eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
💠من مطمئن هستم چشمی ڪه 💠 به نگاه حرام عادت ڪند، 💠خیلی چیزها را از دست می دهد 💠چشم گنهکارلایق #شهادت نیست... 🌹مدافع حرم شهید هادی ذوالفقاری @ShahidToorajii
سرو ها ایستاده میمیرند! من ، بعدِ تو.... راه میروم ، میخندم شعر میگویم اما... مرده ام! #صفا_وهابی ✍ #شهید_محسن_حیدری ❤️ ---------------------------------- @ShahidToorajii
#نشانه_ایمان پیامبر اکرم فرمودند: علامت و نشانه ایمان #نماز است
اخلاص و صداقت محمدرضا در راز و نیاز با معبود به همراه سوزوگدازی که داشت، کم‌کم همه را مجذوب خود کرده‌بود و جلسه هر هفته رونق بیشتری می‌گرفت. محمدرضا نیز در مداحی و خواندن دعا باتجربه‌تر و مسلط‌تر می‌شد؛ حتی پس از ترک مدرسه و عزیمت به جبهه، دوستان قدیم را فراموش نمي‌کرد و هرگاه به مرخصی می‌آمد، برای برگزاری دعای کمیل به دبیرستان سرمی‌زد. بچه‌های دبیرستان لحظه‌شماری می‌کردند که او از جبهه بیاید و دعای کمیل را بخواند. برخی افراد به سبب همین مراسم دعای کمیل، به معنویات گرایش پیداکرده و انگیزه‌اي شد براي آنان كه به جبهه بروند. @ShahidToorajii
گلستان شهدا اصفهان: با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند به مان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید « چه خبر؟ » آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه، می پریم پایین، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم.» پرسید « پس کی می خونی؟ » گفتم : « همون عصری » گفت : « بیخود » بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم. کانال شهید تورجی زاده @ShahidToorajii
خرم آن روز ڪہ پرواز ڪنم تابردوست بہ امید #سرڪویش پروبالے بزنم.. من بہ خودنیامدم اینجا؟ ڪہ به خود باز روم. آنڪہ آورده مرا بازبرد تاوطنم.. #صبحتون_شهدایی🌷 @ShahidToorajii
💠امام حسن(علیه السلام): 📛هر که احسان های خود را(به دیگران) برشمرد، بخشندگی خود را تباه کرده است. 📚میزان الحکمه؛ج۱۰ص۹۷ @ShahidToorajii
روی حرف شهید حرف نزنیم بسم رب الشهدا و الصدیقین مادر شهید می گفت: پسرم در وصیت نامه اش نوشته بود وقتی پیکرم رو برای طواف دور ضریح مقدس امام رضا علیه السلام آوردند همان جا یک زیارت عاشورا برایم بخوانید. وقتی شهید را برای طواف کنار ضریح آوردیم و قصد خواندن زیارت عاشوراء داشتیم ،خدّام اجازه ندادند. در حالی که با خدام صحبت می کردیم که اجازه بگیریم،متوجه شدیم از تابوت شهید خون جاری شده. خدام که این صحنه را دیدند،رفتند تا وسائل شستشو را بیاورند تا خون را پاک کنند و دیگر با ما بحث نکردند. ما هم از خدا خواسته فرصت را غنیمت شمردیم و شروع کردیم زیارت عاشوراء خواندن. خواندیم و تمام شد تا خدام لوازم شستشو و غیره را آوردند،با کمال تعجب هر چه نگاه کردیم اثری از خون ندیدیم انگار که اصلا وجود نداشته. آنجا بود که فهمیدم نباید بالای حرف شهید حرف بزنیم.. @ShahidToorajii
#شهیدعطشان گفته بود "اگر در ماه رمضان شهید شوم زحمت تشییع پیڪرم را به مردم نمےدهم" در ماه رمضان شهید شد اماطبق قراری ڪه با خدا داشت پیڪرش بعد از ماه مبارڪ تفحص و تشییع شد. اگر صلواتی نثار روح مطهرش بفرستی به اعجاز #دوست_شهید ایمان خواهی آورد. 🌷 #شهیدجوادمحمدی 🌷 #سالگردشهادتش @ShahidToorajii
﷽ معتقـد بود میزان رفاقٺ ما با افراد بستگے بھ میزان ارادٺ آنها بھ #امام دارد ... #همٺ را میگویم #حاج ابراهیم... @ShahidToorajii
گمشدگان "خاک" اگر می فهمیدند؛ که تا "افلاک" راهی نیست! این همه سرگردانی نمی کشیدند... «شهید سیّد مرتضی آوینی» @ShahidToorajii
توسل به امام زمان(عج) به هر حال صبح شد. نزديكي‌هاي صبح حركت كرديم و به بچه‌ها رسيديم. بچه‌ها؛ همان پنج- شش نفری که رفته بودند، با آنها حرکت کردیم. نماز صبح را یک‌جا خوانديم وگفتيم: همين جا بايد بخوابيم؛ چون روز نمي‌شود حركت كرد. همين كه خوابيديم، ناگهان چشم‌هايمان را باز كرديم، ديديم يك سنگر عراقي درست بالاي ماست. اگر يكي از آنها بيرون آمده بود و ما را ديده بود، کارمان تمام بود. زود از آنجا فراركرديم . مقداری راه رفتیم. يك تپه‌ برفي بودكه قبل از شروع عمليات در ذهنم بود و دنبال آن مي‌آمديم. هنگامی‌که دنبال رودخانه مي‌پيچيديم، من ديگر آن را نديدم. به بچه‌ها گفتم:« فكركنم راه را گم كرده‌ايم. بگذارید من بروم بالای تپه و ببینم.» رفتم بالای تپه و هرچه نگاه کردم، شاخصی نبود که به طرف آن حرکت کنیم. آمدم پایین و به بچه‌ها گفتم: ما راه را در این بیابان گم کرده‌ایم و الان هم وسط عراقي‌ها هستيم و هيچ راهي نيست؛ مگر اين‌كه به آقا امام زمان (عج) توسل پيدا كنيم؛ بلكه خود آقا راه چاره‌ای نشانمان بدهند. همين‌كه من اين را گفتم، همه بچه‌ها که زخمی و در به داغان و روحیه باخته‌بودند، هنوز حرفم تمام نشده بودكه صداي گريه‌شان بلند شد. همين كه نشسته بوديم، ديدم يك نفر كه لباس پلنگي پوشيده، از لاي درخت‌ها دارد مي‌آيد. گفتم: «بچه‌ها اين كيست؟» براي مبارزه و درگيري بلند شديم و گفتیم احتمالاً عراقي‌ها آمدند. ما در اين فکر بوديم كه ديديم او از بچه‌هاي خودمان است؛ از نیروهای گردان يازهرا (س) كه بالاي تپه آمده بودند. اوگفت: ما تعداد زيادي اينجا گم شده‌ايم و شما هم نزد ما بياييد. وقتی رفتیم، دیدیم که آنها یک ستون به اتفاق آقای نوروزی- خدا رحمتشان کند- بودند. يكي از بچه‌ها چكمه‌هايش را درآورد و به اين بنده خدا (جانباز نابینا) داد و مقداري جيره غذايي بادام هم داشتند كه به ما دادند. راه افتاديم تا به دهكده‌ای‌ رسیدیم. بچه‌ها رفتند و كمي ماست و خيار پيدا كردند وآمدند. بعد پيرمردي آمد وگفت: این ها مال من ‌است. بچه‌ها گفتند: ما را به نیروهای خودمان برسان و او با یک سری صحبت‌ها ما را به نيروهاي خودمان رساند. عمليات والفجر 2 هم براي ما اين‌گونه تمام شد؛ ولي عمليات نسبتاً خوبي بود. ما را با هلي‌كوپتر به عقب بردند و در بيمارستان بوديم تا بعد از یک ماهی که خوب شدیم، براي عمليات والفجر 4 آماده شديم. @ShahidToorajii
گلستان شهدا اصفهان: 🔸ماه رمضان سال ۱۳۶۶ بود.. در منطقه عملياتی غرب كشور بوديم نيروهايی که در پادگان نبی اكرم(ص) حضور داشتند در حال آماده باش برای اعزام بودند. هوا بارانی بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود، بطوری که راه رفتن بسيار مشکل بود و با هر گامی گِلهای زيادتری به کفشها می چسبيد و ما هر روز صبح وقتی از خواب بيدار می شديم متوجه می شديم کليه ظروف غذای سحری شسته شده است. اطراف چادرها تميز شده و حتی توالت صحرايی کاملا پاکيزه است. اين موضوع همه را به تعجب وا می داشت که چه کسی اين کارها را انجام می‌دهد!!! نهايتا يك شب نخوابيدم تا متوجه شوم چه كسی اين خدمت را به رزمندگان انجام می‌دهد! بعد از صرف سحری و اقامه ی نماز صبح كه همه بخواب رفتند ديدم كه روحانی گردان از خواب بيدار شد و به انجام كارهای فوق پرداخت و اينگونه بود كه خادم بچه های گردان شناسايی شد. وقتی متوجه شد که موضوع لو رفته گفت: "من خاك پای رزمندگان اسلام هستم ." ✍راوی: عبدالرضا همتی کانال شهید محمدرضا تورجی زاده https://eitaa.com/ShahidToorajii
👆شهیدی که ناشنوا بود وهمه به او میخندیدند..! اما امام زمان(عج)به او مژده شهادت داد ومحل دفنش را هم به وی نشان داد شادی روح #شهید_عبدالمطلب_اکبری صلوات 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 @ShahidToorajii
صبحدم چون رخ نمودی شد نماز من قضا سجده کی باشد روا چون آفتاب آید برون.... #مولانا ✍ #شهید_حمیدرضا_نظام ❤️ ---------------------------------- @ShahidToorajii
💠رسول خدا(ص) : ✴️پنج چیز است که ثواب روزه را از بین میبرد : 📛دروغ، غیبت، سخن چینی، نگاه شهوت آمیز و قسم دروغ 📚نهج الفصاحه حدیث ۱۴۵۹ @ShahidToorajii
{﷽} . دیگھ تحمل نڪردم یڪ شب اومدم و جانمازش رو جمع ڪردم. بھ او گفتم: 《در این خانھ حق ندارے نماز شب بخوانے! شهید مےشوے!》 . حتے جلوے نماز اول وقت او را مےگرفتم! اما چیزے نمےگفت. دیگر هم نماز شب نخواند. پرسیدم: 《چرا دیگر نماز شب نمےخوانے؟》 . خندید و گفت: 《ڪارے ڪه موجب ناراحتے تو شود، در این خانھ انجام نمےدهم. رضایت تو برایم از انجام اعمال مستحبے مهم تر است. اینگونھ امام زمان هم راضےتر است.》 . بعد از مدتے، براے شهادت هم دعا نمےڪرد. پرسیدم: 《دیگر دوست ندارے شهید شوے؟》 . گفت: 《چرا، ولے براے آن دعا نمےڪنم! خود خدا باید عاشق من شود، تا بھ شهادت برسم.》 . گفتم: 《اگر در جوانے عاشقت شود، چھ ڪار باید ڪرد؟》 . لبخندے زد و گفت: 《مگر عشق ، پیر و جوان مےشناسد؟!》 . بھ نقل از همسرِ . . @ShahidToorajii
شریف قنوتی هفت سال قبل از شهادتش گفته بود که خیال کردید من به این مفتی ها می میرم. من باید فرقم مانند مولایم علی (ع) شکافته شود؛ و در خرمشهر بعثی ها با سرنیزه فرق او را شکافتند و وهلهله کنان میگفتند: ما خمینی را کشتیم اولین شهید روحانی دفاع مقدس آیت الله شهید شریف قنوتی @ShahidToorajii
لبخند کن معاوضه با جان شهریار تا من به شوق این دهم و آن ستانمت ❤️ #شهریار ✍ #شهید_محمود_نریمانی ❤️ --------------------------------- @ShahidToorajii
👆👆👆بعضی حقایق را طول می کشد تا بفهمیم، اما #باید بفهمیم. والسلام/ #عرفان_شهدایی #چ_مثل_چمران #سحر_شهریاری @ShahidToorajii
خداحافظ دنیا! تو را با تمام زرق و برقت برای رضای خدا ترک میکنم! اینجا؛ دار فانی است مقصد ما؛ .... دست نوشته: @ShahidToorajii
1_11421083.mp3
899.4K
🎵برای پیمودن راه صدساله در یک شب آماده‌ای؟ @Panahian_ir
کانال شهید محمدرضا تورجی زاده: ✻🕊✻🕯✻🕊✻ 🌙 #اعمال_مشترک_شب_قدر #اعمال_شب_نوزدهم🌙 حاجت روا باشید... التماس دعا✋ ✻🕊✻🕯✻🕊✻
جانا تو بخند تا صلح جهانی را، ضامن بشوی...... #سهیل_هدایتی ✍ #شهید_روح_الله_قربانی ❤️ #جانباز_امیرحسین_حاجی_نصیری ❤️ (اسماعیل) @ShahidToorajii
خمینی سن سربازی را پایین آورده است؟ رزمنده ۱۴ ساله ای را به اسارت گرفته بودند. فرمانده‌ی عراقی وقتی او را دید و متوجه سنش شد، پرسید مگر سن سربازی ۱۸ سال نیست؟ خمینی سن سربازی را پایین آورده؟ رزمنده در جواب عراقی گفت نه، سن سربازی همان ۱۸ سال است، خمینی سن عشق را پایین آورده.