eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
جاذبـہ . . . هـمان چشـمهـای توست نگــــاهـم كن كہ بی تــو در زمين و آســـمان معلّق خـــواهــــم ماند . . . #شهـید_محمدرضا_تورجی‌زاده #فرمانده_گردان_یازهرا_س @ShahidToorajii
🌸🕊 °•{سردار والامقام #شهید_محمدرضا_تورجی‌زاده🌹}•° #بر_بال_سخـــــن ◽️می‌گفت:《حول یک محور بروید》 یک مثال نظامی هم می‌زد و می‌گفت: ببینید! شبها که می‌رویم رزم شبانه یک بلدچی جلوی ستون است. فقط او راه را می‌شناسد، مابقی افراد حتی فرمانده، پشت سر اوست … این بلدچی راه را رفته و برگشته. •اگر تندتر از او حرکت کنیم روی مین می‌رویم ! •اگر هم عقب‌تر بمانیم، یا اسیر می‌شویم یا کشتــه … 🔻ما الان در کشورمان یک بلدچی داریم، که همه باید پشت سر او باشند. او کسی نیست جز رهبــر ما … ! °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ #ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•° ─┅═ೋ❅🌸❅ೋ═┅─ @ShahidToorajii ─┅═ೋ❅🌸❅ೋ═┅─
می‌گفت: من دوست دارم هر کاری می‌توانم برای مردم انجام بدم حتی بعد از #شهادت! چون #حضرت_امام گفت: مردم ولی نعمت ما هستند. #شهید_محمدرضا_تورجی‌زاده ┄┅═══✼ @ShahidToorajii ✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۳ تیرماه سالروز #تولد #شهید_محمدرضا_تورجی‌زاده🌹 قسمتی از مستند #شهید و روضه‌ای که #شهید_تورجی‌زاده برای #شهید_خرازی فرمانده وقت لشگر مقدس ۱۴ امام حسین(ع) پشت بی سیم خواند. ┄┅═══✼ @ShahidToorajii ✼═══┅┄
به قولِ آقا محمدرضا: همه‌یِ ما باید برویم اِنّا لِله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون فقط چگونه رفتن مهم است با چه توشه ای رفتن #شهید_محمدرضا_تورجی‌زاده #شادی_روحش_صلوات ┄┅═══✼ @ShahidToorajii ✼═══┅┄
•🕊🥀• بسم ربِّ الشُّهدا والصِّدیقین🌷 🌷 سه شنبه شب ها (خاطره یکی از همرزمان شهید)🌷   اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر فرماندهی،جوان خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان نیرو نمی خواهی!؟🤔 گفتم : تا ببینم کی باشه! گفت : محمـــد تــورجی! گفتم این محمد آقا کی هست؟ لبخندی زد و گفت:خودم هستم.😊 نگاهی به او کردم و گفتم :چیکار بلدی؟ گفت: بعضی وقت ها می خونم.🎤 گفتم اشکالی نداره،همین الآن بخون! همانجا نشست و کمی مداحی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود. اشعاری در مورد حضرت زهـــــرا (س) خواند. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است. گفتم : به یک شرط تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد. مدتی گذشت.🕔 محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم :باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد. بچه ها خیلی دوستش داشتند.❤ همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمـــد بودند. چند روز بعد گفتم محمـــد باید معاون گروهان شوی. قبول نمی کرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی! با تعجب گفتم: چطــور؟😳 با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس!😄 قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی  از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری! کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی! گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی کجا می ری؟ اصرار می کرد که نگوید. من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی. بالأخره گفت. حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا می رم مسجد جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم. با تعجب نگاهش می کردم.😳 چیزی نگفتم. بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـــران را می رود و بعد از خواندنن نماز امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گردد. یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــــار 14 بار ماشین 🚗 عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم!   شادی روح شهید عزیز صلواتی عنایت کنید.🌷 ┄┅═══✼ @ShahidToorajii ✼═══┅┄
°•|🌸 🍃 #بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄 #شهید_محمدرضا_تورجی‌زاده🍃🌹 🔸همیشه اشک‌هایش تمنای روضه‌ی مادر می‌کرد و ضجه می‌زد درد غربت را ... 🔸از سِرّ عاشقیش همین بس که آنقدر غصه داره مادر و پهلو و بازوی کبود بود که "زهراگونه پهلویش و بازویش شکافته شد. 🔻عمق عشقش را لمس می‌کنی وقتی که نام "یازهـــــرا" طبق وصیتش دلربایی می‌کند، روی مزارش.. 📚 برگرفته از کتاب یازهرا(س) #یازهـــــرا #اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنا‌تَوْفِیقَ‌الشَّهادَةِ‌فِی‌سَبِیلِکَ ✿[ @ShahidToorajii ]✿ 
•🕊🥀• بسم ربِّ الشُّهدا والصِّدیقین🌷 🌷 سه شنبه شب ها (خاطره یکی از همرزمان شهید)🌷   اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر فرماندهی،جوان خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان نیرو نمی خواهی!؟🤔 گفتم : تا ببینم کی باشه! گفت : محمـــد تــورجی! گفتم این محمد آقا کی هست؟ لبخندی زد و گفت:خودم هستم.😊 نگاهی به او کردم و گفتم :چیکار بلدی؟ گفت: بعضی وقت ها می خونم.🎤 گفتم اشکالی نداره،همین الآن بخون! همانجا نشست و کمی مداحی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود. اشعاری در مورد حضرت زهـــــرا (س) خواند. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است. گفتم : به یک شرط تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد. مدتی گذشت.🕔 محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم :باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد. بچه ها خیلی دوستش داشتند.❤ همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمـــد بودند. چند روز بعد گفتم محمـــد باید معاون گروهان شوی. قبول نمی کرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی! با تعجب گفتم: چطــور؟😳 با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس!😄 قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی  از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری! کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی! گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی کجا می ری؟ اصرار می کرد که نگوید. من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی. بالأخره گفت. حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا می رم مسجد جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم. با تعجب نگاهش می کردم.😳 چیزی نگفتم. بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـــران را می رود و بعد از خواندنن نماز امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گرد. یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــــار 14 بار ماشین 🚗 عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم!   شادی روح شهید عزیز صلواتی عنایت کنید.🌷 ✿[ @ShahidToorajii ]✿      ═══✼🖤✼═══
°•{سردار والامقام #شهید_محمدرضا_تورجی‌زاده🌹}•° #بر_بال_سخـــــن ◽️می‌گفت:《حول یک محور بروید》 یک مثال نظامی هم می‌زد و می‌گفت: ببینید! شبها که می‌رویم رزم شبانه یک بلدچی جلوی ستون است. فقط او راه را می‌شناسد، مابقی افراد حتی فرمانده، پشت سر اوست … این بلدچی راه را رفته و برگشته. •اگر تندتر از او حرکت کنیم روی مین می‌رویم ! •اگر هم عقب‌تر بمانیم، یا اسیر می‌شویم یا کشتــه … 🔻ما الان در کشورمان یک بلدچی داریم، که همه باید پشت سر او باشند. او کسی نیست جز رهبــر ما … ! ✿[ @ShahidToorajii ]✿      ═══✼🖤✼═══
#رفاقت_تا_بهشت از #دبیرستان با هم بودند، حتی این اواخر صیغه‌ی اخوت هم خوانده بودند. قرار گذا‌شته بودند همیشه با هم باشند و با هم #شهید شوند. اما سید رحمان زودتر پر کشید و بعد از او محمدرضا با کسی رفاقت نکرد. می‌گفت نمی‌توانم دوباره دوری #رفیق دیگری را تحمل کنم. #شهید_سید_رحمان_هاشمی #شهید_محمدرضا_تورجی‌زاده ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۳ تیرماه سالروز #تولد #شهید_محمدرضا_تورجی‌زاده🌹 قسمتی از مستند #شهید و روضه‌ای که #شهید_تورجی‌زاده برای #شهید_خرازی فرمانده وقت لشگر مقدس ۱۴ امام حسین(ع) پشت بی سیم خواند. ┄┅═══✼ @ShahidToorajii ✼═══┅┄
شهدا ؛ مثل آیه‌های قرآن مقدسند تقدس آیه‌های قرآن به این است که حکایت از حق دارند و شهدا نیز ..... "شهید‌آوینی"
شَهد شیرین شهادت را کسانی مچشند که شهد شیرین گناه را نچشیده باشند....🍃
چهره اش ملکوتی بود یکپارچه نور بود و معنویت همه دوستش داشتند همه به او عشق می ورزیدند چرا که او فانی فی الله بود و به خدا عشق می ورزید همه به دنبال او بودند و او به دنبال مهدی فاطمه علیه السلام آمده بود تا اشتیاق ظهور را در بین ما دو چندان کند... آمده بود تا بفهمیم یاران آخرالزمانی امام عشق چگونه اند مداحی بود دلسوخته؛ از سوز دل می خواند با صوت زیبایش دل های مشتاق را شعله ور می کرد چهره ای زیبا داشت، نورانی بود علت آن را هم آخرین فرستاده خدا بیان کرده بود نورانیت چهره انسان از زیادی نماز در شب است... نامش بود کتاب یازهرا یازهرا هدیه به روح مطهرش صلوات🌹 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
48.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🌷سربند یا زهرا (س)🌷 تقدیم به دلسوخته‌ی حضرت مادر 🎙 باصدای: 🎤 اجرای: گروه سرود 🖋 شاعر: 🎼 آهنگساز: 🎛 تنظیم‌کننده: 🎬 تصویر و تدوین: 👤 مدیر تولید: تهیه شده در : ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔹 امام صادق علیه السلام: ◽️◽️ صدقه دادن در شب و روز جمعه، برابر با هزار کار نيک است، و صلوات فرستادن بر محمّد و خاندان او در شب جمعه نیز برابر با هزار کار نيک. و در آن شب، خداوند، هزار بدی را [از صلوات فرستنده] مى‌‌زُدايد و هزار درجه [او را] بالا مى‌‌بَرَد. المقنعة، ص۱۵۶ صلوات های امروز مون را به مناسبت ولادت عزیزمون هدیه کنیم به روح پاک 🌷 👈 سهم شما چند صلوات؟ لطفا تعداد مد نظرتان جهت شرکت در ختم صلوات را به این آیدی 👈 @sara1157 اطلاع دهید. ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون. خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم امام عزیز. اگر در این مدت بر این نعمت بزرگ شکری در خور نکردم و یا از اوامرش تمردی نمودم بر من ببخش... ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 مردم‌! هروقت‌ کارتون‌ جایی‌ گیر‌ کرد امام زمانتون‌ رو صدا کنید یا خودش‌ میاد، یا یکی‌ رو می‌فرسته‌ که‌ کارتون‌ رو راه‌ بندازه. ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
_خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون. خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم امام عزیز. اگر در این مدت بر این نعمت بزرگ شکری در خور نکردم و یا از اوامرش تمردی نمودم بر من ببخش... 🕊 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
رفاقتِ میان و میان دوستانش زبانزد بود✨ سیدرحمان سال ۱۳۴۵ متولد شد و در ۲۰ سالگی، در عملیات کربلای ۵ و چند ماهی زودتر از محمدرضا به آسمان پر کشید...🍃 این داغ جدایی برای دوست صمیمی‌اش گران تمام شد، به‌طوری که شهید تورجی‌زاده بیشتر مواقع در فراق یار و یاور صمیمی خود ناراحت و گریان بود. تا اینکه یک روز صبح با نشاط و خوشحالی خاصی از خواب بلند می‌شود.🌹 گویا خوابی دیده و سید رحمان از او خواسته بود برای شهادت باید بیشتر بکوشد، محمدرضا نیز مُصمم تر از گذشته باز هم به حضرت زهرا (س) متوسل می‌شود.💚 رفاقتی که به شهادت ختم شد و حالا مزار هر دو در گلستان شهدا کنار هم قرار گرفته است. ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 امروز هم گره کار دست حضرت زهرا سلام الله علیها است 🔹 کجاست که بگه رو پیدا کنید که کار گره خورده است. 📢 تورجی زاده روضه حضرت زهرا (س) بخوان شیعه با این توسلات کار را جلو برده است. □ در جنگ خندق وقتی مرتضی علی(ع) به جنگ آن حرامی رفت، حضرت رسول الله فرمود: خدایا همه اسلام در مقابل همه کفر قرار گرفته است. ■ رسول الله یک دست به محاسن خویش و یک دست به سمت آسمان بلند کرد و برای مولا دعا کرد. ■ یا صاحب الزمان(عج) به نظر می‌رسد امروز هم کار گره خورده است و مسلمانان مظلومانه در فلسطین و لبنان قتل عام می‌شوند. □ بار دیگر همه اسلام مجددا مقابل همه کفر قرار گرفته است. ■ همه جا را دشمنان فرا گرفته و باید از امام زمان عجل الله مدد گرفت و گفت: آقا جان؛ به حق مادرت حضرت زهرا سلام الله علیها یک عنایتی کن □ کفار باید بداند که اگر دنیا هم پشت آنها باشد ما پنج تن آل عبا را داریم. ■ اگر آنها سنگر شکن دارند، ما خیبر شکن داریم ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
•در دفتر خاطرات ما بنویسید... هر چه داریم از شهیدان داریم ✊🏻 - 🌷 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
"مسیر عاشقی" خاطره ای از شهید محمدرضا تورجی زاده 📌محمدرضا تازه به گردان ما آمده بود. شده بود بی سیم چی خودم. گذاشتمش مسئول دسته. بعد از چند روز که کارش را دیدم، گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. زیر بار نمی رفت. 🔸 گفت: به شرطی قبول می کنم که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه کاری به کارم نداشته باشی. قبول کردم. 🔹بعد از مدتی می خواستم فرمانده گروهانش کنم. واسطه آورد که زیر بار نرود؛ اما قبول نکردم. آخرش گفت با همان شرط قبلی.پاپیچش شدم که باید بگویی کجا می روی؟ ▪️گفت: تا زنده ام به کسی نگو. می روم زیارت مسجد جمکران. ۹۰۰ کیلومتر را هر هفته از دارخوین تا جمکران را عاشقانه طی می کرد. ▫️یک بار همراهش رفتم. نیمه شب دیدم سرش را به شیشه گذاشته و مشغول نافله اشکی است. در مسیر برگشت می گفت: یک بار برای رسیدن یه جمکران ۱۴ ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. تا رسیدم نماز را خواندم و سریع برگشتم. 🖋راوی: سردار علی مسجدیان؛ فرمانده وقت گردان امام حسن علیه السلام ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯