eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
💟محمدرضا هم بود و هم فرمانده سفارش کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند: (سلام الله علیها) ★اونقدر رابطه اش با قوی بود که مثل بی بی شد🌷 💟خمپاره خورد💥 به سنگرش بچه ها رفتند بالاسرش ★دیدند ترکش خورده به چپ و بازوی راستش😔 📚 کتاب خط عاشقی 2 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸 بود. تمام روضه‌ها را از بَر بود. انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش می‌آمد. مخصوصا روضه (ع)🖤 🔹ماشین که منفجر💥 شد، همه مات و مبهوت مانده بودند. همین دو دقیقه‌ی قبل به رویشان لبخند زده و گفته بود: «اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر رو روزیم می‌کنه» حالا چطور می‌توانستند باور کنند😢 ماشینی که جلوی چشمانشان می‌سوزد، رفقایشان است؟! 🔸صدایش که از شدت دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد: «خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما ...» رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد! پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش🥀 را جمع کند. 🔹خب! فرمانده بود. اجازه نمی‌داد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند. گل‌هایش🌷 را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را و بوسید. زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید😭 🔸اما، امان از آن لحظه‌ای که می‌خواست برخیزد! باز هم : « الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکسـ⚡️ـت» کمرش خم شده بود. دیگر نمی‌توانست راست بایستد🚫 ۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.پر کشید سوی ،سوی 🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بہ دلمـ♥️ لڪ زده با خنـده ی تـو #جــان بدهم طرحِ لبخنـــدِ #تـو پـايـانِ پريشانے هاست😌 #خادم_الشهد
‍🔰این روزها دل ها بی قرار💓 است برای . برای قطعه ای از بهشت به نام . با کوله بار سنگین غفلت بروی😔 سرت را بگذاری روی خاکش و دلت را بتکانی. پیمان های شکسته💔 را وصله ی شرمندگی بزنی و باز هم ضامن شوند. 🔰دل را به یا حسین(ع) و یا اباصالح المهدی(عج) گره بزنی. مداح، ی علی اکبر و ارباب را بر دل های مرده بخواند و راوی از بازی رزمنده ها👥 با خدا در میدان جنگ بگوید و چشم ها، قصه ی ندامت را ببارند😭 🔰امروز هم قصه عشق بازی است که از معبر سخت عبور کرد. اتاقِ پر از عکس شهدایش🌷 مقدمه راهش شد. به دنبال عشق بود در بیابان های شلمچه. خادم، و عاشق شد♥️ شهادت را در سرزمین شقایق های خونین گرفت. 🔰آنقدر گفت تا در لباس خادم الشهداییش به رسم حضرت مادر، با و صورت کبود شهید شد. شهید همت ِنسل ِجدید👌 راهش را پیدا کرد و رفت. ما مانده ایم و دلهای ملتهب از ... خسته از رفتن های اشتباه😔 🔰و گاهی صداهایی شبیه به اینکه پشیمان شده اند از به گوش می رسد‌. گویی شهدا را نمی بینند. کاش هایشان📜 را بخوانند.‌ شاید بیدار شوند‌‌ و بدانند با این انقلاب و خون ها چه می کنند. از احتکار شده تا بی خبری از اتفاق های که مسئولش هستند. ✍نویسنده: منتظر 📅تاریخ تولد : ۱۳۶۸/۱۲/۲۴ باغملک 📅تاریخ شهادت : ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ خرمشهر. 🗺محل دفن‌: باغملک. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣4⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 🔰هر بار با شنیدن اخبار جنگ #سوریه خیلی ناراحت می‌شد😔 و می‌گفت: چرا من باید
🔸شهید اسدی دوری از بود، وی بارها در دفاع از حریم اهل‌بیت(ع) کوشش کرد و در آخر نیز در راه دفاع از حرم کبری(س) به درجه رفیع شهادت🌷 نائل شد. 🔹این شهید والا مقام علاوه بر اینکه به تحصیل دروس علوم پرداخته بود، ولی در بیشتر برنامه های فرهنگی و بصیرتی در این شهر پیشقدم بود☝️ و در کارها وبرنامه های خود را اولویت اصلی خود قرار داده بود. 🔰شهدای مدافع حرم دست به زده و به جنگ کفار و شیاطین👹 رفتند و در نزد خدا پاداشی بس عظیم دارند. رشادت های مدافعان حرم برای نسل جدید تشریح، تبیین و شود، چرا که این شهدا🌷 مایه عزت، آبرو و سربلندی دنیای اسلام در جهان امروزهستند♥️ 🔻همسر شهید: همسرم بودند وبه هیچ عنوان اجازه نمی دادند که در برخی از برنامه ها، اسم وی را در بنرها قرار دهند⛔️ قرار بود یکی از در مجلسی تشریف بیاورند و همه لباس های آنچنانی به تن کرده بودند، ولی با لباس های ساده حضور داشتند و در خواستگاری هم ملاک ایشان بود✅ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💟محمدرضا هم بود و هم فرمانده سفارش کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند: (سلام الله علیها) ★اونقدر رابطه اش با قوی بود که مثل بی بی شد🌷 💟خمپاره خورد💥 به سنگرش بچه ها رفتند بالاسرش ★دیدند ترکش خورده به چپ و بازوی راستش😔 📚 کتاب خط عاشقی 2 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃طلبه بود، عشق را از وجود امام زمانش طلب میکرد. هر شب در کانال تلگرامیش را برای اعضای کانال میگذاشت و دل ها را به وقت بی قراری برای امام غریب میلرزاند. در سختی ها از امامش مدد میگرفت حتی وقتی به قزوین میرفت که برسد به هیئت حسین جان و بنزین ماشین داشت نفس های اخرش را میکشید؛ با ذکر یاصاحب الزمان به هیئت رسید. 🍃 معروف قزوین بود، پای مداحی اش اشک ها و ناله ها ردیف میشدند. "هوای این روزای من هوای سنگره یه حسی روحم و تا زینیبه میبره" از حرم میگفت، از اسارتِ عمه ی سادات، از گودال و تل زینبه، از سر بریده و دل مضطر خواهر و در اخر از آرزوی قلبی اش. "تا کی باید بشینم و خدا خدا کنم، به عکس صورت شهیدامون نگاه کنم" 🍃اشک میریخت و در آخر مجلس شعر مورد علاقه اش را زمزمه میکرد. "میخانه را بستند، جام مرا شکستند دیگر پس از شهیدان ، عمرم ثمر ندارد" پانزده سال خادمی کرد، مداحی کرد تا قسمتش شد نامش در میان خواهر ارباب ثبت شود. از عکس های ارسالی برای همسرش که به یادگار مانده، یک عکس عجیب دل میبرد، آنقدر نزدیک ایستاده به حرم حضرت زینب که گویی دستش به حرم میخورد. 🍃دوستانش میگویند همان روز آخر بعد از همان عکس، پنجره اتاق را باز کرده و رو به حرم گفته: «پانزده سال نوکری کردم برایتان یک شب را بخرید و من در شب شهادت مادرتان شهید شوم...» 🍃مگر میشود کسی دست خالی از درگاه خواهر و برادر برگردد مخصوصا وقتی که نام مادرشان در میان باشد. نامه اش امضا شد همان شب که انفجار در زینبیه رخ داد، رفته بود کمک زائرها و وقتی عامل انتحاری بعدی کار خودش را کرد، ترکش ها مهمان پهلویش شدند و همچون حضرت مادر، پهلو شکسته شهید شد. بازوی کبود و صورت نیلی اش روضه بود برای همه. حال یک هیئت حسین جان مانده و یاد و خاطره ی مداح شهید پهلو شکسته... 🍃آقا حجت ما که رو سیاهیم و دست پایمان در غل و زنجیر گناه اسیر، اما به حرمت آنان که همچون یعقوب در فراق یوسف زمان اشک میریزند و گریه میکنند. برای دعا کن. ✨ یارباوفای امام زمان ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٣۰ شهریور ۱٣۶۰ 📅تاریخ شهادت : ٢ اسفند ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ٢٩ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : زینبیه_سوریه 🥀مزار شهید : گلزار قزوین 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃 نگاهم بین جمعیت در بود. بیش‌تری‌ها لباس‌هایشان یک شکل بود ولی چیزی که بیش‌تر به چشم می‌آمد پارچه زرد رنگی بود که یا به بازویشان و یا به بسته بودند. همان پارچه زردرنگی که مُنَقَّش به شعار «کلنا عباسک یا زینب» است، همان که نماد بود. 🍃 نگاهم از آن سربند زردرنگ به سمت کشیده می‌شود. صدا و چهره‌اش آشنا می‌زد برایم. کمی فکر کردم، خودش بود! همان که چند روزی دنبال یا بودم که و عشقی که مادرش از او می‌گفت را به تصویر بکشد. و این خودِ خودش بود! 🍃 حسی که در صدایش بود و سینه‌ای که از ضرب گرفتن‌هایش می‌سوخت آن را به رخ می‌کشید. چشمانم حالا دیگر جماعت عزادار را نمی‌دید، یاسر را می‌دید! ... 🍃 گریزی بر گذشته می‌زنم، بر خیلی سال قبل. مثلاً بیست و نه سال پیش. زمانی‌که چشم گشود و پا به این جهان گذاشت و شد . 🍃 به علت بودنش، در امر تحصیل مشکل داشت و نتوانست تا آخر ادامه دهد. پس از سال‌ها میدان درس و تحصیل را به برادرش سپرد. راهنمای برادر کوچکش شد تا حداقل او بتواند در این راه‌پله‌های ترقی را یکی‌یکی طی کند. اما خود فکری دیگر در سر داشت. ... 🍃 از اینجا به سوی یا شاید هم . مادر را به سختی راضی کرد که برای مداحی به می‌رود. و مادر نمی‌دانست در کنار و جنگ، گاهی هم می‌کند! چندمین اعزامش بود نمی‌دانم. فقط می‌دانم این کلیپی که مقابل چشمان من پخش می‌شود آخرین هنرنمایی او زیر بود. 🍃 و به وقت بیستم آبان هزار و سیصد و نود و دو ساعت چهارده و سی دقیقه دیگر خبری از صدای او و سینه زدن‌های اطرافیان نبود. هر چه بود و بود... 🍃 سالگرد شهادتت مبارک ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ دی ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ ابان ۱۳۹۲ 📅تاریخ انتشار : ۱٩ ابان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : بهشت رضا
🍃 نگاهم بین جمعیت در بود. بیش‌تری‌ها لباس‌هایشان یک شکل بود ولی چیزی که بیش‌تر به چشم می‌آمد پارچه زرد رنگی بود که یا به بازویشان و یا به بسته بودند. همان پارچه زردرنگی که مُنَقَّش به شعار «کلنا عباسک یا زینب» است، همان که نماد بود. 🍃 نگاهم از آن سربند زردرنگ به سمت کشیده می‌شود. صدا و چهره‌اش آشنا می‌زد برایم. کمی فکر کردم، خودش بود! همان که چند روزی دنبال یا بودم که و عشقی که مادرش از او می‌گفت را به تصویر بکشد. و این خودِ خودش بود! 🍃 حسی که در صدایش بود و سینه‌ای که از ضرب گرفتن‌هایش می‌سوخت آن را به رخ می‌کشید. چشمانم حالا دیگر جماعت عزادار را نمی‌دید، یاسر را می‌دید! ... 🍃 گریزی بر گذشته می‌زنم، بر خیلی سال قبل. مثلاً بیست و نه سال پیش. زمانی‌که چشم گشود و پا به این جهان گذاشت و شد . 🍃 به علت بودنش، در امر تحصیل مشکل داشت و نتوانست تا آخر ادامه دهد. پس از سال‌ها میدان درس و تحصیل را به برادرش سپرد. راهنمای برادر کوچکش شد تا حداقل او بتواند در این راه‌پله‌های ترقی را یکی‌یکی طی کند. اما خود فکری دیگر در سر داشت. ... 🍃 از اینجا به سوی یا شاید هم . مادر را به سختی راضی کرد که برای مداحی به می‌رود. و مادر نمی‌دانست در کنار و جنگ، گاهی هم می‌کند! چندمین اعزامش بود نمی‌دانم. فقط می‌دانم این کلیپی که مقابل چشمان من پخش می‌شود آخرین هنرنمایی او زیر بود. 🍃 و به وقت بیستم آبان هزار و سیصد و نود و دو ساعت چهارده و سی دقیقه دیگر خبری از صدای او و سینه زدن‌های اطرافیان نبود. هر چه بود و بود... 🍃 سالگرد شهادتت مبارک ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ دی ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ ابان ۱۳۹۲ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : بهشت رضا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢مراسم بزرگداشت سالگرد شهادت فرمانده مخلص و قهرمان لشکر ۹ بدر، سردار رشید اسلام سرلشکر پاسدار حاج اسماعیل دقایقی برگزار می‌شود. 🎙 : سردار حسین سلامی فرمانده کل سپاه 🎤 : حاج صادق آهنگران ⏰ : چهارشنبه ۲۸ دی‌ماه ۱۴۰۱ از ساعت ۱۴ تا ۱۶ عصر 🚏 : تهران، شهرک شهید محلاتی، تالار بعثت واقع در مسجد جامع پیامبر اعظم(ص ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨مراسم پنجمین سالگرد شهادت 🎙 : حجت السلام حاج مصطفی کرمی 🎙 : حاج حمید دادوندی با اجرای برادر سید ایمان یار احمدی 🗓️زمان: پنج شنبه ۲۷ بهمن ماه ⏰ساعت: ۱۵:۳۰ تا ۱۷ 📍آستان مقدس امام زاده علی اکبر(ع) ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از - تبادلات‌شبانه‌شهید‌بهشتی -
⭕️میخوای بدونی مداح مورد علاقت کجا میره❓❗️ حاج‌محمود / وحید / حسین / حسن / میثم / سید رضا نریمانی / مهدی / مجید / مهدی / محمد رضا / مهدی / روح الله / رضا / محمدحسین/ امیر / رو و مورد علاقت کن پیدا میشه 👆 🚫تو این کانال اعلامیه های سراسری استان های کشور 👇💥 🔥 ، ، ، .....🔥 گذاشته میشه 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3245211764Ca8509c29c8 اعلامیه های بروز 🔥