eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
1_3325649.mp3
20.89M
✬عکس #رفیق_شهیدم🌷 ✬تو قاب چشمامه #هرشب😔 🎧شــور 🎤 #سیدرضا_نریمانی به یاد #شهدای_مدافع_حرم🕊🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠دعـا کـن فـقـط! 🔸هر وسـطِ های های گریه هایش😢می زد روی شانه ام: "رفیق! دعا کن منم این طور 💔" •⇜وقتی از شدن علی اکبر (ع) می خواند •⇜وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر(ع)💔 می گفت •⇜وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس(ع) می گفت😭 •⇜وقتی از شدن امام حسین (ع) ضجه می زد😭 •⇜حتی از حضرت زینب(س)😔 🔸یک شب🌙 از دستش کلافه شدم، بهش توپیدم: "مسخره کردی ما رو هر شب دوست داری یه شکلی بشی! ❣لبخندی زد و گفت: حاجی، دعا کن فقط! برشی از کتاب 🌹 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🦋🌼🦋🌺🦋🌼🦋 یک نفر هست👤 كه خود #نيست ولي خاطره اش #هرشب مرا سخت بغل💞 مي گيرد برگرد و تنها یه بغل #بابای_من باش 🍁نازدانه شهید #شهید_حیدر_جلیلوند #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣6⃣ 📖 ایوب بود. میخواست نزدیک برادرش حسن، در دفن شود. هدی به قم زنگ زد و اجازه خواست. گفتند اگر به سختی می افتید، میتوانید به وصیت عمل نکنید❌ اصرار هدی فایده نداشت. 📖این اخرین خواسته ایوب از من بود و میخواستم هر طور هست انجامش دهم. ، روز پدر بود. دلم میخواست برایش هدیه بخرم🎁 جبران اخرین روز مادری که زنده بود. نمیتوانست از رخت خواب بلند شود. پول داده بود به محمدحسین و هدی، سفارش کرده بود برای من ظرف های بخرند. 📖صدای نوار قران📼 را بلند تر کردم. به خواب فامیل امده بود و گفته بود: به بگویید بیشتر برایم قران بگذارد. قاب عکس ایوب را از روی تاقچه برداشتم و به سینه ام فشار دادم، اه کشیدم +اخر کی اسم تو را گذاشت؟ 📖قاب را میگیرم جلوی صورتم به چشم هایش نگاه میکنم +میدانی؟ تقصیر همان است که تو  اینقدر کشیدی. اگر هم اسم یک ادم بی درد و پولدار بودی، من هم نمیشدم زن یک ادم سختی کش. اگر ایوب بود به این حرفهایم میخندید مثل توی عکس که چین افتاده زیر چشم هایش😄 📖روی صورتش دست میکشم +یک عمر من به حرف هایت گوش دادم، حالا باید ساکت بنشینی و گوش بدهی چه میگویم. از همین چند روز انقدر حرف دارم از خودم؛ از بچه ها محمدحسین داغان شده😔 📖ده روز از مدرسه اش مرخصی گرفتم و حالا فرستادمش ، هر شب از خواب میپرد، صدایت میکند. خودش را میزند و لباسش را پاره میکند. محمدحسن خیلی کوچک است. اما خیلی خوب میفهمد که نیستی تا روی پاهایت بنشیند و با تو بازی کند. هدی هم که شورع کرده برایت نامه مینویسد📝 مثل خودت حرف هایش را با نوشتن راحت تر میزند. 📖اشک هایم را پاک میکنم و به ایوب چشم غره میروم +چند تا نامه💌 جدید پیدا کرده ام، قایمشان کرده بودی؟ رویت نمیشد بدهی دستم؟ ولی خواندمشان نوشتی: تا اخرین طلوع و غروب خورشید ، چشمانم جست و جوگر و دستانم نیازمند دستان تو خواهد بود. برای این همه عظمت، نمیدانم چه بگویم فقط زبانم به یک حقیقت میچرخد و ان این که همیشه همسفر من باشی ، همسفر تو ایوب♥️ 📖قاب را میبوسم و میگذارم روی تاقچه ... 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
★او که شانه می‌زد موی من ❣بوسه می‌زد عاشقانه💖 روی من ★رفت یعنی تا همیشه تا ❣تا مرا با درد و غم💔 تنها نهد 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⇜حالا که رفته ای👤 ★ هایم زیاد شده😔 💔شبـ بیداری هایی از بارانـ🌧 تر ★شبـ بیداری هایِ 😭 💔سنگین و گلوگیر ★واشک هایی که فریاد میزنند ⇜حالا که رفـته‌ای آسمانم بی تو💕 بارانیست😭 فرزند 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
در غمش به گردون پیک آهم😞 می‌رسد ... صبرکن، ای دل💔 آخر به ما هم می‌رسد ... 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢از ادعيه معروف كه مستحب است در از ماه مبارك رمضان خوانده شود، است كه داراي مضامين عالي👌 و بلند مي‌باشد و گنجينه‌اي است از معارف و خداشناسي 💢كه در آن، جمال و جلال پروردگار و تدبير و تصرف حق تعالي در عالم خلق، ذكر مي‌شود. در اين دعاي با بعد از مسأله توحيد در ابعاد گوناگون، ولايت اهل بيت عصمت و طهارت علیهم السلام مطرح مي‌شود 💢و بيشتر از همه، بعد از مسأله توحيد و صفات پروردگار، به نقش  عجل الله فرجه و لطف و عنايت و تصرف آن حضرت، به اذن پروردگار، در عالم تكوين و تشريع مي‌پردازد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🦋🌼🦋🌺🦋🌼🦋 یک نفر هست👤 كه خود ولي خاطره اش مرا سخت بغل💞 مي گيرد برگرد و تنها یه بغل باش 🍂کوثر خانم نازدانه ی شهید 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🦋🌼🦋🌺🦋🌼🦋 یک نفر هست👤 كه خود ولي خاطره اش مرا سخت بغل💞 مي گيرد برگرد و تنها یه بغل باش 🍁نازدانه شهید 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣6⃣ 📖 ایوب بود. میخواست نزدیک برادرش حسن، در دفن شود. هدی به قم زنگ زد و اجازه خواست. گفتند اگر به سختی می افتید، میتوانید به وصیت عمل نکنید❌ اصرار هدی فایده نداشت. 📖این اخرین خواسته ایوب از من بود و میخواستم هر طور هست انجامش دهم. ، روز پدر بود. دلم میخواست برایش هدیه بخرم🎁 جبران اخرین روز مادری که زنده بود. نمیتوانست از رخت خواب بلند شود. پول داده بود به محمدحسین و هدی، سفارش کرده بود برای من ظرف های بخرند. 📖صدای نوار قران📼 را بلند تر کردم. به خواب فامیل امده بود و گفته بود: به بگویید بیشتر برایم قران بگذارد. قاب عکس ایوب را از روی تاقچه برداشتم و به سینه ام فشار دادم، اه کشیدم +اخر کی اسم تو را گذاشت؟ 📖قاب را میگیرم جلوی صورتم به چشم هایش نگاه میکنم +میدانی؟ تقصیر همان است که تو  اینقدر کشیدی. اگر هم اسم یک ادم بی درد و پولدار بودی، من هم نمیشدم زن یک ادم سختی کش. اگر ایوب بود به این حرفهایم میخندید مثل توی عکس که چین افتاده زیر چشم هایش😄 📖روی صورتش دست میکشم +یک عمر من به حرف هایت گوش دادم، حالا باید ساکت بنشینی و گوش بدهی چه میگویم. از همین چند روز انقدر حرف دارم از خودم؛ از بچه ها محمدحسین داغان شده😔 📖ده روز از مدرسه اش مرخصی گرفتم و حالا فرستادمش ، هر شب از خواب میپرد، صدایت میکند. خودش را میزند و لباسش را پاره میکند. محمدحسن خیلی کوچک است. اما خیلی خوب میفهمد که نیستی تا روی پاهایت بنشیند و با تو بازی کند. هدی هم که شورع کرده برایت نامه مینویسد📝 مثل خودت حرف هایش را با نوشتن راحت تر میزند. 📖اشک هایم را پاک میکنم و به ایوب چشم غره میروم +چند تا نامه💌 جدید پیدا کرده ام، قایمشان کرده بودی؟ رویت نمیشد بدهی دستم؟ ولی خواندمشان نوشتی: تا اخرین طلوع و غروب خورشید ، چشمانم جست و جوگر و دستانم نیازمند دستان تو خواهد بود. برای این همه عظمت، نمیدانم چه بگویم فقط زبانم به یک حقیقت میچرخد و ان این که همیشه همسفر من باشی ، همسفر تو ایوب♥️ 📖قاب را میبوسم و میگذارم روی تاقچه ... 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh