eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.1هزار عکس
10هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃   نه چشمان👀 آبــی دارم نه کفشهای پاشنه بلند👠 همیشه کتانی👟 مـی پوشم روی چمن ها غلت میزنم☺️ ریختن را خوب یادم نداده اند وقتـی از کنارم رد میشوی بوی  مستت نمیکند🚫 نگران پاک شدن رژ لب💄 و ریملم نیستم ناخن هایم از هزار متری داد نمیزند گاهی از فرط  بلند داد میزنم🗣  را با تمام دنیا عوض نمیکنم❌ و بعضـی آدم های اطرافم را هم با تمام دنیا عوض نمیکنم☺️😍 شبها🌙 پایه پرسه زدن در خیابان و مهمانی نیستم بلد نیستم تا صبح پای گوشـی📱 پچ پچ کنم و بگویم 🙊 وقتـی حتـی به تعداد حروف دوستت دارم هم ، دوستت ندارم😏 ولـی اگر بگویم دوستت دارم ، دوست داشتنم حد ومرزی ندارد📛 من خالصانه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❤️قسمت شصت و دو❤️ . برایم پارچه آورده بود و لوازم آرایش. هدی بیشتر از من از آن استفاده می کرد، با حوصله لب ها و گونه هایش را رنگ می کرد و می آمد مثل عروسک ها کنار ایوب می نشست. ایوب از خنده ریسه می رفت و صدایم می کرد: "شهلا بیا این پدرسوخته را نگاه کن" هدی را فرستاده بودم جشن تولد خانه عمه اش. از وقتی برگشته بود یک جا بند نبود. می رفت و می آمد، من را نگاه می کرد. می خواست حرفی بزند، ولی منصرف می شد و دوباره توی خانه راه می رفت. + چی شده هدی جان؟ چی م یخواهی بگویی؟ ایستاد و اخم کرد😠 _ من نوار میخواهم، دلم می خواهد برقصم. میخواهم مثل دوست هایم لاک بزنم. جلوی خنده ام را گرفتم: + خب باید در این باره با بابا ایوب حرف بزنم، ببینم چه می گوید. ایوب فقط گفت: "چشمم روشن" 😶 . ❤️قسمت شصت و سه❤️ . ایوب فقط گفت: "چشمم روشن...." و هدی را صدا زد: "برایت می خرم بابا ولی دوتا شرط دارد. اول اینکه نمازت قضا نشود و دوم اینکه هیچ نامحرمی دستت را نبیند" از خانه رفت بیرون و با دو تا و شعر و آهنگ ترکی برگشت. آنها را گرفت جلوی چشمان هدی و گفت "بفرما، حالا ببینم چقدر می خواهی برقصی" دوتا و یک شیشه آستون هم گرفته بود. دو سه روز صدای آهنگ های ترکی و بالا پریدن های هدی، توی خانه بلند بود. چند روز بعد هم خودش نوار ها را جمع کرد و توی کمدش قایم کرد. ☺ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh