سلام.
بله انشاءالله که تعدادتون بره بالا.
@shahid_amir_solimany1378
دوستان حمایت بشن
📚 #تو_شهید_نمیشوی
قسمت بیست و یکم🌱
| حس عجیب برادری |
رابطه برادری من با محمودرضا دو جور بود؛یک نوع رابطه به لحاظ خونی با اوداشتم، یک نوع برادری هم به اعتبار اینکه بسیجی و پاسدار بود با او داشت.
این دومی به مراتب پُررنگ تر از ارتباط خونی بین من و او بود.این ارتباط دوم خیلی خاص بود.من به برادری با محمودرضا،به هر لحظه اش،افتخارکرده ام.
شاید هیچ کس به اندازه من چنین حس افتخاری را تجربه نکرده باشد.من هروقت با محمودرضا روبه رومی شدم حس عجیبی درونم را پُر می کرد.حسی بود که وقتی محمودرضا نبود، نداشتمش،اما با آمدنش در من ایجاد می شد.
از بچگی خیلی دوستش داشتم،اما بعد از اینکه پاسدار شد و به نیروی قدس سپاه پیوست،علاقه ام به او توصیف نشدنی بود.
با اینکه سن و سالش از من کمتر بود،اما انگار برادر بزرگم بود.حریمی داشت برای خودش که من زیاد نمی توانستم آن را رد کنم و به او نزدیک شوم.
گاهی از او خجالت می کشیدم.ادبش چیز دیگری بود برای خودش. این اواخر وقتی روبوسی می کردیم،شانه ام را به عادت بچه های بسیج می بوسید.آب می شدم از این حرکتش.
📚 #تو_شهید_نمیشوی
قسمت بیست و دوم🌱
| تحلیل می کرد |
روزنامه خوان بود و کیهان را هر روز می خواند.تبریز هم که می آمد،اگر از خانه بیرون می رفت با روزنامه بر میگشت.در تهران هرروز یک کیهان عربی و انگلیسی هم می گرفت و به مهمانانی که داشتند می داد تا بخوانند.با کیهان مانوس بود.
سال 85 یا 86 بود که به من گفت مدتی است به جلسات هفتگی در منزل حاج حسین شریعتمداری می رود.از من هم دعوت کرد که با او به این جلسات بروم.من آن روزها در تهران درگیر درس و امتحان جامع دکتری بودم و بهانه وقت اوردم.
محمودرضا به حاج حسین شریعتمداری علاقه پیدا کرده بود.یادم هست که سادگی اتاقی که جلسات در آن تشکیل می شد،کتابخانه ایشان،وسعت مطالعه و زبان تند وتیز شریعتمداری،توجه اش را جلب کرده بود.
از این زبان تند و تیز هم تعبیر خاصی می کرد.محمودرضا یادداشت ها وتحلیل های حسین شریعتمداری و سعدالله زارعی و چند نفر دیگر را دنبال می کرد.به من هم توصیه می کرد مطالب این چند نفر را بخوانم.
به پایگاه جهان نیوز علاقه داشت و تحلیل هایش را تعقیب می کرد.گاهی پیامک می داد که مطلب خاصی را توی این پایگاه بخوانم.
اطلاعات سیاسی اش به روز بود.این طور هم نبود که فقط برای خودش بخواند؛درباره خبر یا تحلیلی که می خواند،با دیگران هم حرف می زد. یکی از هم سنگر هایش می گفت:«وقتی محمودرضا از مسائل سیاسی حرف می زد، من حرف هایش را به خاطر می سپردم و همان شب در پایگاه محل، برای بچه ها بازگو می کردم. »
لحظـهٔقبـلازشهـادتبـهاوگفتنـد:
زنـدهای؟!
جـوابداد:هنـوزنـه،نفـسمیکشـم!
+سیـدِاهـلقلـم!
#حق
-
متخصربگمانقلابۍنیستۍ
اگریڪبارهمڪهشدھسخنرانۍ
حضرتآقاروڪاملگوشنڪردھباشۍ
حالاهۍعڪسآقاروبزارید
پروفایلوتصویرزمینہگوشیھاتون
ازحرفاشونخطبگیرمشتۍ
جوانمومنانقلابۍپلاستیکۍنباشیم.
#آرهاَخوی🚶🏻♀😄. . . !
-