🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی ⑹ 📖روزی برای تحویل امانتی به شهر "تبنین" رفته بودیم. در راه برگشت؛ صدای اذان آمد،
🕊 #افلاکیان_خاکی ⑺
📖یک روز پدرم با کلی ذوق و شوق براش کفش چرمی نو خرید، ولی علی دوست نداشت بپوشه. می گفت: خیلی ها ندارند و غصه میخورند. با اصرار مادرم کفش را پوشید ولی ...
📚کتاب: #علی_بیخیال
#شهید_علی_حیدری🌷
#مناسب_انتشار_در_اینستاگرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh