4⃣9⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸دستم را گرفت،
از #خوابگاه برد بیرون.
روبه روی خوابگاه زنجان خانههایی بود
که معلوم بود از قدیم مانده؛🏚
از زمان آلونکنشینها.
🔹 #همیشه چشمم به این خانهها میافتاد👀،
اما هیچ وقت فکر نکرده بودم به آدمهایی که توی این #آلونکها زندگی میکنند.
🔸اوضاعشان خیلی #خراب بود.
رفتیم جلوتر.
از یکی از خانهها #خانمی آمد بیرون،
سه تا بچهی قد و نیم قد هم پشت سرش.👩👧👦
#مصطفی تا چشمش به بچهها افتاد،
قربان صدقهشان رفت☺️.
🔹خانه در واقع،
یک اتاق #خرابهی_نمناک بود.🙁
در 🚪نداشت؛
پرده جلویش آویزان بود.
🔸از تیر چراغ برق سیم کشیده بودند و #یک چراغ💡 جلوی در روشن کرده بودند.
🔹مصطفی گفت:
«ببین اینا چطوری دارن زندگی میکنن.
ما ازشون #غافلیم.»
🔸چند وقتی بود بهشان سر میزد.😊
برنج و روغن میخرید🍱 و برایشان میبرد.
وقتی هم که خودش #نمیتوانست کمک کند،
چندتا از بچهها را میبرد که آنها #کمک کنند.
#دانشمند_هستهای_شهید_مصطفی_احمدی_روشن
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
حسن باقری را بسیاری بهعنوان #مغز_متفکر اطلاعات نظامی ایران🇮🇷 میشناسند. او در #نهم_بهمن ماه سال ۶۱🗓
2⃣9⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠راوی: سردار صفاری
🔰روز هشتم بهمن ماه سال ۱۳۶۱ قرار بود که جمعی از فرماندهان با #امام_خمینی (ره) دیدار داشته باشند، اما از آنجایی که شناسایی محور #فکه به پایان نرسیده بود، شهید باقری از محسن رضایی اجازه خواست تا برای تکمیل شناسایی جهت #عملیات_والفجر مقدماتی در منطقه بماند.
🔰قبول این درخواست از سوی محسن رضایی موجب شد تا من و #شهید_بقایی هم بنا به دستور محسن رضایی از فرودگاه چهارم🛫 وحدتی #دزفول بازگردیم و توفیق دیدار با امام از ما سلب شود😔بدین ترتیب صبح روز بعد به سمت منطقه مورد نظر رفتیم.
🔰در طول مسیر یادم میآید که شهید بقایی در حال حفظ سوره #والفجر بود، اما آیات پایانی یعنی آیات «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِیجَنَّتِی» را #نمیتوانست به خاطر بسپارد💬 و وقتی موضوع را به #شهید_باقری گفتم؛ او مکثی کرد و گفت که این آیه در شأن #امام_حسین (ع) است.
🔰بدین ترتیب به منطقه مورد نظر رسیدیم، به دیدگاهی که در بالای تپهای قرار داشت و برای #ارتش بود، رفتیم؛ در آنجا شش نفر بودیم که شهید باقری کالک و نقشهها🗺 را روی زمین پهن کرد و درباره هر کدام از مواضع دشمن سوالاتی میکرد و روی نقشه علامت❌ میزد. در این هنگام #عراقیها خمپارههای کور میزدند
🔰اما یکی از خمپارهها 💥به زیر تپهای که ما مستقر بودیم اصابت کرد به همین خاطر شهید باقری متوجه شد که دیدهبان عراقی #موقعیت ما را فهمیده لذا «کالک» عملیات و وسایل را جمع کردیم تا #محل شناسایی را تغییر دهیم؛ از طرفی به برادرش « #محمد» که اکنون رئیس ستاد کل نیروهای مسلح است گفت از سنگر ارتشیها که در کنار ما بود درباره یکی از سنگرهای عراق سوال❓ کند.
🔰با بیرون رفتن وی ما هم آمدیم تا از #سنگر خارج شویم که در همین لحظه گلوله خمپاره💥 به جلوی سنگری که بودیم اصابت کرد و انفجارش باعث شد که همه جا سیاه و خاکآلود🌫 شود و هنگامی که به خودم آمدم متوجه شدم، #پرده_گوش من آسیب دیده و جسم سنگینی هم روی سینه من است.
🔰در آن لحظه اولین صدایی که شنیدم صدای « #یاصاحبالزمان (عج)» مجید بقایی بود. وی بر اثر ترکش خمپارهای که به پایش اصابت کرده بود مجروح شده💔 و به روی من افتاده بود؛ البته همه ما در آنجا #ترکش خورده بودیم، اما مجروحیت من کمتر بود. در آنجا دیدم #حسن باقری در حالت نشسته دست بر سینه دارد و به #امام_حسین (ع) سلام میدهد.
🔰 برادر شهید باقری را دیدم و وقتی به آنها ماجرا را گفتم، #بیهوش شدم؛ هنگامی که به هوش آمدم از محمد باقری سراغ بقیه را گرفتم که گفت: «برای سرعت عمل در انتقال مجروحها آنها را داخل جیپ فرماندهی🚑 گذاشتیم که حین انتقال به عقب #مجید_بقایی در داخل جیپ و « #حسن» هم در اتاق عمل به #شهادت🌷 رسید😔
#شهید_حسن_باقری
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh