🌸ملکا ذکر تو گویم
✨که تو پاکی و خدایی
✨نروم جز به
🌸همان ره که توام راهنمایی
🌸الهی
✨آغاز میکنیم
🌸روزمان را با نام زیبایت
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
*🌼دعای عهد🌼*
*🌼بسم الله الرحمن الرحيم
🌹اَﻟﻠّﻬُﻢَّ رَبَّ اﻟْﻨُّﻮرِ اﻟﻌَﻈﯿﻢِ وَرَبَّ اﻟﻜُﺮْﺳِﻲّ اﻟﺮَّﻓِﯿﻊِ وَرَبَّ اﻟْﺒَﺤْﺮِ اﻟْﻤَﺴْﺠُﻮرِ وﻣُﻨْﺰِلَ اﻟﺘَّﻮْرﯾﺔِ وَاﻷْﻧْﺠِﯿﻞِ وَاﻟﺰَّﺑُﻮر
وَرَب َاﻟﻈِّﻞِّ وَاﻟْﺤَﺮوُرِ وَﻣُﻨْﺰِلَ اﻟْﻘُﺮْآنِ اﻟْﻌَﻈﯿﻢِ وَرَبَّ اﻟْﻤَﻼﺋِﻜَﺔِ اﻟْﻤُﻘَﺮَّﺑِﯿﻦَ وَاﻷْﻧْﺒﯿﺎءِ وَاﻟْﻤُﺮْﺳَﻠِﯿﻦ
🌹َ اَﻟﻠّﻬُﻢَّ إِﻧّﻲ اﺳْﺄَﻟُﻚِﺑِﻮَﺟْﻬِﻚَ اﻟْﻜَﺮِﯾﻢِ وَﺑِﻨُﻮرِ وَﺟْﻬِﻚَ اﻟْﻤُﻨِﯿﺮِ وَﻣُﻠْﻜِﻚَ اﻟْﻘَﺪﯾﻢِ ﯾﺎﺣَﻲُّ ﯾﺎﻗَﯿُّﻮمُ أَﺳْﺄَﻟُﻚَ ﺑِﺎﺳْﻤِﻚَ اﻟَّﺬي اَﺷْﺮَﻗَﺖْ ﺑِﻪ ٍّاﻟﺴَّﻤﻮاتُ وَاﻷْرﺿُﻮنَ وَﺑِﺈﺳْﻤِﻚَ اﻟَّﺬي ﯾَﺼْﻠَﺢُ ﺑِﻪِ اﻷَوّﻟﻮُنَ واﻵﺧِﺮوُنَ ﯾﺎﺣَﯿّﺎً ﻗَﺒْﻞَ ﻛُﻞَّ ﺣَﻲٍّ وَﯾﺎ ﺣَﯿّﺎً ﺑَﻌْﺪَ ﻛُﻞِّ ﺣَﻲ َوَﯾﺎﺣﯿّﺎً ﺣﯿﻦَ ﻻﺣَﻲَّ ﯾﺎﻣُﺤْﯿِﻲَ اﻟْﻤَﻮْﺗﻰ وَﻣُﻤﯿﺖَ اﻷَْﺣﯿﺎءِ ﯾﺎﺣَﻲُّ ﻻ إِﻟﻪَ إِﻻّ أَﻧْﺖَ
🌹اَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺑَﻠِّﻎْ ﻣَﻮْﻻﻧﺎ اَﻹﻣﺎم َاﻟﻬﺎدِيَ اﻟْﻤَﻬْﺪِيَّ
اﻟْﻘﺎﺋِﻢَ ﺑِﺄﻣْﺮِكَ ﺻَﻠَﻮاتُ اﻟﻠّﻪِ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَﻋَﻠﻰ آﺑﺎﺋِﻪِ اﻟﻄّﺎﻫِﺮﯾِﻦَ ﻋَﻦْ ﺟَﻤِﯿﻊِ اﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﯿﻦَوَاﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎتِ
ﻓﻲ ﻣَﺸﺎرقِ اﻷْرْضِ وَﻣَﻐﺎرِﺑﻬﺎ ﺳَﻬْﻠِﻬﺎ وَﺟَﺒَﻠِﻬﺎ وَﺑَﺮِّﻫﺎ وَﺑَﺤْﺮِﻫﺎ
وَﻋَﻨّﻲ وَﻋَﻦْ وَاﻟِﺪَيَّ ﻣِﻦ اﻟﺼَّﻠَﻮاتِ زِﻧَﺔَ ﻋَﺮْشِ اﻟﻠّﻪِ وَﻣِﺪادَ ﻛَﻠِﻤﺎﺗِﻪِ وَﻣﺎ اَﺣْﺼﺎﻩُ ﻋِﻠْﻤُﻪُ وَأَﺣﺎطَ ﺑِﻪِ ﻛِﺘﺎﺑُﻪ
🌹ُ اَﻟﻠّﻬُﻢَّ إﻧّﻲ اُﺟَﺪِّدُ ﻟَﻪُ ﻓﻲًﺻَﺒِﯿﺤَﺔِ ﯾَﻮْﻣﻲ
ﻫﺬا وَﻣﺎ ﻋِﺸْﺖُ ﻣِﻦْ اَﯾّﺎﻣﻲ ﻋَﻬْﺪاً وَﻋﻘْﺪاً وَﺑَﯿْﻌﺔً ﻟَﻪُ ﻓﻲ ﻋُﻨُﻘﻲ ﻻ اَﺣُﻮلُ ﻋَﻨْﻬﺎ وَﻻ أَزُولُ أﺑَﺪا
🌹َاَﻟﻠّﻬُﻢَّ اﺟْﻌَﻠْﻨﻲ ﻣِﻦْ اَﻧﺼﺎرِﻩِ وَاَﻋْﻮاﻧِﻪِ وَاﻟﺬَّاﺑّﯿﻦَ ﻋَﻨْﻪُ وَاﻟْﻤُﺴﺎرِﻋﯿﻦَ إِﻟَﯿْﻪِ ﻓﻲ ﻗَﻀﺎءِ ﺣَﻮاﺋِﺠِﻪِ واﻟْﻤُﻤْﺘَﺜِﻠﯿﻦ
ُﻷواﻣِﺮِﻩِ وَاﻟْﻤُﺤﺎﻣِﯿﻦَ ﻋَﻨْﻪُ وَاﻟﺴّﺎﺑِﻘﯿﻦَ اِﻟﻰ إِرادَﺗِﻪِ وَاﻟْﻤُﺴْﺘَﺸْﻬَﺪﯾﻦَ ﺑَﯿْﻦَ ﯾَﺪَﯾْﻪ
🌹ِ اﻟﻠّﻬُﻢَّ إنْ ﺣﺎلَ ﺑَﯿْﻨﻲ وﺑَﯿْﻨَﻪ
ًاﻟْﻤَﻮْتُ اﻟَّﺬي ﺟَﻌَﻠْﺘَﻪُ ﻋَﻠﻰ ﻋِﺒﺎدِكَ ﺣَﺘْﻤﺎً ﻣَﻘْﻀِﯿّﺎً ﻓَﺄَﺧْﺮِﺟْﻨﻲ ﻣِﻦْ ﻗَﺒْﺮي ﻣُﺆْﺗَﺰِراً ﻛَﻔَﻨﻲ ﺷﺎﻫِﺮاً ﺳَﯿْﻔﻲ ﻣُﺠَﺮِّدا ﻗَﻨﺎﺗﻲ ﻣُﻠَﺒِّﯿﺎً دَﻋْﻮَةَ اﻟﺪّاﻋﻲ ﻓﻲ اﻟْﺤﺎﺿِﺮِ وَاﻟْﺒﺎدي
🌹 اَﻟﻠّﻬُﻢَّ اَرِﻧِﻲ اﻟﻄَّﻠْﻌَﺔَ اﻟﺮَّﺷﯿﺪَةَ واﻟْﻐُﺮَّةَ اﻟْﺤَﻤِﯿﺪَةَ واﻛْﺤُﻞُﻧﺎﻇِﺮي ﺑِﻨﻈْﺮَةٍ ﻣِﻨّﻲ إﻟَﯿﻪِ وَﻋَﺠِّﻞْ ﻓَﺮَﺟَﻪُ وَﺳَﻬِّﻞْ ﻣَﺨْﺮَﺟَﻪُ وَاَوُﺳِﻊْ ﻣَﻨْﻬَﺠﻪ
وَاﺳْﻠُﻚْ ﺑﻲ ﻣَﺤَﺠَّﺘَﻪُ وَاَﻧْﻔِﺬْ اَﻣْﺮَﻩ ِّوَاﺷْﺪُدْ اَزْرَﻩُ واﻋْﻤُﺮِ
🌹اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺑﻪِ ﺑِﻼدَكَ وَاَﺣْﻲ ﺑِﻪِ ﻋﺒﺎدَكَ ﻓَﺈﻧَّﻚَ ﻗُﻠْﺖَ وَﻗَﻮْﻟُﻚَ اﻟْﺤَﻖُّ ﻇَﻬَﺮَ اﻟْﻔَﺴﺎدُ ﻓِﻲ اﻟْﺒَﺮ
وَاﻟْﺒَﺤْﺮِ ﺑِﻤﺎ ﻛَﺴَﺒَﺖْ أَﯾْﺪِي اﻟﻨّﺎسِ ﻓَﺎﻇْﻬِﺮِ
🌹 اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﻟَﻨﺎ وَﻟِﯿَّﻚَ وَاَﺑْﻦَ ﺑِﻨْﺖِ ﻧَﺒِﯿِّﻚَ اﻟْﻤُﺴَﻤّﻰ ﺑِﺎﺳْﻢِ رَﺳْﻮﻟِﻚَ ﺻَﻠّﻰ َّاﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ وَﺳَﻠّﻢَ ﺣَﺘّﻰ ﻻﯾَﻈْﻔَﺮَ ﺑِﺸْﻲءٍ ﻣِﻦَ اﻟْﺒﺎﻃِﻞِ إِﻻّ ﻣَﺰَّﻗَﻪُ وَﯾُﺤِﻖَّ اﻟْﺤَﻖَّ وﯾُﺤَﻘّﻘَﻪُ وَاﺟْﻌَﻠْﻪُ
🌹اﻟﻠّﻬُﻢًﻣَﻔْﺰَﻋﺎ ﻟِﻤَﻈْﻠﻮُمِ ﻋِﺒﺎدِكَ وَﻧَﺎﺻِﺮاً ﻟِﻤَﻦْ ﻻﯾَﺠِﺪُ ﻟَﻪُ ﻧﺎﺻِﺮاً ﻏَﯿْﺮكَ وَﻣُﺠﺪِّداً ﻟِﻤﺎ ﻋُﻄِّﻞَ ﻣِﻦْ أَﺣْﻜﺎمِ ﻛِﺘﺎﺑِﻚَ وَﻣُﺸَﯿّﺪاِﻟِﻤﺎ وَرَدَ ﻣِﻦْ أَﻋْﻼمِ دِﯾﻨِﻚَ وَﺳُﻨَﻦِ ﻧَﺒِﯿّﻚَ ﺻَﻠَّﻰ اﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ وَاﺟْﻌَﻠْﻪ
🌼ُ اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﻣِﻤِّﻦْ ﺣَﺼَّﻨْﺘَﻪُ ﻣِﻦْ ﺑَﺄْس اﻟْﻤُﻌْﺘَﺪﯾﻦَ
🌼اﻟﻠّﻬُﻢَّ وَﺳُﺮَّ ﻧَﺒِﯿّﻚ ﻣُﺤَﻤَّﺪاً ﺻَﻠّﻰ اﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ ﺑِﺮُؤْﯾَﺘِﻪِ وَﻣَﻦْ ﺗَﺒِﻌَﻪُ ﻋَﻠﻰ دَﻋْﻮَﺗِﻪِ وَارْﺣَﻢِ اﺳْﺘِﻜﺎﻧَﺘَﻨﺎ ُﺑَﻌْﺪَﻩُ
🌹اﻟَﻠّﻬُﻢَّ اﻛْﺸِﻒْ ﻫﺬِﻩِ اﻟْﻐُﻤَّﺔَ ﻋَﻦْ ﻫِﺬﻩِ اﻻُْﻣَّﺔِ ﺑِﺤُﻀُﻮرِﻩِ وَﻋﺠِّﻞْ ﻟَﻨﺎ ﻇُﻬُﻮرَﻩُ إِﻧَّﻬُﻢْ ﯾَﺮَوْﻧَﻪُ ﺑَﻌﯿﺪاً وَﻧَﺮاﻩ
ﻗﺮﯾﺒﺎً ﺑِﺮَﺣْﻤَﺘِﻚ
َ ﯾﺎ اَرْﺣَﻢَ اﻟﺮّاﺣِﻤﯿﻦ ..
🌼:پس سه مرتبه دست بر ران راست خود میزنی و در هر مرتبه میگوئی:العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان
🌹اللهم عجل لولیک الفرج
🌼دعای منتظران در عصر غیبت
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
بایاحسیـنبغضعطشدرگلوۍماست
ایناشڪهاۍسرزدهآبوضوےماست
وقتزیارتاستسلامٌعلےالحسین
باهرسلامصبح،حرمروبروےماست
🌺🌺🌺 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار
ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌺🌺🌺
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
☀️ #قرار_صبحگاهی☀️
🍃السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🍃
❤️هدیه به روح مطهر #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
💠۱ مرتبه سوره حمد
💠۳مرتبه سوره توحید
✨✨صبحتون منور به نور شهدا✨✨
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
تو از ازل جوادۍ و 🌸
ما از ازل فقـیر..🌸
#عیدتونمبارڪـ
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
✅ ولادت حضرت جواد الائمه علیه السلام...
پرسیدند ؛
فرق کریم با جواد در چیست؟
فرمودند ؛ از شخص کــریـم همینکہ
درخواست کنید بہ شما عنایت میکند
ولے #جواد خود بہ دنبال سائل
میگردد تا بہ او عطا کند ...
#امام_جواد علیه السلام
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#امامخامنهاے
کلیدحلمشکلاتدعا،یادخداواصلاحدلها
استوماهرجبعیدکسانیاستکهقصد
اصلاحقلوبخودرادارند.
حواسمون هست که داره روزهای ماه طهارت و خانهتکانب دلها میگذره؟؟؟
دیدید برای مایع تمیزکننده چه تبلیغاتی میکنن؟ میگن قدرت پاک کنندگی سختترین و قدیمیترین لکهها...
اگر میخوایم زنگار دل رو از بین ببریم. اون لکه های قدیمی، اون سرسخت ها که مونده و قیافه ی روحمون رو زار و پریشان کرده... چاره اس استغفاره...
استغفار پاک میکنه، شفاف میکنه ... یه لباس پاک بندگی تن روح آدمیزاد میکنه... این ماه، ماهشه... ماهِ ماه خدا... ماه طیب برگشتن به آغوش خودش با عطر خوشبوی استغفار...
#سحر_شهریاری
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
✨خدایا 🙏
🌸به حق این
🌿روز فرخنده و مبارک
🌸و به حرمت امام جواد (ع)
🌿و دستان کوچک علی اصغر (ع)
🌸تمام مریضها را شفا
🌿تمام قلبها را جلا
🌸تمام مشکلات را حل
🌿تمام دعاها را مستجاب
🌸تمام خانه ها را غرق در
🌿شادی و سرور کن
آمیـــــــــــن🙏
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#ولادت_امام_جواد_ع
هر کس به زمانه سر سپارد به «جواد»
کــار دو جهــان وا بگــذارد به «جواد»
از سـاحت«ثـامن الحُجَج»فیض بَـرَد
از بس که«رضا»علاقه دارد به جواد
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
نمایندگان مجلس با ۲۲۱ رای موافق، ۶ رای مخالف و ۷ رای ممتنع شکایت خود از دولت درباره استنکاف از قانون لغو تحریمها را به قوه قضائیه ارجاع داده و خواستار برخورد با متخلفین شد.
#مراقب_نفوذیها_باشیم
🔥قُتِلَ الْخَرّاصون
کشته باد دروغگویان 🔥
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
درسته میگن بهشت زیر پای مادراست
🌸🍃🌸🍃
اما آرامش بهشت تو آغوش پدراست
🌸🍃🌸🍃
پیشاپیش روزتون مبارک🌹❤️
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
•••
یکی از اوقات مخصوص امام زمان(عج)
عصر دوشنبه و عصر پنج شنبه است.🌅
در این اوقات اعمال بندگان بر امام عصر(عج) عرضه می شود؛
چنان که در هر عصر و زمانی دیگر نیز بر امام همان عصر عرضه می شد و در زمان رسول خدا (ص)نیز این گونه بود.✨🌖
#یااباصالح المهدی ادرکنی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_سی_چهارم
امروز سه شنبه بود کلاس سه شنبه های مهدوی بر پا بود .
دیگر اختیار دلم را نداشتم مدتی از آخرین دیدارم با کیان در امامزاده گذشته بود و دلم بی قراری میکرد برای دیدار کسی که میدانستم هیچ گاه دلش با دلم گره نمیخورد.هرچه با دلم کلنجار رفتم که بی خیال دیدار شود سودی نداشت.
مانتو عبایی بلندم را پوشیدم.روسری ام را مدل جذابی بستم.مدلهای جدید روسری بستن را در گوگل سرچ کرده بودم و بارها امتحان کرده بودم تا بالاخره توانسته بودم هربار روسری را مدل جذابی ببندم که دیگران به انتخاب پوششم گیر ندهند .با همین حجاب هم میخواستم خاص باشم.
حال باورم شده بود که با حجاب زیباتر میشوم.نگاهی در آینه به خودم انداختم ,لبخندی به سادگی و در عین حال زیبایی ام زدم و راهی دانشگاه شدم تا شاید بتوانم با دیدن کیان قلب بی تابم را آرام کنم.
ماشین را جلوی دانشگاه پارک کردم و در حالی که کیف کوچکم را برمیداشتم با عجله وارد دانشگاه شدم و به سمت سالن همایش پاتند کردم.وقتی پشت در رسیدم احساس میکردم نفسم بالا نمی آید چند نفس عمیق کشیدم و وارد سالن شدم
.نزدیکترین صندلی به کیان را پیدا کردم .
قبل از نشستن روی صندلی به کیان گفتم:
.
_سلام .ببخشید استاد تو ترافیک مونده بودم
کیان مثل همیشه سربه زیر لبخندی زد
_سلام خانم ادیب بفرمایید بشینید ایرادی نداره
_ممنون استاد
روی صندلی نشستم چشمم خورد به محسن همان دوست بی ادب کیان که با چشمانی گرد شده زل زده بود به من.میدانستم بخاطر پوششم متعجب شده است چون او مرا تا به حال با این پوشش ندیده بود .با صدای کیان از او چشم گرفتم و به کیان نگاه کردم
_خب دوستان توجه کنید .من یه سفر چندماهه درپیش دارم که ...
نا خوداگاه با صدای بلند و متعجبی دادزدم
_چندمااااه
باصدای خنده بچه ها سالن را برداشت با خجالت دست روی دهانم گذاشتم و در دل به خودم بخاطر این واکنش بچگانه ام لعنت فرستادم.در حالی که گونه هایم از خجالت گر گرفته بود لب زدم
_ببخشید استاد بفرمایید
کیان نگاه از من گرفت
_بله عرض میکردم ,با اجازتون یه سفر چندماهه در پیش دارم این جلسه آخریه که قبل از سفرم در خدمتتون بودم .امیدوارم اگه
خوبی و یا بدی دیدید به بزرگی خودتون ببخشید و حلالم کنید .در نبود من وظیفه اداره سه شنبه های مهدوی باشماست.خب اگه
سوالی هست در خدمتتون هستم ؟
صدای همهمه بچه ها بلند شد .غم به دلم سرازیر شد .
انگار رمق از پاهایم رفته بود .همه بچه ها بعد از خداحافظی با کیان و آرزوی سلامتی کردن برای کیان از سالن خارج شدند ولی من همچنان روی صندلی نشسته بودم.دلم میخواست گریه کنم ولی غرورم اجازه نمیداد
سالن خالی شده بود و من مانده بودم و کیان.کیان در حالی که کیفش را به دست گرفته بود,به سمتم آمد
_خانم ادیب حالتون خوبه؟
گیج به استاد نگاه کردم و نا خودآگاه از دهانم پرید
_نمیشه به این سفر چندماهه نرید ؟
کیان نگاهش را به نگاه شرمنده ام دوخت ,لبخندی زد
_مثل زهرا حرف میزنید .نمیشه نرم آرزوم رفتن به این سفره .هنوزم باورم نمیشه همه چیز جور شد و من دارم راهی میشم.فکرمیکنم بخاطر دعاهای شماست که گره کارم بازشده.
برعکس همیشه که کیان نگاهش را به زمین میدوخت من نگاه گرفتم و به دستهایم دوختم.
با غمی که در صدایم مشهود بود لبم جنبید
_نمیشه مدت سفر تون رو کمتر کنید؟
_ واقعا دست من نیست
_ببخشید استاد جسارتاکجا میخوایین برید ؟
_اگه قول میدید به کسی نگید میگم
به چشمانش زل زدم
_قول میدم استاد
&ادامه دارد...
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_سی_پنجم
کیان نگاهش را به زمین دوخت و گفت:
_اگه خدا قسمت کنه میخوام برم سوریه
روژان با نگاهی ترسیده به او زل زد .
حرف زدن برایش سخت شد آهسته گفت:
_اونجا که الان جنگه .خطرناکه چرا میخوایید برید؟
_چون جنگه میخوام برم .یادتونه جلسه دوم سوالتون چی بود؟
روژان که سر از حرفهای کیان در نمی آورد کمی فکرکرد و گفت:
_بله یادمه .سوال کردم گفته شده وقتی زمین پر از ظلم بشه حضرت میاد پس چطور با کارهای خوبمون باعٽ زودترشدن
ظهور بشیم؟
_آفرین همین سوال بود .من چه جوابی دادم بهتون؟
_فرمودید بعضی ها میگن که نباید جلو ظلم رو گر فت خودمون هم باید ظلم کنیم تا جامعه پر از ظلم بشه تا آقا ظهورکنند .شما گفتید این حرف غلطه .پرشدن زمین از ظلم به معنای پرشدن زمین از ظالمان نیست .گفتید یک سری ادمهای مستکبر هستند که زمین
رو پراز ظلم کردند و همین هم باعث شده مردم اعتراض کنند و خواهان عدالت باشند .درسته؟
کیان لبخندی زد و گفت:
_احسنت! مشخص شد کامل جواب سوالاتتون رو فهمیدید .دقت کنید الان مردم از ظلم اون آدمهای مستکبر خسته شدند و دنبال گرفتن حق و اجرای عدالت هستند .واسه همین هم امثال من میرن سوریه و با اونها میجنگند تا عدالت رو برقرار کنند .تا خون انسانهای بیگناه که خواهان عدالتن ریخته نشه .الان وظیفه ام حکم میکنه که تو این مسیر قدم بردارم .مسیری که امیدوارم اخرش به
شهادت ختم بشه
با تصور شهادت کیان نا خوداگاه چشمهایم بارانی شد .باگریه گفتم:
_استاد نگید اینجوری .زهرا حق داشت که همش گریه میکرد
_اخه چرا گریه میکنید؟خانم ادیب شما دیگه لطفا گریه نکنید .این جلسه آخر نزارید خاطرات تلخ برامون بمونه .من تازه میخواستم ازتون بخوام هوای زهرا رو داشته باشیدو بهش حتما روزی چندباربگید بادنجون بم آفت نداره داداشت داعشیا رو به درک میفرسته و برمیگرده!!
درحالی که هنوز اشک میریختم گفتم:
_دوراز جونتون
کیان دوباره از همان خنده های نادرش که جانم را میگرفت ,کرد و گفت:
_الان یعنی دوراز جون که زنده برگردم
با چشمانی گرد شده, گفتم:
_استاد من کی چنین جسارتی کردم بهتون
کیان خندید وگفت :
_خانم ادیب دعا کنید هراتفاقی که به صلاحم هست بیفته .همیشه یادتون باشه بهتره واسه بهترین دوستانمون آرزوی شهادت کنیم .انسان یه روز به دنیا میاد و یه روز هم از دنیا میره .حیف نیست آدم شهید نشه و کم سعادت باشه و بمیره
با تخسی گفتم :
_دعا میکنم شهید بشید البته ان شاءالله بعد صدسال !!!!
_الان دیگه دارم به این نتیجه میرسم زهرا تو این چندوقت شمارو شبیه خودش کرده
_دعا کنید که همینطور باشه و من زهرا رو مثل خودم نکنم
کیان نگاهش را به چشمانم دوخت و گفت:
_شماذاتتون پاکه و این بهترین ویژگیه که شما دارید .شما نقض ظاهرتون رو برطرف کردید و کلی ویژگی های خوب دارید .من از خدامه زهرا شبیه شما بشه.
دوباره در چشمانم نم اشک نشست و دلم لرزید برای کیان و چشمهایش.اگر او را از دست میدادم نمیدادم چگونه باید دل بی قرارم را آرام میکردم.کیان از داخل کیفش پاکت نامه ای درآورد و به سمتم گرفت و گفت:
_میشه انقدر رفتن رو سخت نکنید؟؟؟ یه حرفایی هست که باید خدمتتون عرض میکردم ولی فرصتی نیست .تو این نامه نوشتم براتون .اگر خدا خواست و شهید شدم میتونید نامه رو بخونید و اگر سالم برگشتم لطفا بندازیدش دور .اون موقع خودم حضوری خدمتتون عرض میکنم.لطفا قول بدید که به حرفم گوش بدید
_من هیچ وقت نمیخونمشباید خودتون برگردید و حرفاتون رو بزنید.من بی صبرانه منتظر اون روز می مونم
_ممنونم .خب دیگه وقت رفتنه !
مواظب خودتون و زهرا باشید .مطمئنم برای هم دوستان خوبی میشید
_چشم من مواظب زهرا هستم تا برگردید ولی شماهم قول بدید که برگردید,باشه؟
_تا ببینم خدا چی میخواد ان شاءالله هرچی خیره اتفاق میفته
در حالی که اشک میریختم بی خیال شرم و حیا شدم و گفتم:
_من ان شاءالله نمیفهمم .باید قول بدید که برمیگردید...
&ادامه دارد...
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_سی_ششم
کیان که از بی قراری من شوکه شده بود گفت:
_روژان خانوم
_تو رو خدا قول بدید؟برمیگردید مگه نه؟
_اگه خدا نخواد من چطوری میتونم برگردم .همش دست خداست.پس ان شاءالله
_خدا میخواد من انقدر التماسش میکنم که بخواد.میشه شما هم بخواین که برگردین.حالا قول بدید برمیگردید؟؟؟..
کیان که با دیدن بی قراری و اشک های من مستأصل شده بود گفت:
_قراربود گریه نکنیدااا.چشم من قول میدم برگردم .راضی شدید؟حالا اشکهاتون رو پاک کنید .الان اگه کسی بیاد فکرمیکنه من چی بهتون گفتم که اینجوری مثل ابر بهار اشک میریزید.
اشکهایم را پاک کردم و گفتم :
_مواظب خودتون باشید.امیدوارم به سلامت برگردید
_چشم.
_با اجازه.خدانگهدار
قبل از اینکه کیان حرفی بزند به او نگاهی کردم و به سمت در رفتم.دستم روی دستگیره بود که گفت:
_روژان خانوم
حالا که میخواست برود برایش شده بودم روژان .با چشمانی که برای هزارمین بار میبارید
به سمتش برگشتم و به چشمانش زل زدم.چشمان او هم انگار اماده باریدن بود .با چندقدم خودش را
به من رساند.
تسبیح شاه مقصودش را از جیبش خارج کرد و به سمتم گرفت .
دستم را به سمتش دراز کردم .تسبیح را کف دستم گذاشت و گفت:
_یادگاری بمونه برای شما
اشکم روی گونه ام جاری شد.در حالی که سعی میکردم صدای گریه ام بلند نشود گفتم:
_امانت می مونه پیشم .
به چشمانش نگاه کردم اولین قطره اشک که روی گونه اش ریخت سر به زیر انداخت و گفت:
_مواظب خودتون باشید.خدانگهدار
_به امید دیدار
دستی که تسبیح در آن قرارداشت را به قلبم چسباندم .به او پشت کردم که از سالن خارج شوم.
زمزمه پر از غم کیان را شنیدم که گفت:
_عشق یک سینه ی پر از آه و یک دل بی قرار میخواهد
خواب راحت برای عاشق نیست عاشقی حال زار میخواهد
دیدن یارگرچه شیرین است نیست عاشق کسی که خودبین است
حرف عشاق واقعی این است هرچه میل نگار میخواهد
با سرعت از او و عاشقانه هایش دور شدم. با قلبی که یکی در میان میزد و چشمانی که بی توجه به نگاههای دیگران میبارید از دانشگاه خارج شدم.
&ادامه دارد...
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯