eitaa logo
🇵🇸🇮🇷عَݪَـــمدآرآݩ ــعِشق
1.1هزار دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
15هزار ویدیو
28 فایل
براي بهترين دوستان خود آرزوي شهادت کنيد .. 🌷شهيد سيد مجتبي علمدار🌷 لینک ناشناس payamenashenas.ir/Shahid_Alamdar #تأسیس؛1398/1/12
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀از دزدی بادمجان تا ازدواج: شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطرات ویادداشت هایش نوشته: یک مسجدبزرگی در دمشق هست که به نام "مسجدجامع توبه" مشهوراست علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا خانه فحشاء ومنکرات بوده🔥 یکی ازپادشاهان مسلمان درقرن هفتم هجری آن راخریده وبنایش را ویران کرد وسپس مسجدی رادرآنجا بنا کرد " یکی ازطلبه هایش که خیلی فقیر بود به عزت نفس مشهور بود ودر اتاقی درمسجد ساکن بود🌾 دو روز براو گذشته بودکه نخورده بود وچیزی برای خوردن نداشت ونه هم توانایی مالی برای خرید غذا داشت.. روزسوم احساس کرد به مرگ نزدیک شده است از شدت گرسنگی ! باخودش فکرکردکه او اکنون درحالت اضطراری قراردارد که شرعا حتی گوشت مردار و یا حتی دزدی درحد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. ✳ [شیخ طنطاوی میگوید: این قصه واقعیت داردومن کاملا اشخاصش رامیشناسم وازتفاصیل آن درجریان هستم ومن فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری] این مسجددریکی ازمحله های قدیمی واقع شده بود ودرآنجا خانه هابه سبک قدیم به هم چسپیده بودند وپشت بامهای خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشد ازروی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت وازآنجابطرف خانه های محله براه افتاد به اولین خانه که رسید دید چندتا زن درآن هست چشم خودش راپایین انداخت ودورشد وبه خانه بعدی که رسید دیدخالی هست امابوی غذایی مطبوع ازآن خانه میامد👋 ازشدت گرسنگی وقتی آن بو به مشامش رسید انگار مانند یک آهن ربا او را بطرف خودش جذب کرد. و این خانه یک طبقه بیش نبود ازپشت بام به روی بالکن وازآنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش رابه آشپزخانه رساند سردیگ رابرداشت دید درآن بادمجانهای محشی(دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت وبه سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی ازآن گرفت تامی خواست آن راببلعد عقلش سرجایش برگشت وایمانش بیدارشد ، باخودش گفت : پناه برخدا من طالب علم هستم و وارد منزل مردم بشوم و دزدی کنم؟؟ ازکار خودش خجالت کشید وپشیمان شد واستغفارکرد وبادمجان رابه دیگ برگرداند . 🍂وازهمانطرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و درحلقه درس شیخ حاضر گشت . درحالیکه ازشدت گرسنگی نمیتوانست بفهمدشیخ چه درسی دارد میدهد؟ وقتی شیخ ازدرس فارغ شدومردم هم پراکنده شدند، یک زنی کاملا پوشیده آمد - (درآن زمان زنهای بدون پوشش وجود نداشت) باشیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد.. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت وکسی راجزاو نیافت… صدایش زد وگفت:تو متاهل هستی؟ جوان گفت نه! شیخ گفت نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند… شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یانه؟  جوان پاسخ داد بخداوندکه من پول لقمه نانی ندارم... چگونه ازدواج کنم؟ شیح گفت این زن آمده به من خبرداده که شوهرش وفات کرده و او در این شهرغریب ونا آشنا هست و کسی را ندارد و نه دراینجا و نه دردنیا بجز یک عموی پیرکس دیگر راندارد... و او را با خودش آورده ..و او اکنون درگوشه ای ازاین مسجد نشسته و این زن خانه شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است... اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت درامان بماند. آیاحاضر هستی او را به زنی خودت در بیاوری؟ جوان گفت: بله و رو به آن زن کرد وگفت: آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود... عموی زن و دو شاهد را آورد و آنها را به عقد همدیگر درآورد و خودش بجای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت: دست شوهرت رابگیر.  دستش راگرفت واورابطرف خانه اش راهنمایی کرد.. وقتی وارد منزلش شد نقاب ازچهره اش برداشت... جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند! ومتوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود.... زن از او پرسید: چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت :بله.. پس سردیگ رابرداشت وبادمجانی رادید و گفت :عجیب است چه کسی به خانه  وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است..؟! مرد به گریه افتاد و قصه خودش رابرایش تعریف کرد... زن گفت: این نتیجه امانت داری وتقوای توست ازخوردن بادمجان حرام سرباز زدی الله سبحانه وتعالی همه خانه وصاحب خانه راحلال به توبخشید..!. بسیارزیبا وقابل تامل.. سبحان الله کسی که بخاطرالله چیزی را ترک ورها کند و تقوا پیشه نماید الله تعالی درمقابل چیز بهتری به او عطا میکند. 🆔 @Shahid_Alamdar ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ لینک گروه ما در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/2075459602C28a7e31fc4