نمازاولوقتازهرڪارےواجبترهـ✨
یاعلےبگووبلندشو🌿
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
در این آیه خداوند، ما را متوجه می سازد که همه انسانها تشنه محبت هستند حتی کسانی که دلهایشان سرشار از کینه و عداوت است؛ بنابراین با محبت و نیکی می توان کینه ها را برطرف ساخت.
✍حضرت علی(علیه السّلام ): "بپرهیز از بیان #علم نزد كسی كه #اشتیاقی به آن ندارد و از بیان #مقام و #شرافتِ گذشته در نزد كسی كه گذشتة افتخارآمیزی ندارد؛ زیرا این #امر_موجب_كینه_توزی او نسبت به تو می گردد"
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند – هیچ کسى را جز به قدر توانش تکلیف نمىکنیم – آنان همدم بهشتند [که] در آن جاودانند. و هر گونه کینه اى را از سینه هایشان می زداییم.
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
سلام دوستان
🌹🌹🌹🌹
طاعات وعباداتتون قبول درگاه ارحم راحمین ان شاالله
مهلت پاسخگویی به مسابقه شماره ۲تاساعت۲۴امشب میباشد.
🌹🌹🌹🌹🌹
😍😍😍😍
انگشت مبارکتون رو رو لینک زیر بزنید شمادعوتید به این لینک از طرف دوست شهیدمون
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
«یا زهرا (س)شهید تورجی زاده» در مایکت:
https://myket.ir/app/Ir.menhajapps.fatemeakhlaghi.Shahidtorajizadeh
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
⇜|😂⚔| #طنز.جبهہ↝
یکے از عملیآٺ ها بود ⚔••
که فرمآنده دستور داد:
شب هیچکےتکون نخوره وصداش درنیات🙄••
وقت نمآز شد🌱••
آفتابہ رو برداشتم و رفتمـ که وضو بگیرم✋🏻••
یہ دفعہ احسآس کردم
کسے اون طرف تکون میخورھ😯••
ترسیدم هیچے پیشم نبود ن اسلحہ اے ن چیزے؛
یہ متر جلوتر هم یہ بعثے بود
#واویلا😑😂
اگر منو میدید کہ شهآدتم حتمے بود😂🤲🏼••
یہ لحظہ چیزے بہ ذهنم رسید😃••
لولہ ے آفتابہ رو گذاشتم رو سر عراقے
و گفتم : حَرّڪ (حرکت ڪن)😆••
بیچارھ اینقد ترسیدھ بود
همش میگفت نزن نزن😑🤣••
خلآصہ که همہ چے اعتراف ڪرد و
عملیآٺ به نفع ایران تموم شد😂👊🏼••
تا صبح همہ ے رزمنده ها و فرماندمون از خنده غش کردݩ😆••
فرمآندھ گفت:
بچہ ها دلتون پاڪ باشہ اونوقت با افتابہ هم میشه
دشمن و نابود ڪرد😛😂••
•
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
نمازاولوقتازهرڪارےواجبترهـ✨
یاعلےبگووبلندشو🌿
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
گرامی باد ولادت امام حسین (ع)
و روز پاسدار ؛
بر آنان ڪہ از جنس شهـیدان
و هـم پیمان با حسین (ع)
و از نسل فصل سرخ استقامتند.
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_هشتم
_دلبر ما حالشون چطوره؟
لبخندی زدم و آرام نجوا کردم
_تا وقتی عشقش کنارش باشه عالیه
_خداروشکر عزیزم.بانو یه خواهشی دارم ازت
_جانم
_جانت بی بلا عزیزم .میگن موقع خوندن خطبه عقد هردعایی کنید برآورده میشه .میشه لطفا دعا کنی من به آرزوم برسم
_چه آرزویی؟اول بگید تا دعا کنم
_جون کیان دعا کن! قول میدم بعد عقد بگم
مگر میشد جانش وسط باشد و قبول نکنم
_دیگه به جونت قسمم نده .شما هرچی بگی تا ابد میگم چشم
_ممنونتم عزیزم
با قرار گرفتن قرآن به سمتم ،چشم از کیان گرفتم و به ان سمت نگاه کردم.زهرا با لبخند قران را برایم باز کرده بود .
قرآن را گرفتم و سوره یاسین را باز کردم.عاقد شروع کرد به خواندن خطبه عقد .
در دل با خدا نجوا کردم
_خداجونم من بنده خوبی برات نبودم و خیلی کم شکر گزاری کردم ولی تو همیشه بهترین ها رو برام خواستی.خداجونم من نمیدونم کیانم چی میخواد ولی اگر به نفعشه حاجتش رو بده .خدایا بخاطر همه چیز ممنونم .
با صدای زهرا به خودم اومدم
_عروس خانم زیر لفظی میخواد
یعنی به همین سرعت خطبه را خوانده بود و حال متتظر جواب من بود.
خاله با مهربانی انگشتر ظریف و تک نگینی را به کیان داد.
کیان همانطور که عاشقانه نگاهم میکرد انگشتر را به دست راستم کرد.
صدای وکیل دوباره به گوش رسید
_خب زیر لفظی هم که تقدیم شد عروس خانم وکیلم .
بدون آنکه نگاه از چشمان عاشق کیان بگیرم لب زدم
_با استعانت از امام زمان عج و با الگو گرفتن از زندگی حضرت فاطمه (س) و بزرگترای مجلس ع بله
صدای کل کشیدن خانم ها و صلوات فرستادن آقایون بلند شد .همه تبریکات به سمتمان سرازیرشد .
کیان که بله را گفت صدای اذان از مناره های امام زاده به گوش رسید.حلقه هایمان را به دست یکدیگر کردیم و دوباره همه برایمان صلوات فرستادند و برای عاقبت به خیریمان دعا کردند .
عاقد بعد از دعای خیر کردن از جمع دور شد ما دوتا نیز به اصرار زهرا روبه روی هم ایستادیم و عکس یادگاری گرفتیم
_بانو صدای اذان میاد .لطفا دعا واسه من یادت نره
_موقع عقد دعا کردم دیگه
_ممنون عزیزم .حالا دوباره دعاتو تکرار کن بزار سفارشی بره
_چشم
دوباره دعایم را در دل تکرار کردم .
_دعا کردم حالا میگی آرزوت چی بود.
پاشو عزیزم نماز ظهرمون رو بخونیم و بعدش میگم .
بزرگتر ها ما را به بهانه های مختلف ترک کردند .من ماندم و کیان.
پشت سرش به نماز ایستادم و اولین نماز دونفره مان را به او اقتدا کردم.
بعد از نمازی که مملو بود از حس های خوب ،کیان رو به من کرد
_قبول باشه جون دل کیان
_قبول حق ،همینطور از شما .آقامون حالا میگی دعات چی بود و چرا دوست داشتی موقع اذان باشه
دستم را گرفت و به آسمان چشم دوخت من هم به تبعیت از او چشم به آسمان آبی دوختم
_اخه میگن موقع اذان درهای رحمت خدا باز میشه و هرچی از خدا بخوای بهت میده .به قولی میخواستم دعات سفارشی برآورده بشه.به دلم افتاده خدا بخاطر تو هم که شده حاجتمو میده .دعام ...
کمی سکوت کرد وبعد با صدایی لرزان حرفش را ادامه داد
&ادامه دارد....
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯