🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾
برات سرود نمیگم🎧 الان!
برات میخوام افسانه #شب_عملیات بگم
که می گفت:
🌾 #باصورت میخوابم روی سیم خاردار!
بگو بچه ها از روی کمرم رد شن😭...
که چشم بچه ها تو چشم من نیفته!😭😭
گوشت چرخ کرده شده بود لای #سیم_خاردار حلقوی...
نوکش به سر ناخنت بره،یک ماه چرک میکنه...
🎤 #حاج_حسین_یکتا
♨️حالا #ایثار ما کجاست!
♨️ #اخلاص ما کجاست!
که دست یکی رو بگیریم و تو شب عملیاتِ دنیا!
برسونیم اونطرف #معبر؛
⚜که #خداست...
⚜که #امام_زمان(عج) هست...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊 🕊 🕊
ڪبوترانه پريدند #عاشقان خدا
به بيڪرانهترين سمت #آسمان خدا
و عرش زير #قدمهايشان به خود لرزيد
چه سربلند گذشتند از #امتحان خدا
#مدافع_حرم
#شهید_محسن_حججی 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5859265746084823727.mp3
18.28M
♦️ به یاد شهیدمظلوم #محسن_حججی و شهدای مدافع حرم
#شور | قلبم کوه اندوه برس به دادم
🔺 مداحی #سیدرضانریمانی
#پیشنهاد_دانلود
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه3⃣7⃣ 💠 دعوای جنگی 🔸نمی دانم چه شد که کشکی کشکی، آر پی جی زن و تیر بارچی دسته مان #حرفشا
🌷 #طنز_جبهه4⃣7⃣
💠 جناب سرهنگ
🔸اسمش #یوسف بود. اما بخاطر انضباط و لفظ قلم حرف زدنش ما بهش می گفتیم #جناب_سرهنگ. دو سالی می شد که #اسیر شده بود و با ما تو یک #اردوگاه بود.
🔹بنده ی خدا چند بار افتاده بود به #التماس که جان مادرتان این قدر به من نگویید جناب سرهنگ. کار دستم می دهید ها. اما تا می آمدیم #تمرین کنیم که دیگر به او جناب سرهنگ نگوییم، باز از دهان یکی در می رفت و او دوباره می شد جناب سرهنگ.😂😂
🔸تا اینکه یک روز در #آسایشگاه باز شد و یک گله #عراقی مسلح ریختند تو آسایشگاه و #فرماندشان نعره زد: « سرهنگ یوسف، بیا بیرون!» یوسف انگار #برق سه فاز ازش پریده باشد، پا شد و جلو رفت. فرمانده که درجه اش #سرگرد بود، گفت: «چشمم روشن. تو سرهنگ بودی و ما نمی دانستیم.» یوسف با خنده ای که نوعی گریه بود گفت: «اشتباه شده. من...»😧😧
🔹حرف زیادی نباشه! ببرید این #قشمار(مسخره) را!
🔸تا آمدیم به خود بجنبیم یوسف را #کت_بسته بردند و دست ما بجایی نرسید. چند مدتی گذشت و ما از یوسف خبری نداشتیم و #دل_نگران او بودیم و به خودمان بد می گفتیم که شوخی شوخی کار دست آن بنده خدا دادیم.😔😔
🔹چند ماه بعد یکی از بچه ها که به سختی #بیمار شده بود و پس از هزار #التماس و زاری کردن به عراقیها به بیمارستان برده بودند، پس از #بهبودی برگشت اردوگاه. تا دیدیمش و خواستیم حالش را بپرسیم زد زیر #خنده. چهار شاخ ماندیم که خدایا مریض رفت و #دیوانه برگشت!😂😂 که خنده خنده گفت: «بچه ها یوسف را دیدم!» همه از جا پریدیم:یوسف!😳😳
ــ دست و پایش را شکسته بودند؟
ــ فَکَش را هم پایین آورده بودند؟
_ جای سالم در بدنش بود؟
ــ اصلاً زنده بود؟!
🔸خندید و گفت: «صبر کنید. به همه سلام رساند و گفت که از همه #تشکر کنم.» فکر کنم چشمان همه اندازه ی یک نعلبکی #گرد شد!😉
--آره. چون نانش تو روغنه. بردنش اردوگاه #افسران_ارشد. جاش خوب و راحته.😄😄
🔹می خوره و می خوابه و #زبان انگلیسی و آلمانی و فرانسه کار می کنه. می گفت بالاخره به ضرب و کتک عراقیها قبول کرده که #سرهنگ است. و بعد از آن، کلی #تحویلش گرفته اند و بهش می رسند.😁😁
یکی از بچه ها گفت: «بچه ها راستش من تیمسارم!»😂😂
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💠همسر شهید مدافع حرم سید رضا طاهر:
🌷 #نماز_جماعت خیلی براش مهم بود.
هروقتی که خونه بود، برای نماز به #مسجد میرفت. چه نماز ظهر و چه نماز مغرب. گاهی اوقات که بیرون بودیم و #اذان میشد، به اولین مسجدی که میرسیدیم، ماشین رو نگه میداشت؛ باهم برای نماز جماعت میرفتیم.
خیلی مساجد تو شهر هست که من رو یاد اون روزا میندازه.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠همسر شهید مدافع حرم سید رضا طاهر: 🌷 #نماز_جماعت خیلی براش مهم بود. هروقتی که خونه بود، برای نماز ب
5⃣2⃣3⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠نوار کاسِت📼
🔰اوایل دهه #هشتاد بود.
کاسِت یکی از خواننده ها که الان اون ور آب هست رو خریدم
به #آقارضا نشون دادم
🔰 گفت :اینا چیه گوش میدی😐
گفتم: این مجوز فرهنگ و ارشاد داره.
گفت: مجوز فرهنگ و ارشادِ این دولت ملاک نیست⛔️.
🔰راست میگفت #وزیر فرهنگ و ارشاد که از کشور خارج شد اون #خواننده هم رفت.
کلا تو کارا و حرفای آقا رضا موندم.
خیلی آدم زرنگی بود زرنگیش روهم آخرش با #شهادت 🌷نشون داد
#شهید_سید_رضا_طاهر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh