💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
🌷 #شهادت_با_زبان_روزه
✍همسر شهید : دلم شور میزد، اما پذیرفتم و ۲۱ بهمن پرواز کرد و رفت و دو ماه تمام در سوریه ماند و بعد برگشت.» او با اشاره به اینکه اسد، فرمانده تیپ فاطمیون بود میگوید: «وقتی برگشت دیگر اسد دو ماه پیش نبود. پیر و کمحرفتر شده بود و مدام حرف از برگشتن به سوریه میزد. وقتی آمد همه خوشحال شدند. خانه روشن شد و گوسفندی قربانی کردیم. برای بچهها سوغاتی آورده بود، اما انگار فقط جسمش اینجا بود و روحش در سوریه جا مانده بود.»
«تصمیمش را گرفته بود و به من گفت نمیتواند بماند و باید برود. من و بچهها را به مشهد فرستاد و خودش رفت و در مدتی که آنجا بود از طریق تلگرام و تلفن با هم در تماس بودیم. مرتب میگفت صدا و تصویر بچهها را برایم بفرست. اصلاً فکرش را نمیکردم که دیگر او را نبینم.»
شهیـد مدافـع حـرم
#شهید_اسدالله_ابراهیمی 💐
@ShahidToorajii
💐🍃🌿🌸🍃🌼
#قاتلان_علی
💢 ابن ملجم و قاتل اصلی امام
این شبها، ابن ملجم، فقط جانِ علی(ع) را گرفت. آن مردم تاب #عدالت علی را نداشتند.
آنها سالها قبل با خانه نشینی و کنار زدن علی، روح او را آزرده کردند.
زندگی در بین مردم حق نشناس و خواص حیله گر آنقدر به علی #سخت گذشت که آنگاه که #ابن_ملجم شمشیر بر سر او فرود آورد علی فقط یک کلام بر زبان آورد: به خدای کعبه رستگار شدم.
علی منتظر این روز بود.
قاتل علی، ابن ملجم نبود، قاتلان اصلی علی، مردم #جاهل و #خواص زیرکی بودند که از جهل مردم مَرکبی ساختند و از آنها سواری گرفتند!
@ShahidToorajii
کار همیشگی ش بود. هر وقت دلش تنگ می شد دستمو می گرفت و با هم می رفتیم بهشت زهرا "سلام الله علیها "
اول می رفتیم قطعه اموات و چند دقیقه بین قبرها راه می رفتیم؛ بعد می رفتیم سر مزار شهدا.
می گفت : " این جا رو نیگا کن ، اصلا احساس می کنی که این شهدا مرده ان ؟ این جا همون حسی رو داری که تو قطعه ی اموات داری ؟ "
بالا سر مزار بعضی از شهدا می ایستاد و سنشون رو حساب می کرد.
می گفت : " اینایی که می بینی ، همه نوزده ، بیست ساله بودن. ماها رسیدیم به سی سال. خیلی دیر شده ؛ اصلا تو کتم نمی ره که بخوان ما رو قطعه مرده ها دفن کنن ".
از سوز صداش معلوم بود که مدت هاست حسرت شهادت رو به دل داره
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
می گفت شب قبل از شهادتش تو مقر نشسته بودیم.
صحبت از شهادت بود . یهو حاج عبدالله گفت :
" من شهید شدم ، منو با همین لباس نظامی ام خاکم کنید. "
بچه ها زدن زیر خنده و شروع کردن به تیکه انداختن .
حالا تو شهید شو .. !
شهیدم بشی تهران بفرستنت باید کفن بشی .
سعی میکنیم لباس نظامی ات رو بزاریم تو قبر .. !
تو خط مقدم بودیم که خبر شهادت #حاج_عبدالله رو شنیدیم .
محاصره شده بودن ، امکان برگشتشون هم نبود .
شهید شد و پیکرش هم موند دست #تکفیری_ها .
سر از تنش جدا کرده بودن و عکس هاش رو هم گذاشته بودن تو اینترنت .
بحث تبادل اجساد رو مطرح کرده بودیم که تکفیری ها گفته بودن خاکش کردیم .
چون پیکر سر نداره دیگه قابل شناسایی نیست ...
حاج عبدالله به آرزوش رسید ...
#شهی_حاج_عبدالله_اسکندری
@ShahidToorajii
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 امشب غوغا کنید!
🔻همیشه کنار گود بودی، ایندفعه وسط گودی!
#انتشار_حداکثری
@ShahidToorajii
#شب_قدر است و من قدرے ندارم
چه سازم؟ توشه قبرے ندارم
اگر امشب به معشوقت رسیدے
خدا را در میان اشڪ دیدے
ڪمے هم نزد او ما را دعا ڪن
ڪمے هم جاے ما او را صدا ڪن
بگو یا رب فلانے رو سیاه است
دو دستش خالے و غرق گناه است
بگو یا رب تویے دریاے جوشان
در این شب رحمتت بر وے بنوشان
✨ التماس دعای فرج..😔
@ShahidToorajii
🌙 اعمال شب بیست وسوم ماه مبارک رمضان
1️⃣ غسل؛
2️⃣ احیای شب به عبادت؛
3️⃣ دو رکعت نماز که بعد از حمد هفت بار سوره توحید بخواند و پس از سلام هفتاد بار بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْه»؛
4️⃣ زیارت امام حسین علیهالسلام؛
5️⃣ دعای جوشن کبیر؛
6️⃣ قرآن را در دست بگشاید و این دعا را بخواند:
اللَّهُمَ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكِتَابِكَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِيهِ، وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَعْظَمُ الْأَكْبَرُ، وَ أَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى، وَ مَا يُخَافُ وَ يُرْجَى، أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّار
و سپس هر حاجتی دارد از خدا بخواهد.
7️⃣ قرآن به سر بگیرد و این دعا را بخواند:
«اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ، وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ، وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ، فَلَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ»
سپس هریک از این اذکار را ده مرتبه بگوید و در آخر حاجات خود را بخواهد:
بِكَ يَا اللَّهُ
بِمُحَمَّدٍ
بِعَلِيٍّ
بِفَاطِمَةَ
بِالْحَسَنِ
بِالْحُسَيْنِ
بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ
بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ
بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ
بِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى
بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ
بِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ
بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ
بِالْحُجَّةِ.
8⃣ در شب بیستوسوم این سورهها را بخواند: عنکبوت، دخان، روم
9⃣ در شب بیستوسوم در هر حال ـ برخاسته، نشسته، سجده و…ـ و در تمام این ماه این دعا را بخوان:
اللَّهُمَ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن، فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ، وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلًا.
🙏التماس دعا
@ShahidToorajii
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 امشب غوغا کنید!
🔻همیشه کنار گود بودی، ایندفعه وسط گودی!
#انتشار_حداکثری
@Panahian_ir
💠 #خاطرات_شهدا
#فرزند_اذان
🌷◁....فرزند اول من در همان خانه به دنیا آمد. او دختری بود که به همراه خودش خیر و برکت را به خانه ما آورد. دو سال بعد همسرم باردار شد.
🌷◁این بار دقت نظر همسرم و خودم بیشتر شده بود. همسرم همیشه سعی مى كرد با وضو باشد. به خواندن قرآن و زیارت عاشورا مداومت داشت. من هم سعی مى كردم در کارهای خانه او را کمک کنم.
🌷◁بارداری همسرم ادامه داشت تا اینکه ماه رمضان از راه رسید. در احادیث آمده که مقدرات انسان در شبهای قدر تعیین مى شود. من هم در آن شبها دست به سوی آسمان بلند مى كردم؛ با سوز درونی برای همسر و فرزندی که در راه داشتم دعا مى كردم. نیمه هاى شب بیست و یکم ماه رمضان بود. حال همسرم هر لحظه بدتر مى شد!!!
🌷◁خیلی نگران بودم. با کمک همسایه ها قابله خبر کردیم. کمی سحری خوردم. در حیاط خانه با ناراحتی قدم مى زدم. یکدفعه صدایی بلند شد؛ که آرامش را برای من به همراه داشت. صدایی آشنا و همیشگی. الله اکبر الله اكبر....
🌷◁صدای الله اکبر اذان با صدایی دیگر درآمیخت! همزمان با اذان صبح، صدای گریه نوزاد بلند شد. لبخند شادی بر لبانم نقش بست. یکی از خانمها بیرون آمد و گفت: مژده، پسر است! عجب تقارن زیبایی. اذان صبح و تولد فرزند. عجیب اینکه فرزندم در همان حسینیه به دنیا آمد.
🌷◁این پسر فرزند اذان (سيد مجتبى) بود. در بهترین ساعات و بهترین ماه و در بهترین مکان قدم به این دنیا نهاد؛ در حسینیه اى که جز ذکر خدا در آن گفته نمى شد.
🌷◁سید مجتبی موقع اذان صبح به دنیا آمد؛ موقع اذان مغرب به شهادت رسید و موقع اذان ظهر به خاک سپرده شد.
راوى: سید رمضان علمدار
پدر #شهيد_سيد_مجتبى_علمدار🌹
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹 @ShahidToorajii
🍃گریه امیرالمؤمنین ؟!
روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت:
شما دو توهین به من کردید;
اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،
دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
🍃مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند .
منبع.الکافی
🔰🔰🔰🔰
@ShahidToorajii👈👈