🔰این #پلاک را اولینبار که با هم به سوریه رفتیم به من دادید و گفتید بابا اینو به همراه داشته باش تا اگر اتفاقی برایمان افتاد، بدانند تو دختر من هستی... سکوت کردم و گفتم یعنی با هم شهید میشویم؟ گفتید: بله؛ با اینهمه اصرار برای کنار من ماندن💞 در همه جا، آخر با من شهید میشوی... بعد مکثی کردید و گفتید: البته من خوشحال میشوم تو با من #شهید شوی.
🔰هر سفر که با هم میرفتیم این پلاک را به همراه داشتم و منتظر لحظه شهادت🌷 با شما بودم... چه انتظار بیثمری شد... آخر به شما نرسیدم... و شما پر کشیدید🕊شاید بالهای من برای پرواز و اوج با شما خیلی کوچک بود و باید میماندم تا بالهایم را #قویتر کنم تا اوج بگیرم...
🔰امسال #تلخترین سال زندگیم شد و هر سال تلختر و تلختر خواهد شد. نمیدانم تا چند ساعت تا چند روز تا چند هفته تا چند ماه تا چند سال📆 باید #انتظار دیدن روی ماهتان را بکشم اما باور دارم در حال آماده شدن برای بازگشتید و با #مهدی_فاطمه خواهید آمد... آن روز دور نیست...
🔰از خداوند منان خواستارم که امسال را سال پایان سختی مردم سرزمینم قرار دهد🙏
التماس دعا
#زینب_سلیمانی
#زینب_حاج_قاسم
#یقینا_کله_خیر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹وقتي زمزمه جنگ به گوش #پدر ميرسيد چه جنگ با طالبان، چه جنگ با روسيه و چه جنگ با #داعش، اين بيت شعر از حافظ را زمزمه ميكرد: حافظ ملول نباش كه الله اكبر است/ دشمن اگر قوي نگهدار #قويتر است ☝️
پدر ميگفت جنگ سوريه هر چقدر هم طول بكشد بالاخره هر طرف كه خدا باشد حق است و #پيروز انشاءالله.👌
🔸قبل از آخرين اعزام و شهادتش هم خواب ديده بود در ميدانگاهي كه اطرافش را كوه و تپه فرا گرفته است 11 نفر #شمشير به دست هستند و كسي به پدر شمشيري ميدهد و پدر ميشود نفر دوازدهم آن ميدان رزم.✅ در آن ميدان هم به #شهادت ميرسد.😔
صبح كه پدر خواب را براي #مادر تعريف كرد، از ايشان خواست تا خودش را آماده شهادت و پذيرايي از مهمانها كند. #پدر گفت من بايد بروم و به آنچه ميخواهم برسم.🌹
🔸شهيد محمد اسحاق نادري با #محاسن سفيدي داشت كه عجيب ياد حبيب بن مظاهر را در دلها زنده ميكرد. اين رزمنده #فاطمي كه در سالهاي جنگ و خون افغانستان مردانه ايستاد و #مريد امام خميني بود از جواني در جبهه مقاومت اسلامي حضور داشت💔
حبیب بن مظاهر فاطمیون
#شهید_محمداسحاق_نادری🌹
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh