا شعله میکشید و پرتوی جاودانگی اش فروزان‌تر میشد. این بار هم یزیدیانی از جنس همان روزهای کربلا، زینبیه را هدف گرفتند و خیالِ ، لشکرشان را به هلهله انداخته بود اما زهی خیال باطل! که هرکدامشان در خلوت های خویش به عباس(ع) اقتدا کرده بودند حال زمان برایشان مقدر شده بود و چه فرصتی از این دلچسب‌تر؟! 🍃سربازانی که به ها ختم نشدند بلکه لشکری ساخته شد با نام و شیرمردانی چون را پیشکش حضرت زینب(س) کرد. ذوالفقار همچون نامش، شمشیر بُرَّنده ای شد و پس از بریدن طناب های ، پله های عاقبت بخیری را یک به یک طی کرد. حرف‌ها را به جان خرید و به پای دفاع از حرم فدا کرد. جوانِ رشید فاطمیون سربلند شد و نهایتِ بندگی‌اش ختم به بهترین مرگ ها شد! 🍃ذوالفقار ایستاد پای امام زمانش و چنان مردانه مدافعِ دختر مولایمان شد که حال در صحرای محشر روسفید است و باعث افتخار... ♡ذوالفقارِ حرم، گوارای وجود آسمانی ات♡ ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۲ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت: سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh