eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.2هزار عکس
10هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید اسماعیل غلامی یاراحمدی🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃اسماعیل، ابراهیم وار برخواست و درونش اسماعیل خویش را قربانی کرد تا به الله ی جانش برسد... 🍃از همان اوایل بهار زندگانی، تمامِ آنچه را به وابسته بود در قربانگاه الهی ذبح کرد دست و دلش را از دنیا شست سر بر سودای نهاد و راهی دفاع از شد. 🍃می‌گفت در مرحله اول باید بجنگیم نه اینکه شویم. باید دفاع کنیم. هرچند شهادت از همه چیز بهتر است، اگر قرار است بمیریم، خدا مرگ‌مان را در قرار بدهد. 🍃 اسماعیل بی هیچ رفت و از سیم خاردارهای دنیا عبور کرد تا در سیم خار دار اسیر نشود... 🍃۲۹ برگ از دفتر آبان ۹۸ میگذشت، هوای را داشت گویی میدانست چند لحظه ای بعد به استقبالش خواهد آمد... روضه را که گوش داد لباس خاکی اش را به تن کرد، چند لحظه بعد در حالی که به مقرشان میرفتند، یک لحظه زمین و آسمان آتش شد، زده بودند. اسماعیل دست و پایش بر اثر اصابت موشک قطع شده بود هنوز قلبش داشت تا اینکه داعش بالای سر اسماعیل می‌رسد پیکرش را می‌کنند. جانش را درمی‌آورند، چاقو می زنند و نگاه قلبش را برای همیشه خاموش می کنند. 🍃اما این حرامی های دست بر دار نبودند، به و پلاکش هم رحم نمیکنند آنها را هم می‌برند و این گونه میشود که اسماعیل، همچون مولایش حسین دعوت حق را می گوید... ✍نویسنده : 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۲ دی ۱۳۵۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۹ آبان ۱۳۹۸ 📅تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : لرستان، خرم آباد، آرامستان صالحین 🕊محل شهادت : سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹یک هفته قبل ازشهادتش، من و رسول توی چادر بچه های تخریب لشگر ۱۰ تو مقرالوارثین، تنها شدیم او  با خودش خلوت  کرده بود دیدم صورتش  خیسه ، انگار گریه کرده تا منو دید با آستین لباسش اشک هاشو پاک کرد. 🔸دیدم حال و حوصله شوخی رو نداره، یه خورده با هم درد و دل کردیم. رسول بدون مقدمه با نگرانی گفت: نمیدونم چرا کار ما درست نمیشه.همه رفقای ما یکی یکی رفتند و داره جنگ تموم میشه و ما هنوز زنده ایم . ترو خدا بیاییم یه کاری کنیم. یک عده هنوز تو گردان نیومده پرواز میکنند . دیدم حال خوبی داره گفتم بذار توحال خودش باشه و بدون خداحافظی ازش جداشدم. 🔹رسول مثل بعضی ها برای رفع تکلیف جبهه نرفت  بلکه برای انجام تکلیف جبهه رفت. وی در جبهه دنبال کمال بود و سعی می‌کرد در جبهه جایی که نوک پیکان سختی ها ست باشه. پس رسول شد "تخریب چی" همه وجودش در سوز و گداز بود و اگر خنده و شوخی هم می‌کرد دنبال رد گم کردن بود. 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۵/۱۱/۱۸ کرج ●شهادت : ۱۳۶۶/۸/۱۰ سردشت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌀کسی که دنبال عزت خدایی است نخست باید با خدایش رفاقت کند؛ باید از خیلی چیز‌ها بگذرد، حساب و کتاب خیلی موارد را بکند و حواسش باید خیلی به زندگی و اطرافیانش باشد. خدا دست کسی را می‌گیرد که دستانش را برای بندگی باز کرده است و دست نیازمندان و گرفتاران را گرفته باشد. وارد شدن به این مسیر کار سخت و دشواری است که زمینه‌اش و است. ☘باید زندگی‌ات را وقف خدایت کنی، از خودش بخواهی تا او دستگیرت باشد درست شبیه کاری که شهید کرد. او در زندگی‌اش تنها با خدایش معامله می‌کرد. نزدیک‌ترین رفیقش پروردگارش بود و در آخر خدا، ابراهیم را در زمره عزتمند‌ترین و محبوب‌ترین بنده‌هایش قرار داد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بچه ها..! یه جوری تویِ جامعه راه برید..؛ که همه بگن این بویِ امام زمان میده..! اگه بگی چی شد که شهیدا شهید شدن؟ میگم یه روده راست تو شِکَمِشون بود راست میگفتن امام زمان دوسِت داریم. بیاید راست بگیم که امام زمان(عج) رو دوست داریم. 🌱 🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش مجید هست🥰✋ *فرمانده اطلاعات و عملیات*🕊️ *شهید مجید زین الدین*🌹 تاریخ تولد: ۷ / ۶ / ۱۳۴۳ تاریخ شهادت: ۲۷ / ۸ / ۱۳۶۳ محل تولد: تهران مزار: قم محل شهادت: سردشت *🌹راوی← یک شب ، مجید به همراه ۶ نیروی دیگر برای شناسایی وارد خاک عراق می‌ شود🍂 در حین شناسایی، نیروهای عراقی سر می‌رسند🥀همراهان مجید سلاح ‌های خود را می ‌گذارند و فرار می ‌کنند🥀اما مجید برای این که هم سلاح‌ ها به دست دشمن نیفتد💫 و هم این که کار شناسایی را تمام کند می‌ماند💫 وارد یک کانال می ‌شود کانالی که پُر بوده از آب گندیده و جسد های بوگرفته‌ی عراقی‌ ها🥀بالاخره عراقی‌ ها دور می ‌شوند🍂مجید هم پس از پایان کار شناسایی، به همراه سلاح ‌ها برمی ‌گردد🍃اما به خاطر قرار گرفتن در آب آلوده‌ی کانال تمام بدنش زخم می‌ شود🥀زمانی که به خانه برگشت دهان و حتی روده ‌هایش تاول زده بود🥀به طوری که نمی ‌توانست هیچ نوع غذایی را وارد دهانش کند🥀و تنها مایعات را ، آن هم با سختی زیاد وارد دهانش می‌ کردند🥀او در بسیاری از عملیات ها شرکت کرد که آخرین آنها خیبر بود🍃عاقبت یک روز مجید به همراه برادرش مهدی زین الدین در بین راه به ضد انقلاب ها برخورد میکنند💥و هر دو با آرپی‌جی دشمن به شهادت میرسند🕊️و مجید با ۲۰ سال سن شربت شهادت را می‌نوشد*🕊🕋 *شهید مجید زین الدین* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
📓📕📗📘📙📔📒📕 روزگار من(۵۱) از حال رفتم ... مامانم ترسید بغلم کرد خاک بر سرم چی شدی فرزااانه😱 هی میزد به صورتمو اب میریخت فایده ای نداشت از هوش رفته بودم زنگ زد اورژانس اومد منو بردن بیمارستان زینب اینا که خبر دار شده بودن با دیدن من ناراحت شدن زینب به مامانم گفت خاله جوون غصه نخور امشب که نگهش میدارن چون شکه عصبی بهش وارد شده فردا که مرخصش کردن اگه اجازه بدی من پیشش بمونم باشه دخترم ...فقط زینب جان مراقبش باش ...اگه کاری داشتی خبرم کن چشم خاله . عباس ۳ساعت بعد از رفتنش به زینب زنگ زده بود بهش چندتا ادرس خانواده ی مدافع داد و ازش خواسته بود که حتما فرزانه رو به اونجا ببره بلکه از این طریق بتونه فرزانه رو با حقایقی اشنا کنه که ازش بی خبره ... اینجوری شاید غصه خوردنش کم بشه . از بیمارستان مرخص شدم زینب اومد پیشم خب فرزانه من قراره اینجا بمونم ... حالا از امروز به بعد برای اینکه حوصله دوتامونم سر نره یه برنامه های چیدم فرزانه ـ چه برنامه ای؟؟. زینب ـ حالا بهت میگم ... فردای اون روز اماده شدیمو رفتیم به ادرس یه خونه وارد خونه شدیم یه خانم جوانی بود تو سن ما یا شایدم یکی دو سال بزرگتر ... ازمون پذرایی کردو نشست یه بچه ۱/۵ساله هم داشت خیلی شیرین بود... عکس شوهرشم زده بود به دیوار ... پرسیدم شوهرتونه ؟؟. گفت بله ...عمرشونو دادن به شما... اخی خدا رحمتشون کنه چقدر دخترتون شبیه باباشه اره خیلی شبیهه... علت فوتشون چی بود ... اهی کشیدو گفت : دفاع از حرم ... یعنی مدافع بودن شوهرتون ؟؟؟ بله عزیزم مدافع بودن ۷ماهی میشه که شهید شدن دقیقا یه هفته بعد اعزامش 😔😔 زینب ـ زهرا خانم میشه از زندگیتون بگین و لحظه شهادت همسرتون و اینکه چه حالی داشتین .... شروع کرد به حرف زدن و من هم با دقت گوش میکردم ... برام جالب بود حرفاش... از خونه خارج شدیم زینب گفت میبینی فرزانه با این حال که سنش پایینه و یه بچه هم داره اما بیوه شده ... اما خیلی صبوره... فقط این نیست جاهای دیگه هم هست اگه بخوای اونجا هم سر بزنیم ... با اشتیاق قبول کردم ... به خیلی جاها سرزدیم و پای حرفه همه خانمای مدافع نشستم این دیدارها حسابی ارومم کرد خیلی چیزا ازشون یاد گرفتم همشون تو حرفایی که میزدن یه وجه اشتراکی داشتن اونم حضرت زینب بود ... صبر زینبی رو الگوی زندگیشون قرار داده بودن ... تو خونه یاد خوابم افتادم برای زینب تعریفش کردم با گریه گفتم پس اون بانوی نورانی حضرت زینب بود😭 که تو خوابم اومده تا بهم کمک کنه درس صبرو شکیبایی بده 😭😭😭😭 واقعا بعد این دیدارها از این رو به اون رو شده بودم دیگه ناراحت نبودم بلکه حس غرور و افتخار داشتم که همسر یه مدافعم ... ادامه دارد.... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 🌼دلخوش نڪن بہ«ندبہ ی جمعه»خودٺ بیا ✨بـا ایـن همہ«گناه»نگیـرد دعای شهـر 🌼اینجـا ڪسی برای تـو ڪاری نمی ڪند ✨فهمیده ام ڪہ خستہ ای از اِدعای شهـر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
گام برداشتن در عشق هزینہ میخواهد! هزینہ هایے ڪہ انسان را عاشق... و بعد.. میڪند.. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید غلامحسین لطفی🌻 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh