🍃🌸🍃💐🍃🌸🍃💐🍃
#خاطره_ازخانم_شهیدهمت
یک بار که ابراهیم در خط بود،
مهمان داشتیم.
در آشپزخانه تدارکات مهمانی را میدیدم که ناگهان آشوب در دلم افتاد.
همه چیز را رها کردم و به سمت سجاده رفتم.
وقتی همسرم از جبهه برگشت، موضوع را برایش شرح دادم.
صورتش منقلب شد و گفت
«شاید همان زمانی بود که از جاده پر از مین رد میشدم».
سپس خندید و ادامه داد: «تو سد راه شهادت من شدی.»
🍃🌸🍃💐🍃🌸🍃💐🍃
@ShahidToorajii