نوکربه اسم و رسم خویش
بی علاقه است !
بر سنگ قبر ما بنویسید
یا حسین(ع)...💚
📸تا بحال عکس، به این زیبایی دیده بودید که همه شهید شده باشند؟🕊🥀🕊🥀🕊
هدیه محضر همه شهدا صلوات 🌷🌷🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#پنجشنبه_های_شهدایی 🌷
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حتماببینید 👌👌👌
🎥 این خانم معلم عکس شهدایی که توی سالن مدرسه بودن جمع کرده و جایی گذاشته
سه شب شهید به خوابش میاد و میگه..
✅از زبان خود خانم معلم بشنوید 👆👆👆
💠ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون 💠
شادی روح همه شهدا صلوات🌷
#پنجشنبه_های_شهدایی 🌷
#شهیدان_زنده_اند
#یادشهداکمترازشهادتنیست
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🔹 حاج حسین خرازی فوقالعاده با قرآن مأنوس بود و ادبیات قرآنی داشت، اوقات شهید خرازی بیشتر با افرادی سپری میشد که سررشته قرآنی داشتند.
🔹 شهید خرازی بسیار خوش اخلاق بود و هرگاه نام کوچک کسی را نمیدانست آن را " آقای گل" صدا میزد و تکه کلامش گل بود.
#شهید_حاج_حسین_خرازی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
مداحی آنلاین - این سفرهی افطار نیست - کرمانشاهی.mp3
6.84M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃این سفره افطار نیست
🍃این سفره روضهست
🎙 #امیر_کرمانشاهی
⏯ #شور
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
🌙 #ماه_رمضان
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌙🌱🌙🌱🌙🌱🌙🌱🌙
📝#بند_61استغفار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
(از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
🌱🌙اَللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ دَلَّسْتُ بِهِ مِنِّی مَا أَظْهَرْتَهُ أَوْ کَشَفْتُ عَنِّی بِهِ مَا سَتَرْتَهُ أَوْ قَبَّحْتُ بِهِ مِنِّی مَا زَیَّنْتَهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ
بارخدایا! و از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با آن آنچه را ظاهر کرده بودی وارونه جلوه دادم، یا با آن آنچه از من پوشانده بودی بر ملا کردم، یا با آن آنچه را زینت داده بودی زشت شمردم. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان
🌙🌱🌙🌱🌙🌱✨🌱🌙
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
سلام خدمت همسنگران گرامی🌷✋
از امشب #رمان برگرد نگاه کن را در کنار شما خوبان شروع میکنیم 👌
ان شاءالله که از این رمان خوشتون بیاد 😍
#برگرد_نگاه_کن
این رمان گوشهای از حقیقت زندگی افرادی هست که ناخواسته وارد گروههایی شدند که در ظاهر سعی در رشد افراد داشتند ولی باطنشون چیز دیگهای بوده!!! 🙄
تا باطن پلید شون کشف بشه خیلی ها قربانی شدند و بعضی هنوز گرفتار این دام... 😔 قسمت دردناک ماجرا اینجاست که این فرقه ها هنوز در حال فعالیت هستند. 😳
ای کاش با خوندن این داستان
خیلی خیلی بیشتر از قبل موشکافانه نگاه کنیم و آگاهانهتر و دقیقتر اعتماد کنیم.
جهت احترام به مخاطبان گرامی، روزهای زیادی تحقیق کردیم.... به امید که مفید واقع شود
با آرزوی عافیت برای همه ❤️
نویسنده رمان:
لیلا فتحیپور
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🪴🍀🪴🍀🪴🍀🪴
🪴🍀🪴🍀🪴🍀🪴
🪴🍀🪴🍀🪴🍀🪴
#برگرد_نگاه_کن
قـسمت اول
به نام او که میبیند...✨
تمام آرزوها فقط در عشق خلاصه میشود.
عشق آمدنی نیست ساختنیست،
عشق با رنج تو ساخته میشود. در وجود توست، همیشه بوده و خواهد بود. کافیست اجازه دهی که اتفاق بیفتد و سر از خاک سرزمین قلبت بیرون کند. آب حیاط، نور ایمان و خاکپاک میخواهد برای جان گرفتن و تنومند شدن.
نگاهی به سر در کافی شاپ انداختم
با چراغهای نئون طلایی تزیین شده بود. وارد که شدم از دیدن محوطهی بزرگش تعجب کردم. از بیرون زیاد داخلش دید نداشت. چون داخلش کم نور کار شده بود. تقریبا ده الی دوازه میز دونفره و چهار نفره چوبی که روی تاجشان نشان قلب بود چیده شده بود.
با این که روی بعضی صندلیها مشتری نشسته بود ولی صدایی از کسی نمیآمد.
سکوت بیشتر از مشتریها خودنمایی میکرد.
خودم را به آقای غلامی معرفی کردم تا با کار آشنایم کند.
بعد از این که فرمی را پر کردم گفت که فردا صبح زود بر سر کارم بروم.
کنار دستگاه اسپرسو ایستادم و به دیوار پشتش چشم دوختم
تابلوی کوچکی توجهم را جلب کرد
رویش تایپ شده بود،
"بدها خوب نمیشوند مگر این که خوبها خوبتر شوند"
اخمی کردم و با خودم گفتم:
"این چیه اینجا نوشته، یعنی چی؟ خوبا خوبتر بشن؟ لابد بدها هم فقط خودشون رو باد بزنن، یه وقت زحمت نکشن. والا.
با صدای بم آقای غلامی سرم را به طرفش چرخاندم.
–قبلا جایی کار کردی؟
ماسکم را روی صورتم جابه جا کردم.
–سلام.
جایی بیرون از خونه خیر. قبلا تو خونه تایپ انجام میدادم.
یکی از ابروهایش را بالا داد.
–خب چرا ولش کردی؟
–کارش خیلی سخت و حقوقش پایین بود.
آقای غلامی با آن هیکل درشت و گوشتی به طرفم قدم برداشت پیراهن سفید و اتو کشیده ایی تنش بود با یک شلوار پارچه ایی مشگی که برق اتویش نشان میداد که این شلوار انس و الفت خاصی با اتو دارد.
سرم را پایین انداختم ظاهرش خشن به نظرم رسید.
لبخندی روی لبهای کلفتش نقش بست که باعث شد سیبیلهای از بنا گوش در رفته اش عقبتر بروند.
–اگه کارت رو درست انجام بدی همه چی خوب پیش میره، بعد هم بستهی نایلونی را روی میز گذاشت و ادامه داد:
این لباس کارته حتما باید تنت باشه، دلم نمیخواد وقتی مشتری میاد هر دفعه تو رو با یه لباس ببینه، وقتی لباس فرم باشه توام بیشتر حواست به کارت جمع میشه.
وظیفه ی تو فقط سفارش گرفتن و بردن به سر میزها هست. یادت باشه همیشه ساده باشی، حوصله دردسر ندارم. من به تعداد موهای سرم اینجا آدم عوض کردم، هم دختر هم پسر، هر کس میاد اولش خوبه بعد کم کم نمیدونم چی میشه سرو گوششون میجنبه و وظایفش یادش میره.
نویسنده رمان:
لیلا فتحیپور
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🪴🍀🪴🍀🪴🍀🪴
🪴🍀🪴🍀🪴🍀🪴
🪴🍀🪴🍀🪴🍀🪴
#برگرد_نگاه_کن
قـسمت2
–گفتی چند سالته؟
نگاهم روی بسته مانده بود.
–نوزده سال.
نوچی کرد.
–زود کار کردن رو شروع کردی فکر کردم حداقل بیست و دو سه سال رو داری.
از حرفش خوشم نیامد اخم ریزی کردم. چرا اینطوری فکر کرده، اولین نفری بود که در مورد سن من همچین نظری میداد.
–توی فرمی که پر کردم سنم رو هم نوشته بودم.
سرش را به علامت تایید حرفهایم تکان داد و نفسش را بیرون داد.
–چرا میخوای کار کنی؟ چرا دنبال درس و مشقت نیستی؟
با اعتماد به نفس گفتم:
–هستم. من سال آخر دانشگاه سراسری هستم.
ابروهایش را بالا داد:
–چطوری نوزده سالته اونوقت سال آخر دانش...
حرفش را بریدم.
–جهشی خوندم.
لبخند رضایت بخشی زد.
–پس بچه درس خونی؟
–بله داخل فرم نوشتم گاهی تو فصل امتحانات ممکنه یه روزایی نتونم بیام چون درسم برام خیلی مهمه. شما فرم رو نخوندید؟
–نه کامل، معرفت یه چیزهایی در موردت بهم گفت. چون بهش مطمئنم دیگه نخوندم. الان که درس و مشقا مجازیه واسه چی میخوای نیای؟
شانهایی بالا انداختم.
–خب مجازی هم باید وقت بزارم درس بخونم، فرقی نداره.
–زرنگ باشی راحت میتونی وقتت رو هماهنگ کنی و...
حرفش را نصفه گذاشت و همانطور که به طرف آشپزخانه میرفت با صدای بلندی گفت:
–ماهان کجایی؟ واسه صبحونه خیلی چیزا لازمه ها؟ الان مشتری بیاد املت بخواد چیزی هست؟
بعد دستی به سبیلهایش کشید و به طرفم برگشت و سوالی نگاهم کرد.
–چرا ماتت برده؟ خب برو آماده شو بیا سر کارت دیگه.
نــویسنده رمان:
لیلا فتحیپور
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
شب جمعه آخر سال است خدا بیتابم
✨باز دلتنگ هوای حرم اربآبم
کربلا که نشد امسال نجف هم که نشد
✨ای غریب الغربا مرا دریآبم
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله
مهربون اربابم ♥️حسین(ع)
⭐️شبتون و عاقبتتون حسینی 💫
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ...
🌱سلام بر آن مولایی که عصاره همه انبیا و اولیاست و معدن تمام شرافت ها و بزرگواری ها.
سلام بر او و بر روزی که گوهر شرافتش چشم تمام خلق را خیره کند.
📚 مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه به نقل از سید بن طاووس.
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان🌙
التماس دعا'🤲
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
♻️ امیرالمومنین امام علی علیه السلام:
💐 روزه قلب از فکر گناه، بالاتر است از روزه شکم.
📚 غررالحکم، حدیث ۵٨٧٣
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
✅ درس اخلاق آیت الله خوشوقت
🌷 آثار روزه گرفتن:
یکی از منافع و نتایج روزه گرفتن این است که قوای حیوانی انسان موقتاً ضعیف میشود. قدرت حیوانی انسان وابسته به شکم است.
وقتی انسان یک وعده غذا نمیخورد و شکمش خالی میشود، قوای حیوانیاش رو به ضعف میرود و گرایش انسان رو به بالا تقویت میشود و توجه به خدا در او بیشتر میشود و توجه به کارهای خیر و خوب و فضیلت بیشتر میشود. این از آثار خوب روزه گرفتن است.
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
سلام بر او که:
از خدا خواسته بود که بدنش یک وجب از خاک زمین را اِشغال نکند...
و آب دجله او را برای همیشه با خودش برد...💔
#شهید_مهدی_باکری
#سالروزشهادت 🕊🥀
هدیه به روح مطهرشون صلوات🌷
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🤍💛#شهید_مهدی_باکری
بر اثر اصابت تیر، از ناحیه کتف مجروح شده بود. یک روز تصمیم گرفت برای سرکشی و کسب اطلاع از انبارهای لشکر بازدید کند مسئول انبار، پیرمردی بود به نام حاج امرالله با محاسنی سفید که با هشت جوان بسیجی در حال خالی کردن کامیون مهمات بود، او که آقا مهدی را نمیشناخت تا دید ایشان در کناری ایستاده و آنها را تماشا میکند فریاد زد جوان چرا همین طور ایستادهای و ما را نگاه میکنی بیا کمک کن بارها را خالی کنیم یادت باشد آمدهای جبهه که کار کنی شهید باکری با معصومیتی صمیمی پاسخ داد: «بله چشم» و با آن کتف مجروح به حمل بار سنگین پرداخت نزدیکیهای ظهر بود که حاج امرالله متوجه شد که او آقا مهدی فرمانده لشکر است بغض آلود برای معذرت خواهی جلو آمد که مهدی گفت: «حاج امرالله من یک بسیجی ام 🍃
#شهید_مهدی_باکری
#سالروزشهادت 🕊🥀
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#شهیدباکری چه قشنگ گفتند:
خدایا،
نمیریم در حالیکه از ما راضی نباشی
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
مداحی_آنلاین_نماهنگ_قرار_حدادیان.mp3
2.68M
🍃توی تقویمای دنیا ببینیم یه روز انشاءالله
🍃زیر یک جمعه نوشته ظهور بقیة الله
🎙 #محمدحسین_حدادیان
💔 #جمعه_های_دلتنگی
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯