eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂راوی: برادر شهید 🕊چند سال پیش، قبل از اینکه #هادی برای زندگی‌اش تصمیم جدی👌 بگیرد هر دویمان در #باز
🔺دوست من❤️ دست یابی به قله رفیع #انسانیت آسان است. کافی است کمی همت و اراده به خرج دهی👌 🔻بیا امشـ🌙ـب با هم ، هم قسم شویم و دست در دست یکدیگر بگذاریم تا از #یاران آخر الزمانی مولایمان باشیم..... #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_دوازهم 2⃣1⃣ همه داشتند توے ڪلاس پچ
❣﷽❣ 💖 (فوق العاده زیبا) 3⃣1⃣ من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم.ما راز دارهم بودیم. یک روز به او گفتم:احمـ🌹ـد،من و تو از بچگی همیشه باهم بودیم.اما یک سوالی ازت دارم!من نمیدونم چرا توی این چند سال اخیر،شما در معنویات رشد کردی اما من... لبخنــ☺️ـدی زد و میخواست بحث را عوض کند.اما من دوباره سوالم را تکرار کردم و گفتم:حتما یک علتی داره،باید برام بگی! بعد از کلی اصرار سرش را بالا اورد و گفت:طاقتش را داری؟ با تعجـ😳ـب گفتم:طاقت چی رو!؟ گفت:بشین تا بهت بگم. نفس عمیقی کشید و گفت:یه روز با رفقای محل و بچه های مسجد🕌رفته بودیم دماوند. شما توی اون سفر نبودی. ✨✨✨ همه ی رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگتر ها گفت: احمـ🌹ـد اقا برو این کتری و آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی را نشان داد و گفت: اونجا رودخانه است. برو از اونجا اب بیار. من هم راه افتادم. راه زیاد بود. کم کم صدای اب به گوش رسید. نسیم خنکی از سمت اب به سمت من امد. از لابه لای درخت ها و بوته ها به رودخـ🌊ــانه نزدیک شدم... ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💖(فوق العاده زیبا) ⃣1⃣ تاچشمم به رودخانه افتاد سرم‌ را انداختم‌ پایین وهمان جا نشستم‌‌❗️ بدنم شروع کرد به لرزیدن. نمی دانستم چه کارکنم❗️ همان جا پشت درخت مخفی شدم. کسی آن اطراف مرا نمی دید. درخت ها و بوته ها مانع خوبی برای من‌ بود. من با چشمانی گردشده ازتعجب منتظر ادامه ی ماجرای احمدبودم. چرا این قدر ترسیده بود⁉️🤔 احمد ادامه داد؛ من‌ میتوانستم به راحتی گناه بزرگی انجام بدهم. در پشت آن درخت و در کنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شناکردن بودند. ✨✨✨✨ من همان جاخدا را صدا زدم وگفتم؛ خدایا کمکم کن. خدایا الان شیطان به شدت مرا وسوسه میکند که من نگاه کنم. هیچ کس هم متوجه نمیشود.اماخدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم. کتری خالی را برداشتم و سریع از آنجا دور شدم. بعد هم از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها. هنوز دوستان مسجدی مشغول بازی بودند. برای همین‌ من‌ مشغول درست کردن آتش شدم. چوب ها را جمع کردم و به سختی آتش را آماده کردم. خیلی دود توی چشمم رفت. اشک😢 همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود؛ خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. همین طور که داشتم اشک میریختم گفتم؛ ازاین به بعد برای خدا گریه میکنم.😭 حالم خیلی منقلب بود.از آن که درکنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز بودم... ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
Sabok_Baalan_Ahangaran_(www.IraniData.com).mp3
3.99M
🎤 با نوای: حاج صادق #آهنگران ✬سبک بالان خرامیدند و #رفتند 💢مرا #بیچاره نامیدند و رفتند😔 #شهیـــــــد ✬تو بالا رفته ای #من در زمینم 💢برادر روسیاهم شرمگینم😔 ✬مرا اسب سفیدی بود روزی🕊 💢 #شهادت را امیدی بود روزی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
★در بـاغ را نبندیـــد 🌷به ما جاماندگان زان سونخندید ★رفــیقانم دعــا کردند و 🌷مــرا زخمی💔رها کردندو رفتند ★ نــردبان آســمان بـود 🌷شهـادت آسمان🌠 را نردبان بود ★چــرا بــرداشتند نردبان را⁉️ 🌷چــرا آســمان را ؟!😔 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🌹از #تو هوس نگاه دارد دل من 🍃چشمی به درو😢 به راه دارد دل من 🌹تا کی به فراق تو صبوری؟ #برگرد 🍃آقا... به خدا گناه دارد دلـ❣ من #بــرگـــــرد😔 ️ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
جای ساعتـ🕰 نگاه #تو هر صبــ☀️ـح بیدارم می کند هراسی از #چرخش عقربه ها نیست❌ بگذار نگاه "تو" #مدام برایم زنگ بزند😍 #شهید_مهدی_ثامنی_راد #سلام_صبحتون_شهدایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
haghighatgoinah.farahzad.mp3
1.09M
🎧 فایل صوتی 🎤حجت الاسلام #فرحزاد ♨️دروغ و حقیقت گناه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطره_شهدا 🌷آقا رسول همیشه #پیگیر و مصمم، دنبال یادگیری علوم نظامی و فنی بود. آنقدر ازم سوال می
💠خاطرات خودنوشته شهید 🔸صبح موقع بیرون آمدن از خانه🏡 مثل هر روز تا پشت در ورودی آمد. کلی هم سفارش کرد که خودت باش. من این بدرقه کردن های مامان را خیلی دوست دارم❤️ 🔹مسیر راه مدرسه🏘 درست از جلوی پایگاه رد می شد که مامان عضو فعال آن بود👌 یاد روزهایی افتادم که کوچک تر بودم، اگر کاری پیش می آمد، می رفتم جلوی در، صدایم را کمی تر می کردم و می گفتم: . می شه خانم افراز رو صدا کنید. 🔸گاهی خانم ساسانی یا خانم نظری جلوی در🚪 می آمدند، به خاطر شناختی که اخلاق من داشتند، می کردند، می گفتند: این صدای مردونه چیه⁉️ تو که هنوز ، یاالله برای چی می گی؟ 🔹از همان بچگی خیلی روی ارتباط با حساس بودم💥حالا هم بزرگتر شدم، حساسیتم شده. همیشه از خدا می خواهم, کمک کند که این اخلاقم را کنم🙏 📚 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh