1_3325649.mp3
20.89M
✬عکس #رفیق_شهیدم🌷
✬تو قاب چشمامه #هرشب😔
🎧شــور
🎤 #سیدرضا_نریمانی
به یاد #شهدای_مدافع_حرم🕊🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💠دعـا کـن فـقـط!
🔸هر #شب وسـطِ های های گریه هایش😢می زد روی شانه ام: "رفیق! دعا کن منم این طور #شهید_بشم💔"
•⇜وقتی از #ارباً_اربا شدن علی اکبر (ع) می خواند
•⇜وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر(ع)💔 می گفت
•⇜وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس(ع) می گفت😭
•⇜وقتی از #بی_سر شدن امام حسین (ع) ضجه می زد😭
•⇜حتی از #اسارت حضرت زینب(س)😔
🔸یک شب🌙 از دستش کلافه شدم، بهش توپیدم: "مسخره کردی ما رو #هرشب هر شب دوست داری یه شکلی #شهید بشی!
❣لبخندی زد و گفت: حاجی، دعا کن فقط!
برشی از کتاب #سربلند
#شهید_محسن_حججی 🌹
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
2⃣6⃣ #قسمت_شصت_ودوم
📖 #وصیت ایوب بود. میخواست نزدیک برادرش حسن، در #وادی_رحمت دفن شود. هدی به قم زنگ زد و اجازه خواست. گفتند اگر به سختی می افتید، میتوانید به وصیت عمل نکنید❌ اصرار هدی فایده نداشت.
📖این اخرین خواسته ایوب از من بود و میخواستم هر طور هست انجامش دهم. #سوم_ایوب، روز پدر بود. دلم میخواست برایش هدیه بخرم🎁 جبران اخرین روز مادری که زنده بود. نمیتوانست از رخت خواب بلند شود. پول داده بود به محمدحسین و هدی، سفارش کرده بود برای من ظرف های #کریستال بخرند.
📖صدای نوار قران📼 را بلند تر کردم. به خواب فامیل امده بود و گفته بود: به #شهلا بگویید بیشتر برایم قران بگذارد. قاب عکس ایوب را از روی تاقچه برداشتم و به سینه ام فشار دادم، اه کشیدم
+اخر کی اسم تو را #ایوب گذاشت؟
📖قاب را میگیرم جلوی صورتم به چشم هایش نگاه میکنم
+میدانی؟ تقصیر همان است که تو اینقدر #سختی کشیدی. اگر هم اسم یک ادم بی درد و پولدار بودی، من هم نمیشدم زن یک ادم #صبور سختی کش.
اگر ایوب بود به این حرفهایم میخندید مثل توی عکس که چین افتاده زیر چشم هایش😄
📖روی صورتش دست میکشم
+یک عمر من به حرف هایت گوش دادم، حالا #تو باید ساکت بنشینی و گوش بدهی چه میگویم. از همین چند روز انقدر حرف دارم از خودم؛ از بچه ها محمدحسین داغان شده😔
📖ده روز از مدرسه اش مرخصی گرفتم و حالا فرستادمش #شمال، هر شب از خواب میپرد، صدایت میکند. خودش را میزند و لباسش را پاره میکند. محمدحسن خیلی کوچک است. اما خیلی خوب میفهمد که نیستی تا روی پاهایت بنشیند و با تو بازی کند. هدی هم که شورع کرده #هرشب برایت نامه مینویسد📝 مثل خودت حرف هایش را با نوشتن راحت تر میزند.
📖اشک هایم را پاک میکنم و به ایوب چشم غره میروم
+چند تا نامه💌 جدید پیدا کرده ام، قایمشان کرده بودی؟ رویت نمیشد بدهی دستم؟ ولی خواندمشان نوشتی: تا اخرین طلوع و غروب خورشید #حیات، چشمانم جست و جوگر و دستانم نیازمند دستان تو خواهد بود. برای این همه عظمت، نمیدانم چه بگویم فقط زبانم به یک حقیقت میچرخد و ان این که همیشه همسفر من باشی #خدا_نگهدارت، همسفر تو ایوب♥️
📖قاب را میبوسم و میگذارم روی تاقچه ...
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
★او که #هرشب شانه میزد موی من
❣بوسه میزد عاشقانه💖 روی من
★رفت یعنی تا همیشه تا #ابد
❣تا مرا با درد و غم💔 تنها نهد
#نازدانه_های_شهید
#شهید_محمد_پورهنگ
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بــابـــا
⇜حالا که رفته ای👤
★ #شب_بیداری هایم زیاد شده😔
💔شبـ بیداری هایی از بارانـ🌧 تر
★شبـ بیداری هایِ #بُغضهایِ😭
💔سنگین و گلوگیر
★واشک هایی که #تورا فریاد میزنند
⇜حالا که رفـتهای
#هرشب آسمانم بی تو💕
بارانیست😭
فرزند
#شهید_امید_اکبری🌷
#شهید_حادثه_تروریستی_زاهدان
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
در غمش #هرشب
به گردون
پیک آهم😞 میرسد ...
صبرکن، ای دل💔
#شبی آخر
به ما هم میرسد ...
#شهید_علی_خلیلی
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دعای_افتتاح
💢از ادعيه معروف كه مستحب است در #هرشب از ماه مبارك رمضان خوانده شود، #دعاي_افتتاح است كه داراي مضامين عالي👌 و بلند ميباشد و گنجينهاي است از معارف #توحيدي و خداشناسي
💢كه در آن، #صفات جمال و جلال پروردگار و تدبير و تصرف حق تعالي در عالم خلق، ذكر ميشود. در اين دعاي با #عظمت بعد از مسأله توحيد در ابعاد گوناگون، ولايت اهل بيت عصمت و طهارت علیهم السلام مطرح ميشود
💢و بيشتر از همه، بعد از مسأله توحيد و صفات پروردگار، به نقش #امام_زمان عجل الله فرجه و لطف و عنايت و تصرف آن حضرت، به اذن پروردگار، در عالم تكوين و تشريع ميپردازد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰پنج پسر داشتم، اما #عبدالله چیز دیگری بود. ♦️یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم. زل زد تو چشم هایم.
♦️#نمیدانم
میدانے یا نہ..⁉️
ولے دلمان #تنگ شدہ...
اگر وقت ڪردے بہ #خوابمان بیا
شاید ارام شود
این دل💞 ما ڪہ #هرشب🌙 سراغت را میگیرد...
#مدافع_حرم
#شهید_عبدالله_باقری🦋
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🦋🌼🦋🌺🦋🌼🦋
یک نفر هست👤
كه خود #نيست
ولي خاطره اش #هرشب
مرا سخت بغل💞 مي گيرد
برگرد و تنها یه بغل
#بابای_من باش
🍂کوثر خانم نازدانه ی شهید
#شهید_محمود_بیضایی
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🦋🌼🦋🌺🦋🌼🦋
یک نفر هست👤
كه خود #نيست
ولي خاطره اش #هرشب
مرا سخت بغل💞 مي گيرد
برگرد و تنها یه بغل
#بابای_من باش
🍁نازدانه شهید
#شهید_حیدر_جلیلوند
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
2⃣6⃣ #قسمت_شصت_ودوم
📖 #وصیت ایوب بود. میخواست نزدیک برادرش حسن، در #وادی_رحمت دفن شود. هدی به قم زنگ زد و اجازه خواست. گفتند اگر به سختی می افتید، میتوانید به وصیت عمل نکنید❌ اصرار هدی فایده نداشت.
📖این اخرین خواسته ایوب از من بود و میخواستم هر طور هست انجامش دهم. #سوم_ایوب، روز پدر بود. دلم میخواست برایش هدیه بخرم🎁 جبران اخرین روز مادری که زنده بود. نمیتوانست از رخت خواب بلند شود. پول داده بود به محمدحسین و هدی، سفارش کرده بود برای من ظرف های #کریستال بخرند.
📖صدای نوار قران📼 را بلند تر کردم. به خواب فامیل امده بود و گفته بود: به #شهلا بگویید بیشتر برایم قران بگذارد. قاب عکس ایوب را از روی تاقچه برداشتم و به سینه ام فشار دادم، اه کشیدم
+اخر کی اسم تو را #ایوب گذاشت؟
📖قاب را میگیرم جلوی صورتم به چشم هایش نگاه میکنم
+میدانی؟ تقصیر همان است که تو اینقدر #سختی کشیدی. اگر هم اسم یک ادم بی درد و پولدار بودی، من هم نمیشدم زن یک ادم #صبور سختی کش.
اگر ایوب بود به این حرفهایم میخندید مثل توی عکس که چین افتاده زیر چشم هایش😄
📖روی صورتش دست میکشم
+یک عمر من به حرف هایت گوش دادم، حالا #تو باید ساکت بنشینی و گوش بدهی چه میگویم. از همین چند روز انقدر حرف دارم از خودم؛ از بچه ها محمدحسین داغان شده😔
📖ده روز از مدرسه اش مرخصی گرفتم و حالا فرستادمش #شمال، هر شب از خواب میپرد، صدایت میکند. خودش را میزند و لباسش را پاره میکند. محمدحسن خیلی کوچک است. اما خیلی خوب میفهمد که نیستی تا روی پاهایت بنشیند و با تو بازی کند. هدی هم که شورع کرده #هرشب برایت نامه مینویسد📝 مثل خودت حرف هایش را با نوشتن راحت تر میزند.
📖اشک هایم را پاک میکنم و به ایوب چشم غره میروم
+چند تا نامه💌 جدید پیدا کرده ام، قایمشان کرده بودی؟ رویت نمیشد بدهی دستم؟ ولی خواندمشان نوشتی: تا اخرین طلوع و غروب خورشید #حیات، چشمانم جست و جوگر و دستانم نیازمند دستان تو خواهد بود. برای این همه عظمت، نمیدانم چه بگویم فقط زبانم به یک حقیقت میچرخد و ان این که همیشه همسفر من باشی #خدا_نگهدارت، همسفر تو ایوب♥️
📖قاب را میبوسم و میگذارم روی تاقچه ...
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh