#ﻭﺿﻮﻱ_ﺷﻬﺎﺩﺕ🌹
داشت وضو می گرفت
|بهش گفتم : عبدالحسین الان برا ی چی وضو می گیری ؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﻴﺨﻮاﻫﻢ #ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺸﻮﻡ
ﺧﻴﺎﻟﻢ ﺷﻮﺧﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ..
ﭘﻨﺞ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ
🌹🌷🌹🌷
#ﺷﻬﻴﺪﻋﺒﺪاﻟﺤﺴﻴﻦ_اﺳﻔﻨﺪﻳﺎﺭﻱ
#ﺷﻬﺎﺩﺕ : 18 ﺧﺮﺩاﺩ 60 , ﺁﺑﺎﺩاﻥ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یھ برادر برایِ خودت انتخاب کن
که هر وقت کنارش بودی نتونی گناھ کنی . .❌
خجالت بکشی و به حرمت پاكبودن کارهایِ🦋
رفیقت دست به گناه نزنی :)♥️
#نمایه
#تلنگر
#رفیقشهید
#شهیداحمدمشلب
🌹🍃🌹🍃
@ShahidNazarzadeh
🍃🌹 سلام بر ابراهیم 🌹🍃
🍃 قسمت سیزدهم 🍃
"يدالله"
راوی: سيد ابوالفضل كاظمی
💠ابراهيم در يکی از مغازههای بازار مشــغول کار بود. يک روز ابراهيم را در وضعيتی ديدم که خيلی تعجب کردم!
دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشــش بود.
جلوی يک مغازه، کارتنها را روی زمين گذاشت. وقتی کار تحويل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم:
آقا ابراهیم، برای شما زشته، اين کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کار که عيب نيست، بيکاری عيبه، اين کاری هم که من انجام ميدم برای خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچی نيستم، جلوی غرورم رو میگيره!
گفتم: اگه کســی شــما رو اينطور ببينه خوب نيســت، شما ورزشكاری و... خيلیها ميشناسنت.
ابراهيــم خنديد و گفت: ای بابا، هميشــه كاری كن كه اگه خدا تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم.
🍃به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت میكرديم.
يكی از دوســتان كه ابراهيم را نمیشــناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟
📿با تعجب گفتم: خب بله، چطور مگه؟!
گفت: من قبلا تو بازار سلطانی مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته، سر بازار میايستاد. يه كولهی باربری هم میانداخت روی دوشش و بار میبُرد.
يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟
گفت: من رو يدالله صدا كنيد!
گذشت... تا چند وقت بعد يكی از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد، با تعجب گفت: اين آقا رو میشناسی!؟
گفتم: نه، چطور مگه!؟
گفت: ايشــون قهرمان واليبال و كشــتيه، آدم خيلي با تقوایيه، برای شكستن نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلی بزرگيه!
بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم!
صحبتهای آن آقا خيلی من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلی برای من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با نفس اصلا با عقل جور در نمیآمد!
▪️مدتی بعد يكی از دوستان قديمی را ديدم.
در مورد كارهای ابراهيم صحبت میكرديم.
ايشان گفت: قبل از انقلاب، يك روز ظهر، آقا ابراهیم آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابی، بهترين غذا و ســالاد و نوشابه
را سفارش داد. خيلی خوشــمزه بود. تا آن موقع چنين غذایی نخورده بودم.
بعد از غذا آقا ابراهيم گفت: چطور بود؟
گفتم: خيلی عالی بود. دستت درد نكنه، گفت:
امروز صبح تا حالا توی بازار باربری كردم. خوشمزگی اين غذا به خاطر زحمتيه كه برای پولش كشيدم!!
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد ...
#رمان
#سلام_بر_ابراهیم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عند_ربهم_یرزقون
#شهید محمد کیهانی🌷
شهدا را یادکنیم با ذکر صلوات🌹
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
امنیت اتفاقی نیست....
#شبتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ســـــلام_امـــــام_زمانـــــم
🌿 🕊
چـــــہ شود ڪہ نازنیـــــنا ، رُخ خـــــود بـــــہ مـــــن نمـــــائے
بـــــہ تـــــبسّمے ، نگـــــاهے ، گـــِــرهے ز دل گـــــشائے
#اللهمعجللولیڪالفرج 🌱
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
☆∞🦋∞☆
صبح است و وصیت در راه :
وصیـتـــــ من
بہ تمام راهیان شهـادتـــــ،
حفظ حرمتـــــ ولایتـــــ فقیہ و
مبـارزه با مظاهر ڪفر
تا اقامهٔ حق و ظهـور ولے خــــــــــدا
امام زمان (عج) استـــــ...
سلام
صبحتون شهدایـے🌷
#شهید_مجید_پازوڪے
#شهید_تفحص
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh