گویند
#شهادت مهر قبولی ست
که بر دلت می خورد...
شهدا...
دلم لایق مهر شهادت نیست
اما
شما که نظر کنید...
این کویر تشنه
دریا می شود..
با عطر شهادت...|•°
#شهـیــدإبــــــــــرإﮫیمﮫإدﮰ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شهید گمنام
خوش نام تویی، گمنام منم 🌹
✅این حکایت خیییلی جالبه تا آخرش بخونید👌👌
✳️داستان بسیار زیباااا و واقعی که در پاکستان اتفاق افتاده است !
🔶دکتر"ایشان"، پزشک و جراح مشهور پاکستانی ، روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار می شد ، با عجله به فرودگاه رفت .
♦️بعد از پرواز ، ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فروداضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم ...
💠بعد از فرود هواپیما ، دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت :
من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه ، برای من برابر با جان خیلی انسانهاست و شما می خواهید من 16 ساعت ، تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟
❄️یکی از کارکنان گفت :
جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید می تونید یک ماشین دربست بگیرید تا مقصد شما ، سه ساعت بیشتر نمانده است ...
💥دکتر ایشان ، با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه ، اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوریکه ادامه دادن برایش مقدورنبود ...
💦ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه را گم کرده است ...
خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی براهش ادامه داد ...
که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد ...
کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد ، صدای پیرزنی را شنید :
- بفرما داخل ، هر که هستی در بازه ...
❇️دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند . پیرزن خنده ای کرد و گفت :
کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ... ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری ...
🌼دکتر از پیرزن تشکر کرد و مشغول خوردن شد ، درحالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود ... که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هر از گاهی بین نمازهایش ، او را تکان می داد .
💥پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود . بعد از اتمام نماز و دعا ، دکتر رو به او کرد و گفت :
بخدا من شرمنده این لطف و کرم واخلاق نیکوی تو شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.
🔶پیرزن گفت :
شما رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش میهمان نوازیتان را کرده است .
من همه دعاهایم قبول شده ، بجز یک دعا ...
🔴دکتر ایشان می پرسد :
چه دعایی ؟
🔹پیرزن می گوید :
این طفل معصومی که جلو چشم شماست ، نوه من هست که نه پدر داره و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا ، ازعلاج آن عاجز هستند ...
⭐️به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست ، ... ولی هم او خیلی از ما دور هست و دسترسی به او مشکل هست و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم ... و هم می گویند هزینه عمل جراحی او خیلی گران است و من از پس آن برنمی آیم ... می ترسم این طفل بیچاره و مسکین ، خوار و گرفتار شود ... پس از خدا خواسته ام که چاره ای برای این مشکل جلویم بگذارد و کارم را آسان کند !
🔷دکتر ایشان در حالیکه گریه می کرد ، گفت :
به والله که دعای تو ، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت ... تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند .
من بخدا هرگز باورنداشتم که الله عزوجل با یک دعا ، این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می کند و بسوی آنها روانه می کند .
**
♦️وقتی که دستها ، از همه اسبابها کوتاه می شود و امید ، حتی در تاریکی ها همچنان ادامه دارد ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند و راه ها از جایی که هیچ انتظارش را ندارید ، باز می شود .
هر جایی که امید ادامه دارد ، تمام کائنات در راستای خواسته ی او تلاش می کنند .
این داستان 👆 ارزش خوندن داشت
بزرگی می گوید
باور نميكنم خدا به كسي بگويد:
" نه...! "
💚خدا فقط سه پاسخ دارد:
١- چشم....
٢- یه کم صبر کن....
٣- پيشنهاد بهتري برايت دارم....
🔵همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...
شاید خداست که در آغوشش می فشاردت
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن!
صبر اوج احترام به حکمت خدامهربانست . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸هر وقت کارت گیرکرد، این جوری دعا کن!
#استاد_شجاعی
#دعا
#آرامش
📣🔺ادعونی استجب لکم
🪸📣 بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
🕊امروز مهمان شهید مدافع حرم محسن خزایی هستیم 🕊
💠شهید محسن خزایی ۱۵ آذر سال ۱۳۵۱ در یک خانوادهای مذهبی در اصفهان دیده به جهان گشود.
🔹شهید خزایی بعد از گذراندن دوران تحصیل، بهدلیل علاقهای که به عرصه خبرنگاری داشت در سن ۲۳ سالگی بهطور جدی وارد این عرصه شد و در سال ۱۳۷۴ بهدلیل عملکرد مناسبش، بهعنوان مدیر باشگاه خبرنگاران جوان در زاهدان منصوب شد
#شهید_محسن_خزایی
@Shahid_ebrahim_hadi3
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
🕊امروز مهمان شهید مدافع حرم محسن خزایی هستیم 🕊 💠شهید محسن خزایی ۱۵ آذر سال ۱۳۵۱ در یک خانوادهای مذ
💠شهید والامقام تأکید بسیاری بر رسوا کردن گروه تروریستی جندالشیطان داشت که در آن زمان اقدامات خرابکارانه بسیاری را علیه امنیت مردم انجام داده بود.
💠شرایط تا جایی پیش رفت که محسن خزایی یک مرتبه از کمین تروریستها در حادثه تروریستی تاسوکی گریخت.
💠وی بعد از مدتی که در زاهدان بود، برای ادامه فعالیتش به گیلان رفت، اما بهدلیل علاقهای که برای دفاع از حرم اهل بیت داشت به سوریه رفت تا به تهیه گزارشهایی با موضوع اقدامات جبهه مقاومت در این کشور بپردازد.
#شهید_محسن_خزایی
@Shahid_ebrahim_hadi3
💠 شهید خزایی برای رزمندگان مداحی میکرد و در این زمینه نیز فعال بود و در برخی از عملیاتها که به همراه رزمندگان عازم خط مقدم میشد، بعد از اتمام گزارشهای خبری، به رزمندگان در حوزه نظامی نیز کمک میکرد.
💠پس از ۳ سال تلاش برای پوشش اخبار
جنگ در سوریه شهید خزایی در نهایت در ۲۲ آبان سال ۱۳۹۵ درحالیکه مشغول تهیه گزارش میدانی یکی از عملیاتهای مدافعان حرم در حلب سوریه بود
🔹در اثر اصابت ترکش به ناحیه سر، ناشی از انفجار خمپاره، به شهادت رسید. از شهید خزایی دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است.
#شهید_محسن_خزایی
@Shahid_ebrahim_hadi3
حدیث کساء.mp3
5.42M
پانزدهمین روز از چله حدیث کساء به نیابت از 🕊#شهید_محسن_خزایی🕊
🔹به نیت سلامتی و تعجیل فرج مولایمان ابا صالح المهدی عجل تعالی فرجه الشریف
#حدیث_کساء