eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
2.1هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
83 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
از عارفے پرسیدند... از کجا بفهمیم در خواب غفلتیم یا نه؟! او جواب داد: اگر براے زمان کارے مےکنی، یه تبلیغی انجام میدهی و خلاصه قدمی بر‌می‌داری و به ظهور آن حضرت کمک میکنی، بدان که بیداری. و الّا اگر مجتهد هم باشی در خواب غفلتی‼️ اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْـ ... ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
❣ در غربت عشق، آشنا را برسان فرزند مرتضی را  برسان خشنودی قلب چهارده معصومت یارب فرج  ما را برسان… 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝نویسنده: ☔️ 🖇 لبخند رضایت روی لب های کیان نشست.خطبه صیغه به مدت یک هفته خوانده شد .دلم شکوفه باران شد چقدر این لحظه آرامش بخش بود .اینکه حالا مردی به پاکی و آقایی کیان شده بود محرمترینم عجیب دلنشین و لذت بخش بود.با صدای دست زدن به خودم آمدم . خاله با لبخند جعبه ای چوبی رنگ را به سمت کیان گرفت _عزیزم فعلا این انگشتر نشون رو دست دخترم کن تا سر فرصت برید حلقه بخرید کیان جعبه را گرفت و انگشتررا بیرون آورد .انگشتر زیبایی با یک نگین فیروزه که به زیبایی می درخشید با دستی لرزان دستم را گرفت و انگشتر را به انگشتم کرد.با لبخند به چشمانم زل زد اهسته نجواکرد _مبارکت باشه عزیزدل کیان قلبم انگار در مسابقه ماراتون شرکت کرده بود در تپیدن از خود سبقت میگرفت . گونه هایم از خجالت رنگ گرفت . _ممنونم. اینبار فاصله را کم کرد و کنارم نشست .دلم میخواست تا ابد دستانش را بگیرم و رها نکنم ولی چه کنم که شرم دخترانه و حضور بزرگترها مانع میشد. بزرگترها مشغول حرف زدن شدند.کیان سرش را نزدیک گوشم آورد _عزیزم اگه ازت خواهش کنم الان با من تا جایی بیای موافقت میکنی ؟ به چشمان مهربانش نگاه کردم _شما امر کن آقا _فدات بشم من ،خانومم کیان با خجالت رو به پدرم کرد _پدرجان اجازه هست من با روژان خانم تا جایی برم؟ اقای شمس با خنده گفت _یه فرصت بده باباجان بزار دودیقه از زمان محرمیتتون بگذره بعد دست دخترم رو بگیر ببر بیرون خاله با لحن خنده داری به اقای شمس گفت _ آقا چرا پسرم رو اذیت میکنی اخه. پدرم با لبخند رو به کیان کرد _راحت باش پسرم. _ممنونم پدرجان توی ماشین نشستیم کیان دستم را گرفت و روی دنده گذاشت . بهترین لحظه دنیا برایم همین لحظه بود. _روژان میدونی چقدر آرزو کردم تا این لحظه برسه .بارها آرزو کردم بهت برسم و ساعت ها کنارت بشینم و فقط به چشمات نگاه کنم. لبخند خجولی به ان همه محبتش زدم بعد بیست دقیقه رسیدیم ،ماشین را پارک کرد . _پیاده شو نفسم کیان با حرفهای محبت آمیزش قطره قطره عشق به جانم می ریخت .از ماشین پیاده شدیم .کنار او ایستادم به اطرافم نگاه کردم ،با هیجان به کهف الشهدا چشم دوختم بار اولی بود که به اینجا می آمدم ولی قبلا بارها عکسش را دیده بودم . با هیجان داد زدم _وااای کیان عاشقتم .خیلی دلم میخواست بیام اینجا تازه متوجه نگاه عاشقانه کیان به خودم شدم با خجالت سرم را پایین انداختم .با یک قدم فاصله بینمان را کم کردو با انگشت سرم را بالا آورد _منم عاشقتم بانو .فدای خجالتت عزیز دل کیان. دستم را گرفت و باهم سر مزار شهدا رفتیم . کنار کیان ایستادم و برای شادی روح شهدا فاتحه ای قرائت کردم. _اولین باری که حس کردم دلم برات رفته ،اینجا اومدم.ازشون خواستم یا کمکم کنند که بهت برسم و یا مهرت رو از دلم بیرون کنند تا به گناه نیفتم. عهد کردم اولین لحظه های محرمیتم با تو بیام و ازشون تشکر کنم .من تو رو از این شهدا دارم به چشمان مهربانش زل زدم _من فکر میکنم امام زمان (عج) تو رو به من داده .اخه تو باعث شدی بشناسمش واز راه پر گناهم برگردم .منم تو رو مدیون آقا هستم. عشق در چشمان همرنگ شبش، موج میزد _به قول شاعر عشــق یـعـنی...   بـا مـعشـوقـه خــویـش...   دســت در دســتان هــم...   مـنـتـظر یـــوســف زهــرا بـاشـی... _مثل ما   همانجا باهم عهد بستیم منتظر واقعی حضرت باشیم و تا آخرین لحظه از انتظار خسته نشویم. 🦋✨پایان فصل اول✨🦋 🌷امیدوارم تمام زندگی ها با نیت سربازی _زمان عج شکل بگیره🌷 🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
📱 حسنی😌✌️ ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
‌📝 پیروی از امت که پیروی از ائمه و پیامبر و خداست را سرلوحه همه امور قرار دهید و مستحکم بر پشت سر او لحظه‌ای دست از و برندارید. 🌹 شهید سید محمدرضا دستواره (نشسته نفر وسط) ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌ ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
05148888 📞زنگ‌بزنید‌با آقایِ‌دلتنگے‌هـاصحبت‌ڪنید مهربونم:)♥️ 💫 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
، ❣یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ 🔹دعای زمان غیبت ❣اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِف نَبِیَّکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنی رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دینی 🔹توسل به امام زمان(عج)؛ ❣يا وَصِيَّ الْحَسَن وَ الْخَلَفَ الْحُجَّهَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّه، يَا حُجَّهَ اللَّهِ عَلَي خَلْقِه يَا سَيِّدَنا وَمَولانا، إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِكَ إلَي اللَّه و قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَیْ حَاجَاتِنا،یا وَجِيهاً عِنْدَاللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَاللَّه     _نامه _زمان _؏َـجِّـلْ _لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❣ ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
علی فانی4_6030397476748396774.mp3
زمان: حجم: 8.36M
﷽ 🍃🌺 دعای عهد با عج _زمان _؏َـجِّـلْ _لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❣ ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا کنه شهید نشید!!! اما مثل شهید ها زندگی کنید... خامنه‌ای ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
30.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارهایمان رابه _فرج انجام دهیم 🔻عالم ربانی استاد شیخ عبدالحسین بندانی نیشابوری "دامت برکاته " _زمان _عجل_ لولیک_ الفرج ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
7.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره‌ای عجیب از آیت الله بهجت؛ ماجرای تاخیر ارتحال حضرت 🔵 فرزند آیت الله از ماجرای عجیب تاخیر ده ساله ارتحال امام خمینی و عمر دوباره ای که خداوند به بخشید می‌گوید ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
⚫️ تا سال ها كسى نمى دانست كه چرا آيت الله در حين نماز بر پيكر «ره» ناگهان سكوت كردند،ديگران تصورشان اين بود كه ايشان فراموش كردند،چند بار عبارات را درگوش ايشان تكرار كردند اما آيت الله همچنان سكوت كردند تا اينكه از ابتدا شروع به خواندن كردن! فرزند ايشان به حاج آقا قول داده بودند تا زمانى كه پدر در قيد حيات هستند راز را برملا نكنند،بعد از رحلت ايشان تعريف كردند كه مرحوم پدر در حين اقامه نماز ناگهان وجود نازنين حضرت حجت (عج)را مى بينند كه در حال خواندن نماز بر پيكر امام هستند! ايشان از بهت و حيرت زبانشان بند مى آيد! كه ناگهان خود حضرت ندا مى دهند «آسيد محمدرضا ادامه بده!!!... 📚منبع حکایت: صراط عشق .مجله فرهنگی .معرفتی ادبی هنری «جهت شادی روح بلند و ملکوتی شان صلوات» ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯