📝خاطرات حاج حسین آقا
دفعه دوم که اومده بود سوریه یه ترکش خورد تو دستش . همه طبق معمول تو این فکر بودن که الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یه ماشین برمی گرده عقب که به دستش رسیدگی کنه و خون ازش نره . ولی دیدیم خیلی آروم و بدون هیچ ترسی و بدون اینکه درد رو توی چهره اش نشون بده رفت ی گوشه نشست و شروع کرد به بیرون آوردن ترکش با ناخنگیر !
می گفت : نمی تونم برم عقب کار رو زمینه ؛ بعدشم خودش دستشو پانسمان کرد و پاشد . چون فرمانده بود تمام تلاششو می کرد که حتی ی ذره هم احساس درد و ضعف تو چهره اش
معلوم نباشه و روحیه بقیه تضعیف نشه .
#سیدمجتبی
هدیه به روح شهید حسین معزغلامی صلواتی میفرستیم اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#برات_شهادت
🔰تو آخرین جلسه کاری که "سید مجتبی" حاضر بودن، برای پذیرایی سیب🍎 آوردن. یه "ابوحامد" نامی داشتیم از اون آدمای #باصفا و باتجربه،
با دوتا فاصله💕 از سید مجتبی نشسته بود.
🔰سیب رو که گذاشتن با بشقاب و چاقو🍽 برد سمت #سیدمجتبی و اشاره کرد که براش پوست بکنه. سیدمجتبی هم بی هیچ حرف و اشاره ای شروع کرد به پوست کندن، مرتب سیب🍎 رو قاچ کرد و چید تو بشقاب و به #ابوحامد تحویل داد.🙂
🔰دو ماه بعد #شهادت حسین آقا، ابوحامد شهید شد🕊 تو همونجایی که ایشون شهید شده بودن🌷 تا قبل شهادت ایشون به این فکر می کردم که چرا ابوحامد اون کارو کرد و سیدمجتبی هم پذیرفت
🔰بعد شهادتش فهمیدم میخواسته #تبرکی دست حاج حسین آقارو بخوره و برات شهادتشو از ایشون بگیره😭 انگار #شهدا تو زمان حیاتشون هم همدیگرو میشناسن.😔
به نقل از "یاسر" همرزم شهید در آخرین ماموریت
#شهید_حسین_معزغلامی
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯