eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
#جانم_خانوم_زینب_سلام_الله_علیها بی بی ز تو آموختم دارایی ام را یکجا به پای #دلبر_قلبم بریزم #کلنا_فداک_یا_زینب🌺
🌷 ✍️خواهر شهیده ❣پرستار بود و توی اتاقش رو نصب کرده بود، خیلی ها میگفتند: اگر رئیس بیمارستان ببینه برخورد باهات میکنه، اما فوزیه عکس رو برنداشت. ❣يه روز رئيس بيمارستان كه بعداً به از كشور كرد، براي سركشي اومد و متوجه عكس روي ديوار شد و با دستور داد كه عكس رو از روي ديوار بردارد. اما فوزيه گفته بود: اتاق به من است و هر عكسي روي ديوار آن آويزان ميكنم. ❣رئيس بيمارستان هم فوزيه رو تهديد به كسر يكماه از حقوق كرد. اما فوزيه حرفش يك كلام بود: اگر هم بشم، عكس رو برنميدارم.... 🌸 🌸 @ShahidToorajii
تصویر دیده نشده از سردار دلها سردار حاج قاسم سلیمانی در داخل ضریح حضرت زینب (س) @ShahidToorajii
🌸 🍃یک بار که دور هم نشسته بودیم و از آینده صحبت می‌کردیم گفتم: روح‌الله اگر ما بریم و شهید بشیم خانواده‌هامون چی میشن؟ من خیلی نگرانشون هستم. 🍃روح‌الله خیلی محکم و جدی گفت: من دارم در راه می‌رم و با دشمنای اسلام می‌جنگم. 🍃مگه ممکنه که امام زمان خانواده‌ منو رها کنه! من مطمئنم که امام زمان هوای خانواده‌ام رو داره... 🍃دیدگاه عمیقش من رو به فکر: فرو برد. @ShahidToorajii
نگاهم کن که چشمانت قشنگ است صدایم کن که دل در سینه تنگ است مرا با خود ببر آنسوی غربت که اینجا شیشه هم از جنس سنگ است @ShahidToorajii
شهید رستگار فرمانده لشگر 10 سیدالشهدا(ع) بود و خانواده اش از این سمت حاجی، هیچ اطلاعی  نداشتند. یک روز، برادر او به منطقه آمد تا از او خبری بگیرد. حاج کاظم، قرار بود صحبتی برای نیروها داشته باشد. وقتی از جایگاه اعلام شد:« فرمانده لشگر 10 برای صحبت بیایند»، آقای رستگار بلند شد و به سمت  جایگاه حرکت کرد. برادرش از همه جا بی خبر، با دست اشاره می‌کرد که « چرا در میان جمعیت بلند  شدی؟» حتما با خودش گفته بود: « برادرمان بی ملاحظه است و رعایت نظم و انضباط را نمی کند.»  حاجی با اشاره جواب داد که الان می نشینم. خلاصه صحبت ایشان آغاز شد و تا آخر جلسه، برادرشان متحیر مانده بود. حاج کاظم به برادرش سفارش کرد که جریان فرماندهی او را برای کسی نگوید. اگر چه خانواده اش بالاخره فهمیدند. خاطره ای از سردار شهید حاج کاظم رستگار @ShahidToorajii
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده #عکس_باز_شود 🕊 @ShahidToorajii
عادت به روضه کرده دلم روضه خوان کجاست صاحب عزای فاطمه آن بی نشان کجاست قربان اشک روز و شب چشم خسته ات مولا فدای مادر پهلو شکسته ات @ShahidToorajii
برادر و خواهرانم : در زندگی خود، جز رضای حق را در نظر نگیرید، هرچه می‌کنید و هر چه می‌گویید با رضای او بسنجید؛ به خاطر یک شهید خود را میراث خوار انقلاب ندانید. اگر نتوانستم حق فرزندی و برادری را برای شما ادا کنم حلالم کنید. من همه را بخشیدم، اگر غیبت و تهمت و ... بوده بخشیدم؛ امیدوارم شما هم مرا عفو نمایید. ببخشیدم تا خدا هم مرا ببخشد. اگر جنازه‌ای از من آوردند دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید : یا زهرا (علیها السلام). از طرف من از همه فامیل حلالیت بطلبید. خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما. در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا (علیهاالسلام) منور فرما. خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده. خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم. خدایا ما را از سلک شهیدان واقعی که در جوار خودت در عرش الهی در کنار مولا حسین (علیه السلام) هستند قرار بده. والسلام _ محمد رضا تورجی زاده @ShahidToorajii
💗همیشه میگفت: بعد از توکل به خداوند، توسل به حضرات معصومین؛ خصوصا حضرت زهرا "س" حلال مشکلات است... ❣ @ShahidToorajii
بعد از شمـــا اخلاص رفت اختـلاس آمـد ... #شهید_تورج_رضازاده 🌷 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 @ShahidToorajii
📖 #خاطرات_شهدا ♥️ پرستار بہ صورت رنگ پریده و لب های ترڪ خورده مجروح حاج احمد متوسلیان نگاه ڪرد و بعد بہ پاهای زخمی اش . گفت: « برادر اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق ڪنم . این طوری ڪمتر درد می کشید .» حاجی هم نالہ ای ڪرد و گفت : «نہ ! بی هوشم نڪن ! دارویت را نگهدار برای آنهایی ڪه زخم های عمیق تری دارند .» ✍ ڪتاب : خدمت از ماست ، ص82 #حاج_احمد_متوسلیان 🌷 #ایستاده_در_غبار 🕊 @ShahidToojii
وقتی پلاکے اینگونه شده است... یعنی صاحبش چگونہ به شهادت رسیده؟! یافاطمه الزهرا«س» پلاک سوخته شهید مدافع حرم #شهید_مهدی_طهماسبی شادی روح شهدا #صلوات @ShahidToorajii
موی حسن ز غصه ی زهرا س سپید شد😭 رسم کریم هاست غم یار می خورند... @ShahidToorajii
: ۶۵/۱۲/۱۳ – شلمچه ●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩▬▬▬▬▬●●●● من می روم امّا اگر زنده برنگشتم، به یاد محسن فاطمه گریه کن و اگر سلاح دشمن قلبم را پاره پاره کرد، به یاد حسنش گریه کن و اگر تیر بر تارک سرم خورد و آن را دو نیم کرد، به یاد شوی فاطمه گریه کن و اگر بدنم را پاره و لهیده یافتی، به یاد حسینش گریه کن ولی اگر جسمم را دیگر هرگز نیافتی، به یاد فاطمه گریه کن که من نیز به یاد او بارها گریه کردم و همیشه گریه خواهم کرد؛ چون از او مظلوم تر سراغ ندارم.اینک من می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم. @ShahidToorajii 🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
💢 آرام و قرار نداشت. هرجای شهر #کارفرهنگی بود، ردی هم از حضور علی به چشم می خورد. به شهر خودش #اکتفا نمی کرد. 💢اهالی بعضی روستاهای سیستان و بلچوستان هم اسم علی جمشیدی را در #اردوهای_جهادی به خاطر سپرده و مهرش را به دل داشتند. 💢اتاق خوابش را با سربند و پلاک و تصاویر #شهدا و... تزیین کرده بود. 💢روی دیوار هم جمله ای نوشت که خط و مشی سلوک جهادش را تبیین می کرد: #پایان_ماموریت_بسیجی_شهادت_است.
#أیـن_صاحبنـا این‌جمعہ‌هم سر شد ولے آقا نیامد با ندبہ‌هاے ما #گل_زهـرا_نیامد این شهر عادٺ‌ڪرده مهدے را نبیند ما هے. گُنہ‌ڪردیم و او تنها نیامد😔 #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج @ShahidToorajii
شهید محمدرضا تورجی زاده
🕊|🌷|🕊 هر کاری این دکترها میکردند سید به نمی ‌آمد. اگر هم می آمد.. یه (سلام الله) می‌ گفت؛ دوباره از هوش می‌ رفت. کمی آب با به دستم رسیده بود، با هم قاطی کردم مالیدم رو لبهای سید. چشمهایش را باز کرد وگفت: این چی بود؟ گفتم: ... گفت: نه آب نبود، ولی دیگه این کار را نکن..! من با مادرم تو کوچه های بودیم تازه اینجا بود که من یازهرا(سلام الله) گفتن هاشو فهمیدم. @ShahidToorajii
😭 چادر و کوچه و دیوار و حسن چه مراعات نظیریست خدا رحم کند.. ⬛️◾️⬛️◾️⬛️◾️ @ShahidToorajii
خدا زیاد کند اشک چشم های مرا چرا که فاطمیّه روضه هایش طوفانیست @ShahidToorajii
شهید محمدرضا تورجی زاده
محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم...  صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود.  یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.  از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟  محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم... @ShahidToorajii ◼️⬛️◾️◼️⬛️◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رمز_یازهرا_درشب_عملیات #پهلوها_ی_تیرخورده #سخنرانی_حاج_حسین_یکتا @ShahidToorajii
خدایا تمام مرا می برند کجا میبرندش...کجا می برند... |💔 @sahidToorajii
#یازهرا گرینف گلوله عجیبی دارد، تیرخورد به بازوی سیدمجتبی، بالای آرنج، دست سیدمجتبی راخوردکردوگلوله عمودفرورفت به پهلوی سیدمجتبی، بازوی سیدمجتبی شکست، پهلویش راشکافت سیدمجتبی می گفت، فدای مادرم بشوم، مادرم زهرا (س) که آن نانجیبان، پهلویش راشکستند وبازویش را، هواتاریک بود، وقتی گلوله خوردم، حس غریبی از همه یازهرا، های که گفته بودم ریخت توی دلم، تیرخورد به پهلویم، یادپهلوی مادرم فاطمه (س) بودم.
شهید محمدرضا تورجی زاده
🎵خوب‌های نیم بند! 🔻تا نصفه خوب بشی فایده نداره! @ShahidToorajii
#یازهرا(س) راز جبهه‌ها بود و دست‌گیریِ حضرت مادر، که زهرایی‌ها را #مادرانه می‌خرید؛ با نشانی بر پهلو، سینه، و گاه بی‌نشان ماندن بر خاک صحرا...‌ @ShahidToorajii
(س) شهید ردانی پور میخواست برای عروسیش کارت دعوت بنویسه اوّل رفته بود سراغ اهل بیت یک کارت نوشته بود برای امام رضا (ع) مشهد . یک کارت برای امام زمان (ارواحنا فراه ) مسجد جمکران یک کارت هم به نیّت حضرت زهرا (س) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه (س) قبل از عروسی بی بی اومده بود به خوابش ! فرموده بود : “چرا دعوت شما را رد کنیم ؟ چرا به عروسی شما نیایم ؟ کی بهتر از شما ؟ ببین همه آمدیم ، شما عزیز ما هستی” سردار شهید مصطفی ردّانی پور @ShahidToorajii