⸤•🦋•⸣
°
ازتـٰابوتبـافتادھدلـمیارکجایۍ؟
هستۍدلحضرتدلدارکجایـے؟ :)
#یآبݧَیآس🌼˘˘!'
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
💠 از عارفی پرسیدند...
از کجا بفهمیم در خواب غفلتیم یا نه؟!
🌿او جواب داد:
اگر برای امام زمان کاری میکنی، یه تبلیغی انجام میدهی و خلاصه قدمی برمیداری و به ظهور آن حضرت کمک میکنی،
بدان که بیداری.
و الّا اگر مجتهد هم باشی در خواب غفلتی
✨بیایید درخواب غفلت نباشیم✨
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
#سال_شمار_زندگی #پارت_یک ناگهان گلوله شلیک می شود روزی که به دنیا آمد ، هیچ کس فکر نمی کرد که سا
#سال_شمار_زندگی
#پارت_دوم
ناگهان گلوله شلیک می شود
چندماه از تولد روح الله نگذشته بود که صدای شلیک گلوله ای ، در کوره راه کوهستان های میان خمین و اراک پیچید و به دنبال آن ، سواری سرفراز از پشت اسب بر خاک افتاد . مصطفی ، به دست مزدوران خان ها ، بی خبر و ناجوانمردانه هدف گلوله قرار گرفت ک از ما درآمد . روح الله ، نه صدای گلوله را شنید و نه از شهادت پدر با خبر شد . شاید وقتی که صدای شلیک گلوله در کوهستان پیچید و گلوله سینه پدرش را شکافت ، روح الله هراسان از خواب پریده و گریه کرده باشد ، ولی کسی نمی توانست این گریه را نشانه آن شهادت بداند . همه بچه های هم سن روح الله ناگهان از خواب می پرند و گریه می کنند ، اما وقتی به آغوش گرم مادر پناه می برند ، آرام می شوند ؛ آرام و ساکت و بعد دوباره خواب ، خواب شیرین و معصومانه آن ها را در بر می گیرد .
روح الله بی آن که خود بداند ، در چند ماهگی فرزند شهیدی دلاور شد ، اما هیچ وقت نتوانست چهره پدر شهیدش را پیش چشم مجسم کند ، صدایش را بشنود ، بوسه های گرم او را بر گونه های لطیف خود احساس کند ، چرا که او هنوز خیلی کوچک بود ؛ همه اش چهار ماه بیش تر نداشت . خیلی زود بود که چهره ها را به خاطره بسپارد و صدا ها را حافظه نگه دارد .
خبر قتل مصطفی در شهر های اطراف می پیچید ، هر مظلوم بی پناهی که آن را می شنود ، ناراحت می شود . علمای شهر ها بیش از همه اظهار تاسف می کنند و از حاکم اراک می خواهند هر چه زودتر قاتل او را دستگیر کند . حاکم اراک هم ، حکم بازداشت را صادر می کند . مأموران به منطقه ما آیند و پس از مدتی تعقیب و گریز ، قاتل را در قلعه ای کهنه و قدیمی به دام می اندازند و بعد از چند ساعت تیراندازی ، عاقبت او را دستگیر می کنند و تهران می فرستند . خبر قتل مصطفی ، قبل از آن به تهران رسیده بود . علما و کسانی که او را می شناختند ، از این حادثه ناراحت بودند . آن ها نیز خواستار محازات قاتل بودند و برای این کار فعالیت می کردند . چند نفر از خانواده مصطفی به تهران آمده بودند . آن ها از دولت می خواستند عدالت اجرا شود و قاتل به سزای عمل خود برسد . از سویی دیگر ، هواداران قاتل فشار می آوردند تا او محاکمه نشود . عاقبت حکم به مجازات قاتل داده شد و او را در مقابل مجلس شورای ملی سابق در میدان بهارستان کنونی اعدام کردند .
بدین گونه ، روح الله بدون داشتن هیچ خاطره ای از پدر ، بزرگ می شود و تنها آوازه بزرگی ها و شجاعت های او را از اطرافیان می شنود و در ذهن کودکانه خود ، سیمای مهربان ، صدای گرم و نگاه نوازش گرش را مجسم می کند و گاهی هم مثل همه بچه هایی که با پدرشان درد دل می کنند ، با آن سیمای خیالی حرف می زند .
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
#سال_شمار_زندگی #پارت_دوم ناگهان گلوله شلیک می شود چندماه از تولد روح الله نگذشته بود که صدای شل
#سال_شمار_زندگی
#پارت_سوم
پرنده پرواز می کند
وقتی روح الله بزرگ شد و به سنی رسید که بتواند تحصیل علم کند او را در سهر خمین به مکتب خانه ملا ابولقاسم فرستادند که نزدیک خانه آن ها بود . در آن زمان ، مدارس به شکل امروزی نبود و بچه ها در مکتب خانه ها درس می خواندند . روح الله در هفت سالگی توانست قرآن را ختم کند . پس از آن به فراگیری ادبیات عرب پرداخت . برای یادگرفتن این علم ، معلمی به نام شیخ جعفر را برایش انتخاب کردند . پس از آن ، نزد استادان آن روز شهر خمین ، یعنی میرزا محمود افتخار العلما ¹ ، حاج میرزا محمدمهدی ² و حاج میرزا نجفی ³ رفت و تا آن جا که امکان داشت از آن آموخت . در کنار تحصیل علم ، خوشنویسی هم کار می کرد . برای آموختن خط ، برادر بزرگش یعنی آیت الله حاج آقا مرتضی پسندیده ⁴ را انتخاب کرده بود و پیش او مشق خط می کرد و خوش نوشتن را از وی می آموخت .
روح الله تا نوزده سالگی در خمین تحصیل علم می کرد ، اما رفته رفته به جایی می رسد که محیط کوچک شهر خمین و مدرسه های آن ، جوابگوی استعداد درخشان و هوش سرشارش نمی شود . اکنون او پرنده ای بود که برای پرواز ، نیازمند آسمانی وسیع و افقی گسترده بود و شهر کوچک خمین نه صاحب آن آسمان بود و نه دارای آن افق علمی گسترده . بنابراین پرنده پرواز کرد . او برای ادامه تحصیل ، حوزه علمیه اراک را برگزید . طلبه جوان اهل خمین ، خیلی زود توانست در حوزه علمیه اراک نظرها را به سوی خود جلب کند . او طلبه ای بسیار باسواد ، پر تلاش و مرتب بود و با عشق و علاقه تحصیل علم می کرد . از آن گذشته ، قامت بلند و موزون ، چهره نجیب و رفتار متین او ، بسیاری را شیفته و علاقه مند می کرد . لباس روحانیت برازنده اش بود . بعدها ، بیش از نیم قرن پس از آن سال ها ، این طلبه گمنام اهل خمین ، با همین عمامه و عبا ، نزد علما و توده های مردم به امام خمینی مشهور شد و عشق او در قلب میلیون ها نفر جای گرفت ، اما در حوزه اراک کسی نمی دانست که این طلبه جوان و مؤدب اهل خمین ، همان امام خمینی معروف خواهد شد .
به هر حال ، امام در حوزه علمیه اراک با پشتکاری مثال زدنی ، مثل تشنه ای که در بیابانی بی آب باشد ، چشمه گوارای خود را یافته بود و از آن سیراب می شد .
امام در آن جا با استادی آشنا شد که مدتی بعد یکی از مهم ترین حدزه های علمیه اسلام را در شهر قم تأسيس كرد . این عالم بزرگ کسی جز آیت الله شیخ عبدالکریم حائری ⁵ نبود که در آن زمان در حوزه علمیه اراک تدریس می کرد .
می گویند که آیت الله حائری برای زیارت بارگاه حضرت معصومه ۜ به قم می رود . علما و روحانیان قم وقتی از این سفر با خبر می شوند ، تصمیم میگیرند پیش ایشان بروند و از او بخواهند که در قم بماند و به حوزه علمیه کوچک قم ، رونق و وسعت بیش تری بدهد . آن ها با همین هدف به دیدار آیت الله حائری می روند و این پیشنهاد را با او در میان میگذارند .
آیت الله حائری می روند دعوت علمای حوزه علمیه قم را قبول می کند و تصمیم به اقامت در آن شهر می گیرد . وقتی این اقامت قطعی می شود و خبر آن در حوزه علمیه اراک به گوش امام می رسد ، او هم به همراه عده ای از روحانیان و طلاب جوان به قم هجرت می کند تا هم در جوار بارگاه حضرت معصومه ۜ باشد و هم از وجود استاد بزرگوار خویش بیش تر استفاده کند .
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
#سال_شمار_زندگی #پارت_سوم پرنده پرواز می کند وقتی روح الله بزرگ شد و به سنی رسید که بتواند تحصی
توضیح اعلام
¹/میرزا محمود افتخار العلما : از علمای شهرستان خمین بود که در مقام معلم سرخانه به امام و آیت الله پسندیده درس می داد . در سال ۱۳۲۷قمری ، برای تحصیل و تکمیل علوم دینی به اصفهان رفت و در مدرسه ملا عبدالله اطفهان به تحصیل مشغول شد . آیت الله پسندیده ، برادر امام خمینی درباره او می گوید : ( افتخار العلما سالییک مرتبه برای گرفتن مقرری و مستمری از دربار ، به اصفهان می رفت و در غیاب او مادر به ما درس میداد . )
²/حاج میرزا محمدمهدی : از جمله استادانی که امام نزد ایشان ، مقدمات را تحصیل کردند حاج میرزا محمد مهدی دایی امام نیز بود . او از مجتهدان تحصیل کرده در نجف اشرف بود و همراه برادرش میرزا عبدالحسین احمدی ، در رأس علمای خمین و توابع آن قرار داشت .
³/حاج میرزا نجفی : حج میرزا رضا نجفی ، فرزند حاج جواد مجتهد خمینی ، از استادان امام خمینی بود . او دارای تحصیلات دینی بسیاری بود تا جایی که برخی به اجتهاد ایشان اعتقاد داشتند . او در اصفهان در مدرسه ملا عبدالله به تحصیل پرداخت و بعد ها نیز در همان جا به تدریس مشغول شد ، چنان که امام و آیت الله پسندیده نیز از محضر او استفاده بردند . حاج میرزا نجفی رساله ای در نمازجماعت نوشته و رساله علمیه خود را به رشته تحریر در آورده است . او که بعد ها به آقا نجفی مشهور شد ، شوهر خواهر امام نیز بود .
⁴/حاج آقا مرتضی پسندیده : آیت الله پسندیده در سال ۱۳۱۳قمری ( ۷سال پیش از تولد امام خمینی ) در شهرستان خمین متولد شد .
پدرش آقاسیدمصطفی ، از مجتهدین زمان بود . آیت الله پسندیده پس از در گذشت پدر ، تحت کفالت مادر خویش به تحصیلات دینی روی آورد و در مدرسه ملاعبدالله و جده بزرگ در اصفهان به تحصیل دروس اولیه پرداخت و از محضر استادان دیگری چون شیخ علی فیض ، میرزا احمد اصفهانی و آیت الله در چه ای بهره برده و بخشی از علوم دینی را نزد حاج سید محمدصادق خاتوم آبادی فرا گرفت . پس از مراجعت به خمین ، تا هنگام تبعید امام خمینی در سال ۱۳۴۲ ش ، در آن جا به فعالیت پرداخت و پس از آن به قم مهاجرت کرد . و سرانجام در آبان ماه سال ۱۳۷۵ ش دار فانی را وداع گفت .
⁵/شیخ عبدالکریم حائری : فرزند حاج جعفر مهر جردی ، در سال ۱۲۷۶ ق در میبد یزد چشم به جهان گشود . او مقدمات و سطوح را نزد علمای آن روز یزد فرا گرفت . پس از آن برای ادامه تحصیل راهی عتبات عالیات شد و از محضر استادانی چون سید محمد فشارکی اصفهانی و میرزای شیرازی بهره برد و در مجلس درس آخوند خراسانی حضور یافت . حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی با تدریس علوم دینی در کربلا به پرورش طلاب پرداخت . پس از آن به ایران آمد و در اراک و سپس در قم اقامت گزید . درسال ۱۳۴۰ ق ، حوزه علمیه قم را تأسيس کرد که باعث شد قم به مرکزی برای تحصیلات علوم دینی تبدیل شود . این عالم گران قدر ، سرانجام در سال ۱۳۵۵ ق. دار فانی را وداع گفت .
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
دلمان تنگ رخ توست علمدار علے💔
#حاج_قاسم
➖➖➖➖➖
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
✍ وقـتی حـجابـمون حـفـظ بشـہ
چـشـممون پـاڪـ مـیـشـہ
وقـتی چشـممـون پـاڪـ شـد
دلـمـون پـاڪ مـیـشـہ♥️
وقـتی دلـمون پـاکـ شـد
خـــدا عــاشقـمون مـیشـہ
وقـتی خدا عاشقمـون شد
#شـهیـد مـیشیـم🥀🌷
#شهیدابراهیمهادی
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
👈 ﺗﻘﺪﯾﻢ به زنان و دختران نجیب
و پاکدامن شایسته ایران زمین ♥️
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻧﺎﺯ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮد
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﯾﮏ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﺳﺠﻮﺩ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﯾﮏ ﺑﻐﻞ ﺁﺳﻮﺩگی
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﭘﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺁﻟﻮﺩﮔﯽ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻫﺪﯾﻪ ﯼ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻫﻤﺪﻡ ﻭ ﯾﮏ ﻫﻢ ﺻﺪﺍ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻋﺸﻖ ﻭ ﻫﺴﺘﯽ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﯾﮏ ﺟﻬﺎﻥ ﭘﺎﯾﻨﺪﮔﯽ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻟﻄﯿﻒ؛ ﻓﺼﻞ ﺑﻬﺎﺭ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻋﺎﺷﻘﯽ؛ ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﯽ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﮔﯽ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻋﺎﻃﻔﻪ؛ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻭﻓﺎ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻣﻌﺪﻥ ﻧﻮﺭ ﻭ ﺻﻔﺎ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺭﺍﺯ؛ ﻣﺤﺮﻡ؛ ﯾﮏ ﺭﻓﯿﻖ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﯾﺎﺭ ﯾﮑﺪﻝ؛ ﯾﮏ ﺷﻔﯿﻖ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﺮﺩ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻫﻤﺪﻡ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺩﺭﺩ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺣﺲ ﺧﻮﺵ؛ ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺐ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺑﻮﺳﺘﺎﻧﯽ ﭘﺮ ﻧﺼﯿﺐ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺑﺎﻏﻬﺎﯼ ﺁﺭﺯﻭ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻧﻌﻤﺘﯽ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺭﻭ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺑﻨﺪﻩ ﯼ ﺧﻮﺏ ﺧﺪﺍ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺟﺪﺍ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺷﻔﯿﻖ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﯾﺎﺭ ﻭ ﺭﻓﯿﻖ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﻧﻮﺭﻫﺎ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻧﻐﻤﻪ ﯼ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺭﻭﺍﻥ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺳﺎﺯ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺟﺎﻥ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﻣﺮﻫﻢ ﻫﺮ ﺧﺴﺘﮕﯽ
🌹ﺯﻥ ﯾﻌﻨﯽ : ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﻰ♥️
میلاد مادر خوبیها ، بانوی دو عالم حضرت زهرا(س) و روز بزرگداشت مقام مادر و زن به همه مادران و زنان و دختران سرزمینم مبارک🌷
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 ویژه #استوری
📌سلام بانو، سلام مادر
🌺 ویژه ولادت #حضرت_زهرا
📽 #تصویری
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
🌹 #روز_مادر 🌹
خاطره ای از #شهید_رضا_دامرودی🌹
شب تولد حضرت زهرا سلام الله تو راه برگشت به خونه بودیم .
یه پیرزن تنها جلوی در خونش نشسته بود... از کنارش رد شدیم چند قدمی که گذشتیم رضا ایستاد و برگشت به اون پیرزن نگاه کرد گفت خانوم میای بریم به اون حاج خانم روز مادر رو تبریک بگیم؟
نگاه خسته و تنهای اون پیرزن داشت اشک چشم رضا رو در میاورد...
رفتیم نزدیک...سلام کرد و گفت مادر چرا تنها نشستی؟
پیرزن لبخند زد و هیچی نگفت
رضا گفت روزتون مبارک. ان شالله که سلامت باشین وعمرتون با عزت...
پیرزن لبخند روی لبهاش نشست و گفت ممنون پسرم خیلی خوشحالم کردین 4 تا بچه دارم که هر کدوم تو شهر دیگه هستن و نشد که امشب بیان دیدنم بعدچند تا شکلات از تو جیبش دراورد و اصرار کرد که حتما اینو ازم قبول کنید...😊
👈همسر شهید رضا دامرودی
#روز_مادر
#ولادت_حضرت_زهرا سلام الله❤️
#اخلاق_خوش
#تکریم_مادر
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》