شهید محمدرضا تورجی زاده
🀄️ کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت 📨 #قسمت_هشتاد_و_دو گفت: ظاهراً مرا نشناختي؟ ده سال قبل، در فلان اداره
🀄️ کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
📨 #قسمت_هشتاد_و_سه
تجربهای جديد 🌍
كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته.
بارها در جلسات و يا در برخورد با برخي دوستان، اين كتاب به من هديه داده ميشد! آنها من را كه راوي كتاب بودم نميشناختند، و من از اينكه اين كتاب در زندگي معنوي مردم موثر بوده بسيار خوشحال بودم. 😊
يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم.
يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود.
از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد. بي مقدمه سلام كرد و گفت: ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟
گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود.
ادامه دارد ....
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯