eitaa logo
🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
1.1هزار دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
14.8هزار ویدیو
28 فایل
براي بهترين دوستان خود آرزوي شهادت کنيد .. 🌷شهيد سيد مجتبي علمدار🌷 لینک ناشناس payamenashenas.ir/Shahid_Alamdar #تأسیس؛1398/1/12
مشاهده در ایتا
دانلود
•✧✿✧• ☘ عنایت حضرت عباس به یک شخص لات و سنگدل کربلايي احمد ميرزا حسينعلي تهراني، در سفری به کربلا این خاطره را نقل می کند که : زماني ما عازم سفر کربلا بوديم، در قافله ما يک لات گردن کلفتي بود که آخر عمري توبه کار شده بود و به زيارت امام حسين (ع) مي رفت. او آن قدر قسي القلب بود، که ادعا مي کرد تا به حال هيچ گاه براي کسي گريه نکرده است. وقتي به کربلا رسيديم، ابتدا به حرم حضرت قمربني هاشم (ع) مشرف شديم، من در صحن حضرت شروع به روضه خواني کردم و داستان کربلا و ظهر عاشورا را تمام و کمال بيان کردم ولي اين رفيقمان خم به ابرو نياورد. اما وقتي به روضه حضرت قمر بني هاشم گريز زدم و ماجراي تير انداختن حرمله به چشمان مبارک حضرت قمربني هاشم (ع) را بيان کردم ديدم خون در رگ غيرت او به جوش آمد و از شدت عصبانيت فحشهاي رکيکي به حرمله و دودمان او صادر کرد. من از اين حرکت و از فحشهاي رکيک او خيلي مکدر شدم و رفتار او را در شان حرم و دستگاه کبريايي حضرت ابوالفضل (ع) ندانستم. وقتي شب به منزل رفتيم ، در عالم خواب ديدم که همه زايران حسيني در حرم حضرت حضور دارند و حضرت قمر بني هاشم (ع) به آنها پاداش مي دهد.اما ديدم سردسته همه زائران امام حسين(ع) در آن جمع همان رفيق توبه کارمان بود و حضرت عنايت خاصي به او دارند. من از اين امر تعجب کردم و در فکر فرو رفتم که حضرت رو به من کرده و فرمودند: دشنام او به دشمنان ما چون از سر اخلاص و صفاي باطن بود و هيچ قصد و نيتي غير از دلخوشي ما نداشت ، لذا از عبادت و زيارت بسياري از افراد مقرب تر [و مقبول تر] واقع شد. 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#ساعت_هشت_به_وقت_عاشقی #صلوات_خاصه_امام_رضا بہ نفـس هـای تـو بنـد اسـٺ مرا هر نفسے سایہ ات ڪم نــشـود از سـَرمـان حضـرٺ یـار...🍃 【السلام علیک یا امام رضا(ع)】 ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
چرا خودت رو رها نمیکنی ،داد بزنی از حسین(ع)بخوای؟! برو در خانه ی اباعبدالله(ع) منتش رو بکش دورش بگرد مناجات کن با حسین(ع) بگو حسین(ع) من با تو آغاز کردم ولم نکنی ... دیگه نمی کشم ادامه بدم ... متوقف شدم .. حسین(ع) باز هم دستت رو میگیره بخواه ازش ... ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#ساعت_ده_به_وقت_عاشقی #دعای_فرج اقا جان🌸 ❤️یک نفر اَز جنسِ اِحسآسِ #تُ میخوآهَد دِلَم 🌺✨یڪ نفَر مثلِ خودَت اصلاً #تُ را میخوآهَد دِلَم.. کاش زودتر بیایی🙏 اللهم عجل لولیک الفرج 🆔 @Shahid_Alamdar
💠 به سید مجتبی علمدار گفتم، اینا کی‌ هستن که می‌آری #هیئت و بهشون مسئولیت می‌دی؟ ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
اَلسَّلامُ عَلَیک یا اباعبدالله الْحُسَيْنِ(ع) هر که صبحش با سلامی برحسین آغاز شد حق بگوید خوش بحالش ، بیمه زهرا شد روزتون پر از برکت🍃ولحظه هاتون لبریز از عشق به آقا امام حسین (ع) #صبحتون_حسینی ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سلام امام مهربانم 🌹🌹 لایق نبوده ایم انیس غمت شویم با درد و غصه های خودت گریه می کنیم ما که اهمیت به غیابت نمی دهیم از غربتت برای خودت گریه می کنیم 💔 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 💔 ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
تا وَقتۍ کَسۍ شَهید نَباشَد شَهید نِمۍ‌شَود شَرط شَهید شُدن شَهید بودَن است...🌸 اَگر امروز کَسۍ را دیدید که بوۍ شَهید از کَلام،رَفتار و اخلاق او اِستشمام شُد بِدانید او شَهید خواهدشُد...🕊 ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پخش_زنده 🔸مراسم شیرخوارگان حسینی از شبکه خبر 🔹این همایش همه ساله در نخستین جمعه ماه محرم به یاد شهید شش ماهه کربلا حضرت علی اصغر(ع) برگزار می‌شود. 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روز همدردی با حضرت رباب (س) 🔸مصلی امام خمینی (ره) تهران امروز میزبان مادرانی است که به تبعیت از حضرت رباب (س) آمده اند پرچمدار ولایت باشند. 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گوشه هایی از مراسم شیرخوارگان حسینی 🔸این همایش، همزمان در 6 هزار و 250 نقطه ایران و 45 کشور جهان در حال برگزاری است. 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔹یک شب ابراهیم در جمع بچه ها مداحی کرد. صدای او به خاطر خستگی و طولانی  شدن مجلس گرفته بود! 🔸بعد از مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد. 🔹آن شب ابراهیم خیلی عصبانی بود و گفت: من مهم نیستم، این ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم! 🔸گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، تو کار خودت را بکن، فایده ای نداشت. آخر شب برگشتیم مقر، دوباره قسم خورد که: دیگر مداحی نمی کنم! 🔹برای اذان صبح ابراهیم بیدارمان کرد. بعد هم اذان گفت و نمازجماعت بعد هم مداحی #حضرت_زهرا . 🔸اشعار زیبای ابراهیم اشک همه را جاری کرد. من که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم خیلی تعجب کردم! 🔹بعد از صبحانه دائم در فکر کارهای عجیب او بودم. ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: میخواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا #روضه خواندم؟ 🔸گفتم: آره، شما دیشب قسم خوردی که... پرید تو حرفم: چیزی که میگویم تا زنده ام جایی نگو؛ دیشب نیمه های شب خوابم برد. 🔹یکدفعه دیدم حضرت زهرا تشریف آوردند و گفتند: نگو نمی خوانم، #ما_تو_را_دوست_داریم . هرکه گفت بخوان تو هم بخوان دیگر گریه امان صحبت به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به مداحی ادامه داد. #شهید_ابراهیم_هادی #یاد_شهدا_باصلوات #صلی_‌الله_‌علیک_‌یااباعبدالله #ماه_محرم #امام_حسین #محرم 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
الهی هیچ موقع از چادرتون خجالت نکشین! الهی که هیچ موقع شرمنده نشین! شرمندگی حضرت زهرا بودن بد دردیه😔 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
30.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ سوزناک روضه ی "حضرت علی اصغر علیه السلام" 🏴غوغای شش ماهه 🎤"حاج محمود کریمی" 👌حتما ببینید 💔دلتون شکست چشمتون نمناک شد ماروهم دعا کنید 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
اونقدر سینه میزد بهش گفتن کم خودتو اذیت کن می گفت:این سینه نمیسوزه موقع شهادت همه جاش ترکش بود جز سینه اش💔 🌷شهید #حمیدسیاهکالی_مرادی🌷 #یادش_باصلوات 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕 #ساعت_هشت_به_وقت_عاشقی #صلوات_خاصه_امام_رضا سجده هایم یا رضا و ربنایم یارضا میزنم هرشب صدایت کن صدایم یارضا می شود آمین دعایت با دعایم یارضا دیر شد آقا چه شد پس کربلایم یارضا ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕
☑️خاطرات شـ🌹ـهدا 🌹شهید محمد حسین محمد خانی🌹 ✍🏻نشستم روی خاک. عمار گفت: " جواد،چفیه ات رو بده من تا دراز بکشم." چفیه را گرفت و پهن کرد. دراز کشید و دستش را روی سرش گذاشت. نگاه کردم،دیدم چه صحنه قشنگی شده. موهایش کمی پریشان بود. زیرش هم چفیه سبز خوش رنگی پهن بود و در کنار آن چفیه سبز رنگ،زمین خشک شده و ترک خورده ایی بود. خیلی صحنه زیبایی بود. یک عکس به نیت شهادتش گرفتم. با خودم گفتم: عمار همین شکلی میشود. وقتی عکس شهادتش را آوردند، دیدم در پی ام پی خوابیده و همان طور موهایش آشفته است،درست عین همان عکس. ✅شادی روح مطهر شـ🌹ـهدا وامام شهدا صلوات 🌹 ↙️⇚ کانال عَݪَمـــدآرِــعِـشق⇛ 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 سلام به همگی✋😊 من👨عباس بابایی هستم. در سال 1329، در شهرستان قزوین متولد شدم. دوره ی ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداختم و در سال 1348، به دانشكده خلبانی نیروی هوایی راه یافتم و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی برای تكمیل دوره به آمریكا اعزام شدم. سال 1349، برای گذراندن دوره خلبانی به آمریكا رفتم، طبق مقررات دانشكده می بایست به مدت دو ماه با یكی از دانشجویان آمریكایی هم اتاق می شدم.
آمریكایی ها، در ظاهر، هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان انگلیسی عنوان می كردند، اما واقعیت چیز دیگری بود. چون در همان شرایط تمام واجبات دینی خودم رو انجام می دادم، از بی بند و باری موجود در جامعه آمریكا بیزار بودم. هم اتاقیم در گزارشی كه از ویژگی ها و روحیات من نوشته، یادآور می شه كه منو بعنوان فردی منزوی و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بی تفاوت نشون داده بود كه نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی ام و شدیداً به فرهنگ سنتی ایران پای بند هستم. و همچنین اشاره كرده كه به گوشه ای می رم و با خودم حرف می زنم، كه منظور او نماز و دعا خواندن من بوده است.
«دوره خلبانی ما در آمریكا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی كه در پرونده خدمتم درج شده بود، تكلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی دادند، تا این كه روزی به دفتر مسئول دانشكده، كه یك ژنرال آمریكایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست كه بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، ژنرال آخرین فردی بود كه می بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهار نظر می كرد. او پرسش هایی كرد كه من پاسخش را دادم .از سوال های ژنرال بر می آمد كه نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت، زیرا احساس می كردم كه رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه هایی كه برای زندگی آینده ام در دل داشتم، همه در یك لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم.
در همین فكر بودم كه در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای كار مهمی به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه كردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، كاش در اینجا نبودم و می توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم كه هیچ كار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را می خوانم. ان شاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه ای از اتاق رفتم و روزنامه ای را كه همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم كه متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه كنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشكنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام كردم و در حالی كه بر روی صندلی می نشستم از ژنرال معذرت خواهی كردم.
ژنرال پس از چند لحظه سكوت نگاه معناداری به من كرد و گفت: چه می كردی؟ گفتم: عبادت می كردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است كه در ساعت های معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده كردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تكان داد و گفت: همه این مطالبی كه در پرونده تو آمده مثل این كه راجع به همین كارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همین طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود كه از صداقت و پای بندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریكا خوشش آمده است.
با چهره ای بشاش خود نویس را از جیبش بیرون آورد و پرونده ام را امضا كرد. سپس با حالتی احترام آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز كرد و گفت: به شما تبریك می گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشكر كردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی رسیدم به پاس این نعمت بزرگی كه خداوند به من عطا كرده بود، دو ركعت نماز شكر خواندم.
با ورود هواپیماهای پیشرفته اف – 14 به نیروی هوایی، من كه جزء خلبان های ماهر در پرواز با هواپیمای شكاری اف – 5 بودم، به همراه تعداد دیگری از همكاران برای پرواز با هواپیمای اف–14 انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شدم. با اوج گیری مبارزات علیه نظام ستم شاهی، به عنوان یكی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شدیم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گذشته از انجام وظایف روزمره، بعنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه، به پاسداری از دستاوردهای پرشكوه انقلاب اسلامی پرداختم.
با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت اسلامی کارم رو دنبال کردم تا به سمت فرماندهی پایگاه هشتم در تاریخ 1360/5/7 رسیدم به هنگام فرماندهی پایگاه با استفاده از امكانات موجود آن، به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف نشین حومه پایگاه و شهراصفهان پرداختم و با تامین آب آشامیدنی و بهداشتی، برق و احداث حمام و دیگر ملزومات بهداشتی و آموزشی در این روستا، گذشته از تقویت خط سازندگی انقلاب اسلامی، در روند هر چه مردمی كردن ارتش و پیوند هر چه بیشتر ارتش با مردم خدماتی انجام دادم.
در تاریخ 1362/9/9 با ارتقاء به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی منصوب و به تهران منتقل شدم. با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری كه در طول سال ها، در جبهه های نور و شرف به نمایش گذاشتم، صفحات نوین و زرینی به تاریخ دفاع مقدس ونیروهای هوایی ارتش نگاشتم و با بیش از 3000 ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم وقتم رو در پرواز های عملیاتی یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب كشور سپری كردم و به همین ترتیب چهره آشنای «بسیجیان» و یار وفادار فرماندهان قرارگاه های عملیاتی بودم و تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از 60 مأموریت جنگی رو با موفقیت كامل به انجام رساندم.