📖 #خاطرات_شهدا
✳️ بابای بی سر😢
🔸اسمش #بابازادگان بود. صداش ميزدن «بابا»؛ ديگر حوصله «زادگانش » رو نداشتن. گاهي هم سر به سرش ميذاشتن
🔹صدا ميزدن «بابا...»
وقتي بر ميگشت #سينه ميزدند و ميگفتن: «قربان نعش بي سرت.»
ميخنديد و سر تڪان ميداد .
🔸با بي سيم چي دوتايي آمده بودن بيرون، پتوها رو تڪان بدن.
دور و برشان #خاك بلند شد و همه چيز به هم ریخت.
🔹وقتي خاك نشست، ديديم #موج پرتشان ڪرده توي #سنگر، رفتم توي سنگر.
هر دو #شهيد شده بودن.
🔸سر بي سيم چي روي #شانه بابا بود مثل وقتي ڪه يڪي سرش را روي شانه ديگري ميذاره و ميخوابه
بابا هم سر نداشت.
بابا قربان نعش بي سرت😔
✍ منبع: سایت قسم، ناحیه مقاومت بسیج شهید رجایی
@ShahidToorajii