eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام خدمت همراهان عزیز از ابتدای ماه محرم ب امید خدا تا پایان این ماه عزیز هر روز قرائت زیارت عاشورا داریم پیشاپیش ازهمراهی شماسپاس گذاریم🌺 التماس دعا🙏🙏 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🔷🔹 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
✨﷽✨ 🌸معجزات زیارت عاشورا ✍مرحوم آیت الله دستغیب در کتابش می فرمایند : علامه شیخ حسن فرید گلپایگانی از استاد خود مرحوم آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی نقل فرمود: اوقاتی که در سامراء مشغول تحصیل علوم دینی بودم اهالی سامراء به بیماری وباء و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند روزی به همراه جمعی از اهل علم در منزل استادم مرحوم سیّد محمّد فشارکی بودیم، ناگاه میرزا محمّد تقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وباء شد که همه در معرض خطر مرگ هستند. مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمی بدهم آیا لازم است انجام شود یا نه ؟ همه اهل مجلس تصدیق نمودند که بلی . سپس فرمود: من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامراء از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشوراء شوند و ثواب آنرا هدیه روح شریف نرجس خانم والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (عج) نمایند تا این بلاء از آنها دور شود اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول زیارت عاشوراء شدند. از فردای ختم، تلف شدن شیعه متوقف شد و همه روزه غیر شیعی ها می مردند به طوریکه بر همه آشکار گردیده برخی از آنها از آشناهای خود از شیعه ها پرسیدند: سبب اینکه دیگر از شما تلف نمیشوند چیست ؟ به آنها گفته بودند: زیارت عاشوراء، آنها هم مشغول شدند و بلاء از آنها هم بر طرف گردید. 💥علامه فرید فرمودند: وقتی گرفتاری سختی برایم پیش آمد فرمایش آن مرحوم بیادم آمد و از اول محرم سرگرم زیارت عاشوراء شدم روز هشتم بطور خارق العاده برایم فرج شد. 📚داستان های شگفت، مرحوم آیت الله دستغیب ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍از امام رضـا(ع)نقل شده که فرمودند : هر گاه ماه مــحرم فرا می ‏رسيد، پدرم (موسی بن‏ جعفر) ديگر خندان ديده نمی ‏شد و غم و افسردگی بر او غلبه می ‏يافت. تا آن كه ده روز از محرم می‌گذشت ؛ روز دهم محرم كه می ‏شد ؛آن روز ، روز مصيبت و اندوه و گريه پدرم بود ... 📚روایت از امالے صدوق . ص۱۱۱ حیات آب بقا جز غم تو نیست حـــسین نمیرد آنکه دلش با غم تو زیست حسین صفای عمر ابد یافت هر که در غم تو به قدر یک مژه برهم زدن‌گریست حسین ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹☘🌹☘🌹☘ ☘🌹☘ 🌹☘ ☘ 🔮 روزی حلال راوی: علی تورجی زاده شخصی آمده بود خدمت یکی از بزرگان. میگفت: من نمیتوانم فرزندم را ًتربیت کنم. اصلا مسائل تربیتی را نمیدانم. شما بگویید چه کنم!؟ ایشان در جواب گفته بود:به دنبال روزی حلال باش! روزی حلال به خانه ببر و همیشه برای هدایت فرزندت دعا کن. برای تو همین بس است.پدر ما حاج حسن سواد زیادی نداشت. بیشتر ساعات را هم در خانه نبود.اما به این کلام نورانی پیامبر اعظم عمل میکرد که می فرماید: عبادت اگر ده قسمت باشد نُه قسمت آن به دست آوردن روزی حلال است.ً کسی که فراموش نمیکنم در آن زمان قیمت نان سه ریال بود. معمولا کسی که سه عدد نان میخرید، ده ریال پول میداد و ميرفت.پدر یک نان را به سه قسمت تقسیم میکرد. به این افراد یک قسمت نان میداد.تا مبادا پول شبه هناک وارد زندگیش شود.شاگردانش اعتراض میکردند. میگفتند: چرا اینقدر وقت خود را برای یک ریال تلف میکنی. اما پدر میُ گفت: نباید پول شبهه ناک وارد زندگی شود.صبحها زودتر از بقیه به مغازه میرفت. وضو میگرفت و کار را شروع میکرد. دقت میکرد خمیر نان خوب و آماده باشد. میگفت: باید نان خوب تحویل مردم بدهیم تا روزی ما حلال باشد. مشتری باید راضی از مغازه برود. خودش مقابل تنور می ایستاد. دقت میکرد که نان سوخته یا خمیر نباشد.در ایام عید و... که بیشتر نانوایی ها بسته بودند پدر بیشتر کار میکرد. میگفت:برای رضای خدا باید به خلق خدا خدمت کرد.حرفهای او جالب بود. بیشتر این صحبتها را بعدها در احادیث اهل بیت میدیدم. آنجا که امام صادق میفرماید: »خداوند بندگان را خانواده خود میداند.پس محبوبترین بنده در نزد پروردگار کسی است که نسبت به بندگان خدا مهربانتر و در رفع حوائج آنها کوشاتر باشدپدر مقلد حضرت امام بود. از همان سالهای دهه چهل. از آن زمانی که خیلی ها جرأت بردن نام امام را نداشتند.در زمانی که داشتن رساله امام جرم بود، پدر ما رساله امام را در منزل داشت.اهل حساب سال بود.همیشه برای محاسبه و پرداخت خمس خدمت علمای اصفهان میرفت.گویی این حدیث نورانی امام صادق را میدانست که میفرماید: »کسی که حق خداوند)مانند خمس( را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد 📚 کتاب یازهرا ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
💢از خدا نترس ✅امام علی عليه السلام به مردى نگريستند و در چهره او نشانه ترس ديدند. از او پرسیدند: «از چه می ترسی؟» مرد پاسخ داد: «از خدا مى ترسم.» امام علی علیه‌السلام فرمودند: «اى بنده خدا ! از گناهانت و از عدالت خدا درباره ظلم‌هايى كه به بندگان خدا كرده‌اى بترس. از خدا اطاعت کن. پس از آن، از خدا نترس؛ زيرا او به هيچ كس ظلم نمى‌كند و هرگز كسى را بيش از استحقاقش مجازات نمى‌كند.» 📚تفسير امام حسن عسكرى عليه‌السلام، صفحه۲۶۵ ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
از پــی بگـرفتن حاجــات خــود پیـر و جــوان ســر بــه زانـوی غــم و هــم دیـده تــر داشـتیم 💠 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
شهید محمدرضا تورجی زاده
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ 🔻 قسمت #ششم کمیل لبانش را تر
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت سمانه عصبی به طرف خروجی دانشگاه راه می رفت که بازویش کشیده شد،عصبی برگشت، که با کسی که بازویش را کشیده ،دعوایی کند با دیدن صغری ،اخمی کرد و با تشر گفت: ــ چیه؟چی می خوای صغری که بخاطر اینکه پشت سر سمانه دویده بود در حالی که نفس نفس می زد گفت: ــ سرمن داد نزن،با آقای بشیری دعوات شده به من ربطی نداره ـ اسمشو نیار،اینقدر عصبیم که اگه می شد همونجا حسابشو می رسیدم ــ باشه آروم باش ،بیا بریم همین کافه روبه روی دانشگاه ،هم یه چیزی بخوریم هم باهم حرف بزنیم سمانه به علامت پذیرفتن پیشنهاد صغری سرش را تکان داد. پشت میز نشستند ،صغری بعد از دادن سفارش روبه روی سمانه که خیره به بیرون بود ،نشست؛ ــ الان حرف بزن،چرا اینقدر عصبی شدی وسط جلسه؟ ــ چرا عصبی شدم؟ اصلا دیدی چی میگفت ،نزدیکه انتخاباته به جای اینکه سعی کنیم جو دانشگاه آروم بمونه اومده برامون برنامه می ریزه چطور وجه ی بقیه نامزدهارو خراب کنیم. با رسیدن سفارشات سمانه ساکت شد،با دور شدن گارسون روبه صغری گفت: ــ اصلا اینا به کنار،این جلسه مگه مخصوص فعالین بسیج دانشگاه نبود ؟؟ ــ خب آره ــ پس این بشیری که یک ماهه عضو شده براچی تو جلسه بود؟ ــ نمیدونم حتما قسمت برادرا ازش دعوت کردند ،اینقدر خودتو حرص نده ــ صغری تو چرا این رشته رو انتخاب کردی؟؟ صغری که از سوال سمانه تعجب کرد ،چند ثانیه فکر کرد و گفت : ــ نمیدونم شاید به خاطر اینکه تو یک دانشگاه خوب اونم شهر خودم قبول شدم و اینکه تو هم هستی ــ اما من وقتی علوم سیاسی انتخاب کردم،دغدغه داشتم ،الان انتخابات نزدیکه،باید دغدغه تک تک ما انتخابات باشه ــ خب چه ربطی به آقای بشیری داره؟؟ ــ همین دیگه،دغدغه ی ما باید آروم نگه داشتن دانشگاه باشه نه برنامه ریزی واسه تخریب نامزد ها.صغری دانشگاه ما تو موقعیت حساسی قرار داره،کاری که بشیری داره انجام میده،بزرگترین اشتباهه بخصوص که با اسم بسیج داره اینکارو میکنه،اگه به کارش ادامه بده،دانشگاه میشه میدون جنگ. ــ نمیدونم چی بگم سمانه،الان که فکر میکنم میبینم حرفای تو درسته ولی چیکار میشه کرد ــ میشه کاری کرد،من عمرا در مقابل این قضیه ساکت بشینم ــ حالا بعد در موردش فکر میکنیم،کافیتو بخور یخ کرد سمانه تشکری کرد و کافی را به دهانش نزدیک کرد... ↩️ ... ○⭕️ ✍ : فاطمه امیری ○⭕️ --------------------•○◈❂ ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯