eitaa logo
↰بـرادر هـای شـهیدم↳
124 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
381 ویدیو
1 فایل
«یه چیز عجیب، مثل مدل هاست، مثل هنرمندهاست، تو اصلا اهل زمین نبودی. تو می‌روی و دیده ی من مانده به راهت! ای ماه سفر کرده، خدا پشت و پناهت♥!» ادمین تبادل🌸: @Shaahadaatt ⇤ تبادل‌با‌کانال‌های‌غیر‌اخلاقی‌صورت‌نمیگیرد❌ #لبیک_یا_خامنه_ای ♥️'
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🕊 🍀 ازشهید محمدرضا ابراهیمی👇👇 🍁غروب بود و آسمان زیبا؛ محمدرضا هم غرق تماشای آن. پیشش رفتم و گفتم:« قدرت خدا رو می‌بینی.». متوجه‌ حرفم نشد. پرسید:« چی؟». وقتی چشمانش را به چشمانم دوخت، غم بزرگی در آن موج می‌زد. گفتم:« محمدرضا! اتفاقی افتاده؟». گفت:« نمی‌دونم کی آسمون دلم مثل این آسمون صاف می‌شه که لایق شهادت بشم.».🍁 منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص55 ╭┉┉┅┄┄•◦ೋ•◦❥•◦ೋ @shid_babaknori •◦ೋ•◦❥•◦ೋ•┈┄┄┅┉╯
•••❥❤️❥••• ‌ غروب بود و آسمان زیبا؛ محمدرضا هم غرق تماشای آن. پیشش رفتم و گفتم:« قدرت خدا رو می‌بینی.». متوجه‌ حرفم نشد. پرسید:« چی؟». وقتی چشمانش را به چشمانم دوخت، غم بزرگی در آن موج می‌زد. گفتم:« محمدرضا! اتفاقی افتاده؟». گفت:« نمی‌دونم کی آسمون دلم مثل این آسمون صاف می‌شه که لایق شهادت بشم.». منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص55 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گفت:« یک لحظه بایستین!». تویوتا ایستاد. خودش را داخل رودخانه چنگوله انداخت. گفتم:« این چکاریه که می‌کنی؟». خندید و گفت:« غسل می‌کنم، غسل شهادت!». گفتم:« از کجا می‌دونی که شهید می‌شی؟». گفت:« در هر زمان باید آماده شهادت بود، امّا من آرزومه که شهید بشم!». در همان عملیات بود که به شهادت رسید. منبع: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد 1، ص 41
••: •🧚‍♂💜• •° 🙂 😍 🖤گفتم:« ببینم توی دنیا چه آرزویی داری؟». قدری فکر کرد و گفت:« هیچی».گفتم:« یعنی چی؟ مثلاً دلت نمی‌خواد یک کاره‌ای بشی، ادامه تحصیل بدی یا از این حرفها دیگه.»گفت:« یک آرزو دارم. از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیشتر نشده، شهید بشم.»🖤 منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص256 ــــــــــــــــــــــــــــــــ••🎁😍••ـــــــــــــــــــــــــــــ 🦋محمدرضا! چه خبره، چرا زل زدی به مادر؟ - وقتی نماز می‌خونه، دوست داشتنی‌تر می‌شه. دقایقی بعد نماز مادر تمام شد. محمدرضا گفت:« قبول باشه مادر!»مادرم به محمدرضا که کنارش نشسته بود، نگاهی کرد و گفت:« قبول حق پسرم!»محمدرضا خود را به مادر نزدیک کرد و ملتمسانه گفت:« مامان! برام دعا کن. می‌گن دعای مادر در حق فرزندش زود جواب می‌ده.»مادرم گفت:« همیشه واسه‌ی سلامتی و عاقبت به خیری‌تون دعا می‌کنم. حالا حاجتت چیه؟». محمدرضا زیر لب گفت:« دوست دارم شهید بشم، البته اگه لایق باشم.»🦋 منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص54