eitaa logo
🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
1.1هزار دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
15.1هزار ویدیو
28 فایل
براي بهترين دوستان خود آرزوي شهادت کنيد .. 🌷شهيد سيد مجتبي علمدار🌷 لینک ناشناس payamenashenas.ir/Shahid_Alamdar #تأسیس؛1398/1/12
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ایت الله ناصری دولت آبادی:👳🏻‍♂🎙 حاج آقا معین شيرازي كه از رفقای ما بود - خدا او را رحمت کند - این داستان را نقل میکرد.⁦🗣️⁩⁦ سیدي بسیار پاک وپدر عیال علامه طهرانی بود.⁦⁦👳🏻‍♂ ایشان می گفت:🗣 ما با یکی از تجار تهران كه ساکن تهران بود،‌ بسيار رفیق بودیم.👥آن شخص، تاجر فرش بود💸🧔🏻 و علاوه بر آن، چند مزرعه🌽 در اطراف تهران داشت. یک روز آمد گفت: حاج آقا! من داستان عجیبی دارم.🧐🧐 مدتي قبل سراغ زمين‌هاي كشاورزي‌مان رفته بوديم. کشاورزها گندم‌ها را درو کرده و سهم هر کس را جدا کرده بودند. با كشاورزها دور هم نشستیم و داشتيم چايي میخوردیم. ☕️☕️ دیدیم👀 یکي از این زنبور‌هاي قرمز بزرگ آمد🐝🐝 و نشست روي گندم‌ها. و یک گندم برداشت و رفت. ما تعجب کردیم که یعنی چه؟ 😳🤔زنبور که گندم نمی خورد.😶 زنبور، دنبال شیرینی مثل انگور، 🍇کشمش،🍇 شیره 🍇و امثال اين‌ها مي‌رود. گفتیم حتماً اتفاقی بوده است.😑 طولي نکشید که دو مرتبه آمد و یک گندم ديگر برداشت و رفت. چهار، پنج تا گندم، يكي يكي برداشت و رفت. 🤨😢 من گفتم: «یک سِری در این کار است.😯 بروم ببینم قضيه چیست.»🤔 وقتی گندم بعدي را برداشت و رفت، من هم دنبال او رفتم.🐝🚶‍♂ رفت پشت يک دیوار؛ من هم به آن طرف دیوار دویدم؛ ديدم به یک شکافی رفت که داخل ديوار بود. جلو رفتم و نگاه کردم؛👀 دیدم آن‌جا يک گنجشک کور است 🐦که وقتی صدای زنبور را شنید،🐝🗣 جیک جیک کرد و دهان خود را باز کرد. این زنبور هم گندم را در دهانش گذاشت و برگشت😍🐝 میگفت: دیگر در و دکان را تخته کردم، تا یک مقداری به خودم برسم. 🧔🏻😞 با خود گفتم: من خدای به این مهربانی دارم که این گنجشک کور را اینجا فراموش نمیکند؛😞🦋 آيا من را فراموش میکند؟😩😭 کانال عݪــــمدآرآݩ ــعشق🇮🇷 @Shahid_Alamdar