🌷شهید نظرزاده 🌷
#جرعه_ای_معرفت🌾 👈قانون #هشتم از قوانین اخلاقی دهگانه #شهید_سید_مجتبی_علمدار🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzad
#جرعه_ای_معرفت🌾
👈قانون #نهم
از قوانین اخلاقی دهگانه
#شهید_سید_مجتبی_علمدار🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💕چقـدر سخت است حال عاشقـی که نمیداند محبوبش نیـز هوای او را دارد یا ،نه💕 #سخن_شهــدا_با_ما👇 بچه ها
💕چقـدر سخت است حال عاشقـی که نمیداند محبوبش نیـز هوای او را دارد یا ،نه💕
#سخـن_شهـدا_با_ما👇
بچـه ها!
در آن روز هایی که💫 بی بی فاطمه زهــرا💫 دستهـای بریده ی عبـاس✋ و قنداق خونین علـی اصغر👼 را نـزد خدا برای شفاعت می برد،ما هم از گـرد و غباری💭 که از خاک شلمچه، مهـران، فاطمیه، فکـه، دهلـران، چزابه، نحـر انبر ،مجنون،کوشک، بر چهره مـان نشست و خونـی که هنگام شهادت بر بدن و لباسمان جاری شده بود را ،جمع کرده ایم و در آن لحظه ی حسـاس بـرای شفاعت شمـا 💞همـراه می آوریم.
شمـا مطمئن باشید که ما شماها را فراموش نکرده ایم و نخواااهیم کرد😍.
به پدران و مادرانمان به همسـران و فرزندانمان بگویید :👈ما منتظرشان هستیم و بدونِ آنها وارد بهشت نخواهیـم شد♥.
#پـایـان🌷
🌹🍃🌹🍃
📌دکلمه ای از
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
🌹🍃🌹🍃
🔹تهیه شده توسط یکی از اعضای
محترم کانالمون👈سرباز آقا
🔺تشکر بابت زحماتشون🙏
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 #هادی_دلها
🌸با اينكه بعد از جنگ به دنيا آمده بود و چيزي از آن دوران را نديده بود ولي #شهدا را خوب مي شناخت
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
9⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا
🔴 #شوخ_طبعی
🌸قبل از حرکت برای #اردوی_جهادی وارد #مسجد شدم و دیدم یکی از بچه ها خوابیده
🔹رفتم جلو و بهش تذکر دادم ولی حالم گرفته شد
🔹چون بنده خدا لال بود و با اَده اَده كردن با من حرف زد.
🔹ازش عذرخواهی کردم ولی بچه هاي مسجد از ديدن اين صحنه خنديدند!😄
🌺ساعتي بعد سوار اتوبوس شديم و آماده حركت، يك نفر از انتهاي ماشين با صداي بلند گفت: نابودي همه علماي اس...
🔸بعد از لحظه اي سكوت ادامه داد: نابودی همه علمای #اسراييل صلوات
🌸همه صلوات فرستاديم. وقتي برگشتم باتعجب ديدم آقايي كه شعار #صلوات فرستاد همان جوان لال در مسجد بود!😳
🔴👈اون جوان شوخ طبع همون #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری بود که بیشتر دوستان رو به این شکل سرکار گذاشته بود😊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
می گویند سرےرا
که درد نمیکند
دستمال نمی بندند
ولےسر من درد می کند
برای سربندےکه
نام مقدس تو
روے آن
حک شده باشد
#کلنا_فداک_یازینب🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران 3⃣ 💠 پرستاری از یک فریب خورده 📌خاطره ای از #حجت_الاسلام_ابوترابی🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃
🌷 #یاد_یاران 4⃣
💠 سیلی بر صورت، بوسه بر دل
📌خاطره ای از
#شهید_محمد_بروجردی🌷
👆عکس باز شود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#حتما_حتما_بخونید🔴🔴🔴 #عاشقانه💞 سلام✋ دو تا خاطره از زندگیِ سردار شهید یوسف سجودی مینویسم📝 یکیاش
#حتما_حتما_بخونید🔴🔴🔴
#عاشقانه💞
سلام✋
دو تا خاطره از زندگیِ سردار شهید یوسف سجودی مینویسم📝
یکیاش مخصوصِ خانومهاست🙋
و یکیاش مخصوصِ آقایون🙋♂♂....
👈بخش دوم
#خاطره_ی_شهید_ویژه_آقایون👇
یوسف بعد از مدتها خرید کرده بود💼. بهم گفت: خانوم😍! ناهار مرغ 🍗درست میکنی؟
هنوز آشپزی بلد نبودم😥. اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم🙂...
مرغ رو خوب شستم و انداختم تویِ روغن🍲. سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره🍵. یوسف مشغول خوردن شد😋. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار می رفت. مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمیشد. تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن🍗 باید آبپزش 🍜میکردم. کلی خجالت کشیدم😅.
اما یوسف میخندید و میگفت: فدای سرت خانوم!😍
#آقایون_دقت_کنید🚨
همسرتون با عشق ❤️براتون غذا می پزه و توی خونه🏡 زحمت میکشه. اگه غذا🍲 خوب نبود و یا نقصی دیدین ، نباید⛔️ به روش بیارین. یادمون نره ♨️که گاهی یه تشکر کردن ،کلِ خستگی رو از تن همسرمون خارج میکنه✅...
#شهدایی_زندگی_کنیم_تا_طعم_خوشبختی_رو_بچشیم
📌منبع خاطرات:
مجموعه طلایه داران جبهه حق 7 ( کتاب شهید یوسف سجودی)
فرمانده تیپ سوم لشکر 17علی بن ابیطالب علیه السلام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 لباس شهادت ...
#روایتی_از_یک_شهید
بیش از یک سال هست
که با این روایت مأنوسم ...
و هر بار که گوش می دهمش ...
برایم #تازگی دارد ...
#بی_نهایت_زیبا👌
#استاد_پناهیان
✅گوش بدهید و آسمان را حس کنید!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
▫️تو سالهاست، چشم براه مایی
❤️ مهدی جان ❤️
▪️ای کاش ما هم چشم براه تو بودیم
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه0⃣3⃣ 💠 حوریه بهشتی 🔹خاﻧﻢ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻣﯽﮔﻔﺖ : 🔸ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻭﺣﺎﻧﯽ ﮐ
🌷 #طنز_جبهه1⃣3⃣
💠 امتحانات
🌸بعد از داير شدن مجتمع هاي آموزشي رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصيل مي پرداختيم.
يكي از روزهاي تابستان براي گرفتن امتحان ما را زير سايه درختي جمع كردند .
🌺بعد از توزيع ورقه هاي امتحاني مشغول نوشتن شديم. خمپاره اندازهاي دشمن همزمان شروع كرده بودند. يك خمپاره در چند متريمان به زمين خورد، همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند.
💐 يك تركش افتاد روي ورقه دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتي از آن را سوزاند.
ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت:
[برگه من زخمي شده بايد تا فردا به او مرخصي بدهي !]
همه خنديدند و شيطنت دشمن را به چيزي نگرفتند.😂😜
#لبخند_بزن_بسیجی 😀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh