#حجـــــــابــ🌸🍃
#همینمــ
نه چشمان👀 آبــی دارم
نه کفشهای پاشنه بلند👠
همیشه کتانی👟 مـی پوشم روی چمن ها غلت میزنم☺️
#عشوه ریختن را خوب یادم نداده اند
وقتـی از کنارم رد میشوی بوی #ادکلنم مستت نمیکند🚫
نگران پاک شدن رژ لب💄 و ریملم نیستم
#لاک ناخن هایم از هزار متری داد نمیزند
گاهی از فرط #غصّه بلند داد میزنم🗣
#خدایـــــــــــــــم را با تمام دنیا عوض نمیکنم❌
و بعضـی آدم های اطرافم را هم با تمام دنیا عوض نمیکنم☺️😍
شبها🌙 پایه پرسه زدن در خیابان و مهمانی نیستم
بلد نیستم تا صبح پای گوشـی📱 پچ پچ کنم و بگویم #دوستت_دارم🙊
وقتـی حتـی
به تعداد حروف دوستت دارم هم ، دوستت ندارم😏
ولـی اگر بگویم دوستت دارم ،
دوست داشتنم حد ومرزی ندارد📛
من خالصانه #همینم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❤️قسمت شصت و دو❤️
.
برایم پارچه آورده بود و لوازم آرایش.
هدی بیشتر از من از آن استفاده می کرد، با حوصله لب ها و گونه هایش را رنگ می کرد و می آمد مثل عروسک ها کنار ایوب می نشست.
ایوب از خنده ریسه می رفت و صدایم می کرد: "شهلا بیا این پدرسوخته را نگاه کن"
هدی را فرستاده بودم جشن تولد خانه عمه اش.
از وقتی برگشته بود یک جا بند نبود.
می رفت و می آمد، من را نگاه می کرد.
می خواست حرفی بزند، ولی منصرف می شد و دوباره توی خانه راه می رفت.
+ چی شده هدی جان؟ چی م یخواهی بگویی؟
ایستاد و اخم کرد😠
_ من نوار میخواهم، دلم می خواهد برقصم. میخواهم مثل دوست هایم لاک بزنم.
جلوی خنده ام را گرفتم:
+ خب باید در این باره با بابا ایوب حرف بزنم، ببینم چه می گوید.
ایوب فقط گفت:
"چشمم روشن" 😶
#ادامہ_دارد
.
❤️قسمت شصت و سه❤️
.
ایوب فقط گفت: "چشمم روشن...."
و هدی را صدا زد:
"برایت می خرم بابا ولی دوتا شرط دارد.
اول اینکه نمازت قضا نشود و دوم اینکه هیچ نامحرمی دستت را نبیند"
از خانه رفت بیرون و با دو تا #نوار_کاست و شعر و آهنگ ترکی برگشت.
آنها را گرفت جلوی چشمان هدی و گفت "بفرما، حالا ببینم چقدر می خواهی برقصی"
دوتا #لاک و یک شیشه آستون هم گرفته بود.
دو سه روز صدای آهنگ های ترکی و بالا پریدن های هدی، توی خانه بلند بود.
چند روز بعد هم خودش نوار ها را جمع کرد و توی کمدش قایم کرد. ☺
#ادامہ_دارد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh