#محمدرضا
پس از آنکه امام خمینی (ره) حکم دادند که برای رفتن به جبهه اجازه پدر شرط نیست، بدون درنگ آماده رفتن شد و با صحبتهایش رضایت خاطر خانواده را هم جلب کرد و این درحالی بود که تنها چند امتحان دیگر برای گرفتن دیپلم داشت؛ ولی چون احساس تکلیف میکرد، امتحانات را نیمهتمام گذاشت و راهی جبهه شد.
برای آموزش به پادگان غدیر اصفهان رفت. دوره آموزشی دو ماه طول کشید و پس از پایان دوره آموزشی به مرخصی آمد و بعد به منطقه جنوب اعزام شد.
@ShahidToorajii
🍃🌹هو الشهید🌹🍃
🌹🍃| #سه_روایت_از_تسبیح📿
🔸راوی اول:
اکثرا دوست داشت تسبیح دستش باشد و از بازی کردن با آن لذت می برد...
معمولا هم تسبیح های خوب را از دیگران می گرفت😂
فقط سه بار از کلکسیون اتاق من تسبیح برداشت.😅
برای آخرین تولدش هم به #محمدرضا تسبیح هدیه دادم...
معمولا سوئیچ موتورش را به تسبیح وصل می کرد؛ سوئیچ که روی موتور بود، تسبیح هم دور دستش...
می گفت: "به خاطر اینکه وقتی پلیس سوئیچ رو در میاره نتونه ببردش"😅
🔹راوی دوم:
شبی که #محمدرضا و مسعود و احمد و سید مصطفی شهیدشدند، وقتی رفتیم بالا سر #محمدرضا...😭
بعد از اینکه پیکرهای مطهرشان را به ماشین منتقل کردیم؛
قرار شد برگردیم عقب و یک جابجایی انجام بدهیم که کنسل شد.
یکی از بچه ها سوئیچ موتورش را از روی زمین برداشت، می خواستیم ببینیم موتورش کدام است.
همه گیج بودیم، متوجه نمی شدیم چی به چی است😔
با اینکه سوئیچ به موتور نمی خورد اما می دانستیم این سوئیچ موتور تریل #محمدرضا ست؛ چون یک تسبیح سبز رنگ به آن آویزان بود...
یکی از بچه ها سوئیچ و تسبیح آویزان به آن را برد بالا؛ شب بود ولی دیدیم...😢
🔸راوی سوم:
فردای آن اتفاق به مقرمان برگشتیم...
یکی از دوستانی که رفته بود بیمارستان برای کارهای خودش، تعریف می کرد:
به بیمارستان که رسیدم و متوجه شدند از رزمنده های یگان فاتحین هستم، اطلاع دادند که دو نفر از بچه هایمان شهید شدند و برای شناسایی به محلی بروم که پیکر آن دو شهید بزرگوار بود...
مسعود عسکری و احمد اعطایی را شناسایی کردم...
چون دو ساعت قبل از عملیات آنها یک عملیات دیگری هم داشتیم، در جریان نبودم؛
گفتم: "کی این اتفاق افتاده؟..."
حالم بدتر شده بود و داشتم برمی گشتم که مجددا گفتند: "صبر کن دو شهید دیگر هم هست..."
خیلی منقلب شدم گفتم: "مگه چه خبر شده؟! چهار شهید؟!!"
وقتی برای شناسایی رفتم، یک سوئیچ نشانم دادند که به یک تسبیح سبز رنگ آویزان بود؛ همان جا گفتم: "این #محمدرضا دهقان امیریه😭"
آخر هم عامل شناسایی اش شد همان سوئیچ همراه با تسبیحش...
🍃📜|نقل از #دوست_و_همرزم_شهید
#شهید_محمد_رضا_دهقان
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
💠شهید #محمد_رضا_تورجی_زاده پشت بیسیم📞 چه خواند که حاج #حسین_خرازی از هوش رفت⁉️
🌷خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر🕊 شده بودند خیلی #مجروح شده بودند. حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور می کردند اینجا #آخرشه یه وضعی شده بود عجیب تو این گیر و دار حاجی اومد بیسیم چی📞 را صدا زد، حاجی گفت هرجور شده با بیسیم #تورجی_زاده را پیدا کن
🌷( شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا) مداح🎤 بااخلاص و از بچه های لشکر بود. خلاصه #محمدرضا رو پیدا کردند، حاجی بیسیم را گرفت با حالت بغض و گریه😢 از پشت بیسیم گفت محمدرضا چند خط روضه #حضرت_زهرا(س) برام بخون.
🌷محمدرضا فقط #یک_بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت😨 خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگند✊ خط را #گرفته_بودند عراقی ها را تارومار کردند...
⭕️محمدرضاتورجی زاده خونده بود:
🔸در بین آن دیوار و #در
🔸زهرا صدا می زد پدر😭
🔹دنبال #حیدر می دوید
🔹از پهلویش خون💔 می چکید😭
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#رفیق !
یادم دادی
که آدمی
به #سیرت است نه به صورت....
یادم دادی
عالم کفی ست پر از خاشاک...
اين قلب است كه #زراندود می شود...
#برادرم !
دستم را بگير
تا خس وخاشاك #قلبم را
به زراندودى كه گفتى
تبديل کنم....
مي دانى كه
من نمازم را
پی #تکبیرةالاحرام تو
می خوانم....
#رفیق
#محمدرضا
#محتاج_نگاهتم_رفیق
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌷🌱یاد خاطرات عاشقان خدا
🌱چشم #پدر دلگرم به لبخند #مادر و چشم مادر خیره به #اشک شوق پدر شد و بار دیگر جوانمردی پا به عرصه هستی گذاشت.
🌱پسرشاگرد خوبی بود وپدرهم معلم خوبی👌 که راه ورسم #مردانگی رابه اوآموخت. #محمدرضا شیفته ی مردانگی سیدالشهدا و غیرت #ابوالفضل شد. رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از جوانان را شیفته مرام و خوشرویی خود کند، ردپایی که عطر #ایمان در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش می کند.
🌱در گفت و گوهایش با مادر گفته بود.
«قول میدهم مادر که #شهید شوم آخر»
سر را فدای #حرم عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد.
غیرتش باعث شد جانش♥️ را #فدا کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد
🌱چه عاشقانه پر کشید🕊 و جام #شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که #عشق به وصالِ معشوق دارند💞 و آرزوی نوشیدن جام #شهادت در دل....
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری🌷
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#الگو_برداری_از_شهدا
#شهید_والامقام
#محمد_رضا_تورجی_زاده
وقتی #محمدرضا از #جبهه می اومد
و واسه چند روز خونه بود ، ماها خیلی از حضورش خوشحال بودیم .
میدیدم نماز #شب میخونه و حال عجیبی داره
یه جوری شرمنده #خداست و زاری میکنه که انگار بزرگترین #گناه رو در طول روز انجام داده
یه روز #صبح ازش پرسیدم :
چرا انقدر #استغفار میکنی
از کدام #گناه می نالی
جواب داد :
همین که این همه #خدا بهمون #نعمت داده و ما نمی تونیم #شکرش رو به جا بیاریم بسیار جای #شرمندگی داره...
راوی: #خواهر_شهید
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
وقتی #محمدرضا از #جبهه می اومد
و واسه چند روز خونه بود ، ماها خیلی از حضورش خوشحال بودیم .
میدیدم نماز #شب میخونه و حال عجیبی داره
یه جوری شرمنده #خداست و زاری میکنه که انگار بزرگترین #گناه رو در طول روز انجام داده
یه روز #صبح ازش پرسیدم :
چرا انقدر #استغفار میکنی
از کدام #گناه می نالی
جواب داد :
همین که این همه #خدا بهمون #نعمت داده و ما نمی تونیم #شکرش رو به جا بیاریم بسیار جای #شرمندگی داره...
راوی: #خواهر_شهید
#محمد_رضا_تورجی_زاده
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯