eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
♡نون والقلم♡ 🍃بی هدف کاغذ را سیاه میکردم تا شاید کلمه ای بیابم و در وصف او بنویسم اما نبود، کلمه ای به ذهنم نمی‌آمد طبق معمول کم آورده بودم و ذهن خسته ام دیگر زانوانش قوت نداشت که کم آورد و مقابل این همه کلمه و حرف گفته و ناگفته خم شد. 🍃دفتر را که ورق میزدم دیدم خیلی هایمان خودمان را کرده ایم یادمان رفته چرا آمدیم وَ بعدها چرا خواهیم رفت! نشانی منزلگاه عشق را گم کردیم، حافظه هایمان یاری نکرد تا راه را از بر برویم و برسیم به حرم یار. 🍃اصلا شاید ذهنم برای همین دیگر توان ادامه دادن نداشت و دست به نوشتن نمیرفت، نشانی یار را گم کردم و در این وانفسای غرق شدم آنقدر که یادم رفت، بودند کسانی که با یک (ع) زانو هایشان قوت گرفت با یک (ع) بلد راه شدند و ندای لبیک سر دادند، ندایی که می‌گفت عباس های زینب هنوز عرصه را خالی نکردند! خیلی ها اصلا آمدند تا همین را بگویند؛ هم یکی! 🍃دیگر از پرورش یافته مکتب علی(ع) و کارنامه قبولی و مهر نمی‌گویم چرا که شاگردان این مکتب همه عاشقند و شرط عاشقی جنون است و مجنون جز در رکاب مشق عشق نمیکند. 🍃حامد نیز مجنونی بود که عشقی منتهی به نور را در خود پرورید وَ گویی اصلا آمده بود تا در خلاصه شود. آری همین است شرط عاشقی است. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهیدانه🌸 ده ماه بود ازش خبر نداشتیم مادرش میگفت:خرازی!پاشو برو ببین چیشد این بچه؟میگفتم:کجا برم؟جب
🍃حسین، تداعی کننده بسیاری از لغات و تلفظ‌های سنگین، غلیظ، ملموس و حتی تاثیرگذار است. 🍃همه ما در مدت حیاتمان به عنوان پیرو کلمه دنبال آن هستیم که با سختی، یکی از آن تلفظ‌ها را در خودمان پیدا کنیم و پرورش دهیم. 🍃کار به آدم‌ها و حتی انسان‌ها ندارم؛ کارهایی کرده‌اند که تداعی کلماتی مثل ، علاقه، دل‌ و... را به سمتی برده‌اند که خیالمان به سمت دنیا و سانسورهای صداوسیما خم می‌شود😓 🍃هر از چند گاهی دست ربوبیت خود را به همه نشان می‌دهد و حسین‌ها را جلوی چشم ما راه می‌برد و تا می‌آیند می‌شوند، اطلاعات پرواز صدایشان می‌زند و ؛ تنها چیزی که از آنها می‌ماند خط سفید رنگ پروازشان در آبی آسمان است🕊 🍃حسین خرازی، نمود حسین‌های فشرده تاریخ هشت ساله کوره‌های ماست که تا به خودمان بیاییم و حتی به بیاییم پرواز کرده بود و حال، منِ دهه هفتادی فقط خط سفید پروازش را می‌بینم😔 🍃سیروسلوک تنها یک سکوی پرتاب داشته و خواهد داشت و آن چیزی جز حسین(ع) و هم‌سفرانش نیست♡ 🍃باید شوی تا بدانی عقل چیست و معنی عشق امثال حسین، ضعف است یا قدرت... 🍃حسین جان لشکر امام حسین؛ اما حال، ما در کشور و خاک جمهوری‌اش بجایی رسیده‌ایم که خوانده‌ایم تو برای رساندن غذا به سربازانت پریده‌ای، افسوس که در پشت نقاب‌هایمان به یکدیگر رحم نمی کنیم و با جان سربازان این خاک، که همان مردم‌اند بازی‌مان گرفته است😪 🍃شنیده‌ایم ها را برداشته و به ضعیف تر از خود می‌دادید، اما اکنون ما جزء سپاه ماسک هستیم و روی به زمین، که آن خط پرواز را نبینیم و روی‌مان سیاه نشود😞 (وخدا قومی را تغییر نخواهد داد تا آنها خودشان را تغییر ندهند...) ✍نویسنده: 🍂۸ اسفند تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
او را میـــــشناســـــید؟🧐 🔷" رضـــــا اسماعیلے" اولیـــــن شـــــهید ،🕊 داعـــــشے ها 👹 در حالیڪـــــه او را ڪـــــردند بیســـــیم اش🎙 را روبـــــروے دهـــــانش گرفتـــــه و بهش گفتند به حضرت(س) بی احترامی👿 کن اما اون بهترین هارو در وصف گفت😇 اما همزمـــــان ســـــر از بدنـــــش😢 جـــــدا میڪـــــردند تـــــا بـــــا صداے🗣 نالـــــه هاے او روحیـــــه همرزمانـــــش را تضعیفـــــ ڪـــــنند؛ 😳 در حالیکـــــه او تـــــا لحظـــــه آخـــــر پشتـــــ میگفتـــــ👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃سالهاست از می‌گذرد ولی هنوز یاد آن روزگاران در خس خس سینه ای حس میشود، در فریاد های موج گرفته ای که از نجات بچه ها و سقوط شهر میگوید شنیده میشود، در نقص عضو هایی دیده میشود. اینان واژه جنگ را با تمام وجود لمس کردند. بعضی‌هایشان دل جا گذاشته‌اند در اروند، فکه، و... 🍃بعضی ها نگاه دلتنگشان سر پست، نگهبانی میدهد که اگر ردی یا اثری از گمشده‌شان پیدا شد آگاه شوند! یک سری هایشان هم در میدان قدم به قدم جای پای رفیق های آسمانی‌شان میگذارند تا بلکه به آنها برسند🕊 🍃در این میان آنها که جنگ ندیده اند به دست گرفته و راوی صحنه های مقتدرانه ای میشوند که به نام های مختلفی ثبت شده. قلم من، روایتِ صحنه ای به نام علی‌اصغر بشکیده را عهده دار شد. 🍃صحنه ای از مقاومت بچه های گردان به فرماندهی علی‌اصغر که در فاز دوم عملیات تنها یک گروهان مانده بود و او، که گویان برخواست برای حفظ خط با چند نفر! 🍃صحنه ای که پروردگار تقوایش را آزمود و او سربلند از این بیرون آمد! صحنه هم‌سفره شدن با کارگرانی که غذای اعیانی‌شان آبِ‌گوشت بود آن هم روزهای بسیار خاص. قلمم مفتخر به نوشتن برای او بود، اویی که دلنوشته اش را اینگونه نگاشته بود: خدایا دوست دارم تنها و باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم! 🍃و عمق این مفهوم را آن زمان درک کردم که دیدم ما دیریست زیر خروارِ گناهانمان دفن شده ‌ایم و مدفنی متعفن ایجاد کرده ایم. این افتخار نیست و نبود برای منی که مقابلم اسوه ای از و گذشت ایستاده و از خداوند طلب گمنامی میکند. 🍃وباز زمین سیصد و شصت و پنج روز به گرد خورشید گشت تا رسید به آن روز که علی‌اصغر در تاریخچه ذهن ها غریب و گمنام ماند. به روز پرکشیدنش که اجر اخلاصش بود، به روز شهادتش. به وقت ملکوتی‌اش! ✨ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ آذر ۱٣٣٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۰ اردیبهشت ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ٢۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خرمشهر 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆بسم رب عشق☆ 🍃روضه مجسم شنیده ای؟ سوریه از این روضه ها زیاد به خود دیده، از بگیر تا خانطومان و حلب و... جای جایش روضه است. 🍃از همان وقتی که زمزمه به مزار حجر بن عدی پیچید و آسمان * از دیدن این بی حرمتی و آشفتگی طوفانی شد، در دل علویان هم غوغایی به پا شد غیرتشان به جوش آمد گفتند و راهی سوریه زخم دیده شدند تا شاید مرهمی باشند بر روی زخمش😞 🍃فاطمیون هم پا در میدان نهادند تا نشان بدهند دوباره تکرار نخواهد شد، شاید از همان موقع بود که سوریه شد مسلخ محبان و شیعیان علی. 🍃محمود یکی از همان عاشقان بود از آمده بود و به قول خودش، شیعه و انسانیت مرز ندارد و هرجا ظلمی باشد شیعه آرام ندارد مخصوصا اینکه سخن حریم عمه سادات(س) هم در میان باشد! 🍃حال میخواهم از روضه مجسم بگویم. روزی که بود و همه عزادار سقا، جایی هزاران کیلومتر دور تر از ایران در حومه حلب، سری را از بدن جدا کردند و بدن را گلوله باران... 🍃در دل همسفرش آشوبی بود و خبر همسر آتش به جانش انداخت و خبر مفقود شدنش دلش را بیشتر سوزاند. بچه ها دلتنگ برای پدر و چشم انتظار تا پدر را ببینند، برای دو کودک انتظار دیدن پدر سخت است بعد از دو ماه حال پدر آمده با تنی بی سر و پر از جراحت... 🍃روضه مجسم، تنی پاره پاره است که سر ندارد و که دلتنگ پدر هستند، و ما مدیون این چشم های منتظر و دلهای صبورشان هستیم‌😓 *مرج عذراء که امروز عدرا نامیده می‌شود شهری است در سوریه که در آنجا حجر بن عدی به خاک سپرده شده است. ✍نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۵ شهریور ۱۳۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ مهر ۱۳۹۵.حومه حلب سوریه 📅تاریخ انتشار : ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مشهد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡نون والقلم♡ 🍃بی هدف کاغذ را سیاه میکردم تا شاید کلمه ای بیابم و در وصف او بنویسم اما نبود، کلمه ای به ذهنم نمی‌آمد طبق معمول کم آورده بودم و ذهن خسته ام دیگر زانوانش قوت نداشت که کم آورد و مقابل این همه کلمه و حرف گفته و ناگفته خم شد. 🍃دفتر را که ورق میزدم دیدم خیلی هایمان خودمان را کرده ایم یادمان رفته چرا آمدیم وَ بعدها چرا خواهیم رفت! نشانی منزلگاه عشق را گم کردیم، حافظه هایمان یاری نکرد تا راه را از بر برویم و برسیم به حرم یار. 🍃اصلا شاید ذهنم برای همین دیگر توان ادامه دادن نداشت و دست به نوشتن نمیرفت، نشانی یار را گم کردم و در این وانفسای دنیا غرق شدم آنقدر که یادم رفت، بودند کسانی که با یک (ع) زانو هایشان قوت گرفت با یک (ع) بلد راه شدند و ندای لبیک سر دادند، ندایی که می‌گفت عباس های زینب هنوز عرصه را خالی نکردند! خیلی ها اصلا آمدند تا همین را بگویند؛ هم یکی! 🍃دیگر از پرورش یافته مکتب علی(ع) و کارنامه قبولی و مهر نمی‌گویم چرا که شاگردان این مکتب همه عاشقند و شرط عاشقی جنون است و مجنون جز در رکاب مشق عشق نمیکند. 🍃حامد نیز مجنونی بود که عشقی منتهی به نور را در خود پرورید وَ گویی اصلا آمده بود تا در خلاصه شود. آری همین است شرط عاشقی است. ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۸ شهریور ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار : ۲۷ شهریور ۱۴۰۰ 🥀مزار : گلزار شهدای شهر رشت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃سالهاست از می‌گذرد ولی هنوز یاد آن روزگاران در خس خس سینه ای حس میشود، در فریاد های موج گرفته ای که از نجات بچه ها و شهر میگوید شنیده میشود، در نقص عضو هایی دیده میشود. اینان واژه جنگ را با تمام وجود لمس کردند. بعضی‌هایشان دل جا گذاشته‌اند در اروند، فکه، و... 🍃بعضی ها نگاه دلتنگشان سر پست، نگهبانی میدهد که اگر ردی یا اثری از گمشده‌شان پیدا شد آگاه شوند! یک سری هایشان هم در میدان قدم به قدم جای پای میگذارند تا بلکه به آنها برسند🕊 🍃در این میان آنها که ندیده اند قلم به دست گرفته و راوی صحنه های ای میشوند که به نام های مختلفی ثبت شده. قلم من، روایتِ صحنه ای به نام را عهده دار شد. 🍃صحنه ای از مقاومت بچه های گردان به فرماندهی علی‌اصغر که در فاز دوم عملیات تنها یک گروهان مانده بود و او، که گویان برخاست برای حفظ خط با چند نفر! 🍃صحنه ای که پروردگار تقوایش را آزمود و او سربلند از این بیرون آمد! صحنه هم‌سفره شدن با کارگرانی که غذای اعیانی‌شان آبِ‌گوشت بود آن هم روزهای بسیار خاص. قلمم مفتخر به نوشتن برای او بود، اویی که دلنوشته اش را اینگونه نگاشته بود: خدایا دوست دارم تنها و باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم! 🍃و عمق این مفهوم را آن زمان درک کردم که دیدم ما دیریست زیر خروارِ دفن شده ‌ایم و مدفنی متعفن ایجاد کرده ایم. این افتخار نیست و نبود برای منی که مقابلم اسوه ای از و گذشت ایستاده و از خداوند طلب گمنامی میکند. 🍃وباز زمین سیصد و شصت و پنج روز به گرد خورشید گشت تا رسید به آن روز که علی‌اصغر در تاریخچه ذهن ها و گمنام ماند. به روز پرکشیدنش که اجر اخلاصش بود، به روز شهادتش. به وقت ملکوتی‌اش! ✨ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ آذر ۱٣٣٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۰ اردیبهشت ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۸ آذر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خرمشهر 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡نون والقلم♡ 🍃بی هدف کاغذ را سیاه میکردم تا شاید کلمه ای بیابم و در وصف او بنویسم اما نبود، کلمه ای به ذهنم نمی‌آمد طبق معمول کم آورده بودم و ذهن خسته ام دیگر زانوانش قوت نداشت که کم آورد و مقابل این همه کلمه و حرف گفته و ناگفته خم شد. 🍃دفتر را که ورق میزدم دیدم خیلی هایمان خودمان را کرده ایم یادمان رفته چرا آمدیم وَ بعدها چرا خواهیم رفت! نشانی منزلگاه عشق را گم کردیم، حافظه هایمان یاری نکرد تا راه را از بر برویم و برسیم به حرم یار. 🍃اصلا شاید ذهنم برای همین دیگر توان ادامه دادن نداشت و دست به نوشتن نمیرفت، نشانی یار را گم کردم و در این وانفسای غرق شدم آنقدر که یادم رفت، بودند کسانی که با یک (ع) زانو هایشان قوت گرفت با یک (ع) بلد راه شدند و ندای لبیک سر دادند، ندایی که می‌گفت عباس های زینب هنوز عرصه را خالی نکردند! خیلی ها اصلا آمدند تا همین را بگویند؛ هم یکی! 🍃دیگر از پرورش یافته مکتب علی(ع) و کارنامه قبولی و مهر نمی‌گویم چرا که شاگردان این مکتب همه عاشقند و شرط عاشقی جنون است و مجنون جز در رکاب مشق عشق نمیکند. 🍃حامد نیز مجنونی بود که عشقی منتهی به نور را در خود پرورید وَ گویی اصلا آمده بود تا در خلاصه شود. آری همین است شرط عاشقی است. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۲۸ شهریور ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۲ بهمن ۱۳۹4 🥀مزار : گلزار شهدای شهر رشت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃حسین، تداعی کننده بسیاری از لغات و تلفظ‌های سنگین، غلیظ، ملموس و حتی تاثیرگذار است. 🍃همه ما در مدت حیاتمان به عنوان پیرو کلمه دنبال آن هستیم که با سختی، یکی از آن تلفظ‌ها را در خودمان پیدا کنیم و پرورش دهیم. 🍃کار به آدم‌ها و حتی انسان‌ها ندارم؛ کارهایی کرده‌اند که تداعی کلماتی مثل ، علاقه، دل‌ و... را به سمتی برده‌اند که خیالمان به سمت دنیا و سانسورهای صداوسیما خم می‌شود😓 🍃هر از چند گاهی دست ربوبیت خود را به همه نشان می‌دهد و حسین‌ها را جلوی چشم ما راه می‌برد و تا می‌آیند می‌شوند، اطلاعات پرواز صدایشان می‌زند و ؛ تنها چیزی که از آنها می‌ماند خط سفید رنگ پروازشان در آبی آسمان است🕊 🍃حسین خرازی، نمود حسین‌های فشرده تاریخ هشت ساله کوره‌های ماست که تا به خودمان بیاییم و حتی به بیاییم پرواز کرده بود و حال، منِ دهه هفتادی فقط خط سفید پروازش را می‌بینم😔 🍃سیروسلوک تنها یک سکوی پرتاب داشته و خواهد داشت و آن چیزی جز حسین(ع) و هم‌سفرانش نیست♡ 🍃باید شوی تا بدانی عقل چیست و معنی عشق امثال حسین، ضعف است یا قدرت... 🍃حسین جان لشکر امام حسین، اما حال، ما در کشور و خاک جمهوری‌اش بجایی رسیده‌ایم که خوانده‌ایم تو برای رساندن غذا به سربازانت پریده‌ای، افسوس که در پشت نقاب‌هایمان به یکدیگر رحم نمی کنیم و با جان سربازان این خاک، که همان مردم‌اند بازی‌مان گرفته است😪 🍃شنیده‌ایم ها را برداشته و به ضعیف تر از خود می‌دادید، اما اکنون ما جزء سپاه ماسک هستیم و روی به زمین، که آن خط پرواز را نبینیم و روی‌مان سیاه نشود😞 (وخدا قومی را تغییر نخواهد داد تا آنها خودشان را تغییر ندهند...) ✍نویسنده : 🍂به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ۱ شهریور ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت: ۸ اسفند ۱۳۶۵.شلمچه 🥀مزار : اصفهان.گلزار شهدا.قطعه شهدای کربلای۵ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❤️قسمت صد و هشت❤️ . یک سینی حلوا درست کرده بودم تا محمد حسین شب جمعه ای ببرد مسجد، یادش رفت. صبح سینی را دادم به محمد حسن و گفتم بین همسایه ها بگرداند. وقتی برگشت حلوا ها نصف هم نشده بود. یک نگاهش به حلوا بود و یک نگاهش به من _ مامان می گذاری همه اش را خودم بخورم؟ + نه مادر جان، این ها برای بابا است که چهار تا نماز خوان بخورند و فاتحه اش را بفرستند. شانه اش را بالا انداخت: _ "خب مگر من چه ام است؟ خودم می خورم، خودم هم فاتحه اش را می خوانم." چهار زانو نشست وسط اتاق و همه حلوا ها را خورد. سینی خالی را آورد توی آشپزخانه: "مامان فاتحه خیلی کم است. میروم برای بابا نماز بخوانم. شب ایوب توی خواب سیب آبداری را گاز می زد و می خندید. فاتحه و نمازهای محمد حسن به او رسیده بود . قسمت اخر❤️ . از تهران تا تبریز خیلی راه است. برای این که دلمان گرفت و هوایش را کردیم برویم سر مزارش سالی چند بار می رویم تبریز و همه روز را توی می مانیم. بچه ها جلوتر از من می روند، ولی من هر بار دست و پایم می لرزد. اول سر مزار حسن می نشینم تا کمی آرام شوم. اما باز دلم شور می زند. انگار باز ایوب آمده باشد خواستگاریم و بخواهیم احتیاط کنیم که نکند چشم توی چشم هم شویم. فکر می کنم چه جوری نگاهش کنم ؟ چه بگویم؟ از کجا شروع کنم؟ ایوبم....... . التماس دعا بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_تولد #شهید_علی_اصغر_بشکیده🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃سالهاست از می‌گذرد ولی هنوز یاد آن روزگاران در خس خس سینه ای حس میشود، در فریاد های موج گرفته ای که از نجات بچه ها و شهر میگوید شنیده میشود، در نقص عضو هایی دیده میشود. اینان واژه جنگ را با تمام وجود لمس کردند. بعضی‌هایشان دل جا گذاشته‌اند در اروند، فکه، و... 🍃بعضی ها نگاه دلتنگشان سر پست، نگهبانی میدهد که اگر ردی یا اثری از گمشده‌شان پیدا شد آگاه شوند! یک سری هایشان هم در میدان قدم به قدم جای پای میگذارند تا بلکه به آنها برسند🕊 🍃در این میان آنها که ندیده اند قلم به دست گرفته و راوی صحنه های ای میشوند که به نام های مختلفی ثبت شده. قلم من، روایتِ صحنه ای به نام را عهده دار شد. 🍃صحنه ای از مقاومت بچه های گردان به فرماندهی علی‌اصغر که در فاز دوم عملیات تنها یک گروهان مانده بود و او، که گویان برخاست برای حفظ خط با چند نفر! 🍃صحنه ای که پروردگار تقوایش را آزمود و او سربلند از این بیرون آمد! صحنه هم‌سفره شدن با کارگرانی که غذای اعیانی‌شان آبِ‌گوشت بود آن هم روزهای بسیار خاص. قلمم مفتخر به نوشتن برای او بود، اویی که دلنوشته اش را اینگونه نگاشته بود: خدایا دوست دارم تنها و باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم! 🍃و عمق این مفهوم را آن زمان درک کردم که دیدم ما دیریست زیر خروارِ دفن شده ‌ایم و مدفنی متعفن ایجاد کرده ایم. این افتخار نیست و نبود برای منی که مقابلم اسوه ای از و گذشت ایستاده و از خداوند طلب گمنامی میکند. 🍃وباز زمین سیصد و شصت و پنج روز به گرد خورشید گشت تا رسید به آن روز که علی‌اصغر در تاریخچه ذهن ها و گمنام ماند. به روز پرکشیدنش که اجر اخلاصش بود، به روز شهادتش. به وقت ملکوتی‌اش! ✨ ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ٩ آذر ۱٣٣٨ 📅تاریخ شهادت: ٢۰ اردیبهشت ۱٣۶۱ 🕊محل شهادت: خرمشهر 🥀مزار شهید: گلزار شهدای بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‌دارم‌نماز‌می خونم🍀 اما‌رفیقام‌مسخره‌مےکنن🙁 دوست‌دارم‌حجاب🧕‌داشتھ‌باشم‌؛ اما‌اطرافیان‌نمےپسندن... امام‌کاظم(علیه السلام)‌مےفرمایند: اگھ‌تودستت‌یھ‌تیکھ‌طلا⭐️باشه، همھ‌مردم‌بگن‌این‌سنگھ‌باورمیکنے؟ اگہ‌یھ‌تیکہ‌سنگ‌دستت‌باشہ ‌همه‌مردم‌بگن‌طلاست‌باور‌میکنی؟نه❌ پس‌حرف‌مردم‌رو‌بزار‌کنار،هیچ‌وقت‌ نمیتونی‌همه‌روراضےکنی 💚🍃☜ 💚🍃☜ 💚🍃☜ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh