eitaa logo
🌹سردار شهید حمید قبادی نیا(شهید مستجاب الدعوه)🌹
3.5هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
9.2هزار ویدیو
29 فایل
ا﷽ا 🌻ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل أحياء عند ربهم يرزقون﴿۱۶۹ آل عمران﴾🌻 و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند ✅️ پیامهای مذهبی،شهدایی،قرآنی ادمین: @Sardar_Ghobadinia
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ مسلم در روز دوم شهریور ماه سال 1359 در شهر جهرم به دنیا آمد .مثل همه کودکان به مدرسه رفت وبعد از اخذ مدرک دیپلم در تارخ سی ام بهمن ماه سال 1379به استخدام سپاه پاسداران درآمد و در تیپ هوابرد 33 المهدی به فعالیت پرداخت. در همین زمان در رشته جغرافیای دانشگاه پیام نور پذیرفته شد. او برای دفاع از حرم عمه سادات به سوریه رفت و در روز سی ام مهر ماه سال 1394 در سن 35 سالگی در شهر حلب سوریه به شهادت رسید و در زادگاهش روستای موسویه به خاک سپرده شد. 🌸 🌸 ✨همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمی‌کرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. ✨گاهی اوقات نمی‌گذاشت من متوجه کمک‌هایش شوم ولی به فکر همه بود، احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش می‌گذاشت، پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند، شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمع‌های خانوادگی می‌گفتند مسلم خیلی به زن و بچه‌اش می‌رسد، اگر مبینا گریه می‌کرد تا نیمه شب بغلش می‌کرد و راه می‌رفت تا خوابش ببرد، هیچ موقع نمی‌گفت من خسته هستم، خیلی صبور بود. 💬به روایت همسر شهید ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
. شهید مدافع حرم حامد بافنده شهیدی که مغازه تره بار داشت زبان افغانستانی یاد گرفت و با فاطمیون به سوریه رفت در آنجا مداحی می کرد و آهنگران جبهه های سوریه لقب یاد گرفته بود. 🔸شهید حامد بافنده حدود اذان ظهر روز یکشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۶ همزمان با سالروز شهادت امام موسی کاظم علیه السلام به درجه والای شهادت و به آرزوش رسید و به محضر اربابش سید و سالار شهیدان شرفیاب شد. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️ شهید حمید باکری🌷 از مشاهیر و مفاخر استان آذربایجان غربی است که در آذر سال 1334 در شهرستان ارومیه چشم به جهان گشود. در سال 1355 ظاهراً به‌عنوان تحصیل به خارج از کشور سفر می‌کند، ابتدا به ترکیه و از ترکیه جهت گذراندن دوره چریکی عازم سوریه می‌شود و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه اسم‌نویسی کرده و فقط یک هفته در کلاس درس حاضر می‌شود و با هجرت امام «مدظله‌العالی» عازم پاریس می‌شود و از آنجا هم‌جهت آوردن اسلحه به سوریه می‌رود و با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مراجعت کردند. نظامی ایرانی بود، که در خلال جنگ ایران و عراق از فرماندهان میانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب می‌شد و جانشینی فرماندهٔ لشکر ۳۱ عاشورا را برعهده داشت. او برادر کوچکتر علی باکری و مهدی باکری است. وی در عملیات‌های رمضان، فتح‌المبین، بیت‌المقدس و والفجر ۲ حضور داشت و در حین اجرای عملیات والفجر ۱ به شدت مجروح گردید. باکری در ۶اسفندماه ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر اصابت مستقیم گلوله آرپی‌جی، در جزیره مجنون شهید شد و پیکر او در میدان نبرد باقی ماند و هیچ‌گاه به کشور بازگردانده نشد.😭 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._.
💠 شهیدی که با شهادتش توانست جان بیش از ۴۰زائـر حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را نجات دهد! روز دوم اسفند۱۳۹۴، حجت که اتاقش نزدیک حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها بود، بعد از نماز صبح پنجره اتاق را باز کرد و رو به حرم حضرت زینب گفت: «۱۵سال برایتان نوکری کردم، یک شبش را بخرید و من در شب شهادت مادرتان شهید شوم!» غروب همان‌روز، مصادف با شب شهادت حضرت‌ زهـرا سلام‌الله‌علیها، درحالیکه قرار بود حجت و دوستانش دو روز دیگر به مناطق عملیاتی بروند، متوجه یک عملیات انتحاری نزدیک حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها می‌شوند؛ پس از انفجار اول، شهید به سرعت به کمک مجروحان رفتند ولی دقایقی بعد، عامل انتحاری دوم و سوم منفجر شد و حجت را به آرزوی دیرینه‌اش رساند. شهید همانند حضرت‌ زهـرا سلام‌الله‌علیها از ناحیه پهلو، صورت و بازو مجروح شد؛ مقدار ترکش‌ها در ناحیه پهلو به‌قدری بود که به گفته یکی از همرزمانش اگر حجت نبود، این ترکش‌ها به ۳۰ تا ۴۰نفر اصابت می‌کرد، حجت به‌ سوی شهادت شتافت تا بسیاری را به زندگی امیدوار کند. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
اولین حضور آشکار اولین بار وقتی مردم با چهره جهاد مغنیه آشنا شدند، که او در مراسم ختم والده سردار سلیمانی شرکت کرده بود. فرزند خوش ‌سیمای حاج رضوان درست پشت سر سردار ایستاده بود و به میهمان خوش‌ آمد می ‌گفت. گاهی شانه‌ های سردار را می ‌بوسید و سردار گاه بر می‌ گشت و با او نجوا می ‌کرد. رابطه صمیمانه حاج قاسم و این جوان او را در کانون توجهات قرار داد. سردار گاه او را به بعضی‌ از میهمانان معرفی می ‌کرد و آنها با لبخند او را در آغوش می ‌کشیدند 🌷 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
. 🌷من از هر کس که به ولایت امام خامنه‌ای (مد ظله العالی) باشد، برای همیشه دلگیر و ناراحت هستم. در سال شصت و یک هجری (علیه السلام) برای دفاع از خیمه حضرت زینب (سلام الله علیها) دو دست و چشمانش را از دست داد، اکنون نوبت من است که برای دفاع از حرم (سلام الله علیها)دست و چشمانم را از دست بدهم."🌷 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️ نام : شهید سید مرتضی آوینی تولد : 21 / شهریور / 1326 محل تولد : تهران _ شهرری شهادت : 20 / فروردین / 1372 محل شهادت : فکه خلاصه ای از زندگی سلام من بچه شاه عبدالعظیم هستم تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زنجان و کرمان و تهران گذراندم و از کودکی به هنرعلاقه داشتم و در سال ۱۳۴۴ به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شدم و با خانم مریم امینی ازدواج کردم و صاحب سه فرزند شدیم . در دوران دانشگاه و جوانی خودم را کامران آوینی معرفی کرده بودم . کامران جوانی تندرو بود که در هر دوره یک حالی داشت . یک روز قرتی مآب و یک روز لوتی و یک روز هم عاشق عرفان ... اما من بعدها با اندیشه‌های روح‌الله خمینی آشنا شدم و در سالیان بعد به یک انقلابی بدل شدم و مسیر زندگی خود را تغییر دادم . معماری را تموم کرده بودم اما بعد از انقلاب و با توجه به ضرورت های انقلاب وارد حیطه فیلم سازی شدم . بعد از کش و قوس های فراوان مجموعه روایت فتح رو تهیه کردیم و اواخر سال ۱۳۷۰ مؤسسه فرهنگی روایت فتح به دستور آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ ای تأسیس شد تا به کار فیلم ‌سازی مستند و سینمایی دربارهٔ دفاع مقدس بپردازد . اوایل سال 72 بود که در منطقه فکه در حال بررسی لوکیشن فیلم مستند شهری در آسمان ، بودم که به همراه محمد سعید یزدان‌ پرست با مین برخورد کردیم و بر اثر اصابت ترکش مین باقی ‌مانده از جنگ ایران و عراق شهید شدیم . ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
وصیت نامه شهید سید مرتضی آوینی : زندگی زیباست ، اما شهادت از آن زیباتر است ؛ سلامت تن زیباست ، اما پرنده‌ی عشق ، تن را قفسی می‌ بیند که در باغ نهاده باشند . و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند ، تا در مقتل کربلای عشق ، آسانتر بریده شوند و مگر نه آن‌که از پسر آدم ، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش ، بیشتر دوست داشته باشد و مگر نه آن ‌که خانه تن ، راه فرسودگی می‌ پیماید تا خانه روح ، آباد شود و مگر این عاشق بی ‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی ، که کره‌ی زمین باشد ، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند و مگر از درون این خاک ، اگر نردبانی به آسمان نباشد ، جز کرم‌ هایی فربه و تن‌ پرور برمی‌آید . ای شهید ، ای آن ‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ ای ، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش . ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._.
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ۹۰ ثانیه برای شناخت نابغه مستندسازی، شهید سید مرتضی آوینی 🌿 ۲۰
 فروردین سالروز شهادت 
سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی
! ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🎙 🔰 آری ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم، ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند... 🌹 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
حوالی ساعت دو نیمه شب بود که برای وضو گرفتن و نافله شب از خواب بیدار شد. در دستشویی بسته بود اما از داخل صدای آب می آمد. یک بار در زد صدایی نشنید دو بار- سه بار... دیگر عصبی شد و با صدای بلند گفت هر که هستی در را باز کن. وقتی در باز شد همان جا دلش می خواست از خجالت و شرمندگی زمین دهان باز کند و به داخلش برود، حاج احمد، فرمانده اش(1) را دید که تا زانو پاچه هایش را بالا زده و در حال تمیز کردن دستشویی های پادگان است. هنوز کلامی از دهانش خارج نشده بود که حاجی گفت: تا زنده ام راضی نیستم این موضوع را برای کسی بازگو کنی وگرنه روز قیامت جلویت را می گیرم. 1. شهید احمد امینی، فرمانده گردان 410 غواص لشکر 41 ثارالله که در بیست و یکم بهمن سال 64 در عملیات والفجر هشت در منطقه اروند به شهادت رسید. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._