هدایت شده از شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
سلام علیکم
هر کس خرج یک زایر اولی را بدهد تا به کربلا برود، ثواب زیارت امام حسین (ع) را خواهد برد.🕌
رفقای شهید هادی 4 زوج جوان که چندین سال عقد کردن و بعلت نداشتن هزینه نمی توانند مراسم ازدواج بگیرند، گروهی از نیکوکاران نیت کردند که برای این، عروس ها و دامادها هزینه کربلا رو واریز کنند تا در 15 خرداد که نزدیک سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا(س) می باشند، به کربلا اعزام کنند و زندگی مشترک خود را آغاز کنند 💍
عزیزانی که تمایل دارند در این امر خیر مشارکت کنند و با یک تیر دو نشان بزنند ( کمک به زایر اولی امام حسین و هم کمک در امر ازدواج) به آیدیی زیر پیام بدهند 👇👇
@HHSSKK
در ضمن این 4 زوج تحقیق شده و مورد وثوق می باشند. 🌺
دوستانی که توانایی دارند دریغ نکنند
که اهل بیت مدیون کسی نمی مونند
خودشون چند برابر جبران می کنند.
هزینه هر زوج هفت میلیون ششصد هزار تومان می باشد
یا علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
اللهم ارزقنا کربلا♥️
@Shahid_ebrahim_hadi3
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
بِســـمِاللهالرَحمــنِالرَحیــم
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ،
🌿بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
🌿وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ،
🌿وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،
🌿فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
شادی ارواح طیبه ی شهدا بالاخص پهلوان بی مزار شهید ابراهیم هادی صلوات🌹
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم✨
@Shahid_ebrahim_hadi3
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه
@Shahid_ebrahim_hadi3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸#امام_زمان کجای زندگی ما قرار داره؟
🎙استاد شجاعی
#زندگیبهسبڪشهـــدا
#شهیدابراهیمهادے🥀
دیده بود که در جبهه، چند جوان روستایی
ساده دل هستند که نماز نمی خوانند.
ابراهیم برایشان خرج کرد، با آنها رفیق شد و... مدتی بعد به آنها گفت: چرا نمی آیید برا نماز؟
می دونید چقدر نماز اول وقت اهمیت داره؟
گفتند راستش رو بخواهی نماز بلد نيستيم.
ابراهیم با کمک یکی از دوستان، برای آنها آموزش نماز را شروع کرد. وقت گذاشت تا نمازخوان شدند.
امر به معروف های ابراهیم اینگونه ساده و دقیق بود.
✨... الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ✨
🍃آمران به معروف، نهی کنندگان از منکر و حافظان حدود (و مرزهای) الهی (مومنان
حقیقی اند) و بشارت بده به (اینچنین)
مومنان! ( توبه، ١١٢)
📚کتاب خدای خوب ابراهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 در آیۀ ۲۶ سوره یونس خداوند میفرمایند: اگر کسی به مردم خدمت کند ۵ جایزه به او میدهم.
🎙حجت الاسلام #رفیعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹پرچم فلسطین در پارلمان ملی فرانسه به اهتزاز درآمد که این اتفاق منجر به تعطیلی جلسه شد.
🔴تعداد شهدا تا ۲۰۰ نفر اعلام شده است
⏪ اسرائیل انتقام شکست در جبالیا را با بمباران زنان و کودکان در رفح گرفت
🔸بمباران چادرهای آوارگان آن هم در نقطهای که بمبارانکننده آن را «امن» اعلام کرده است، آن هم درست چند روز پس از این که دادگاه لاهه خواستار توقف حمله به همان نقطه شده است، از چگونه رژیمی بر میآید؟ آیا رژیم صهیونیستی را جز «آپارتاید» میتوان نامید؟
🔸صهیونیستها به انتقام گرفتن از زنان و نوزادان و کودکان عادت دارند. شاید، به قیمت بیآبروتر شدن، حاضر شدهاند حواسها را از شکست سنگین و رسوای یک روز قبل این حمله، دور کنند. اکنون و با این حملات وحشیانه رسانهها از ضربات حماس در جبالیا و تلآویو کمتر مینویسند!
کانادا: از حمله اسرائیل به رفح وحشتزده شدیم
🔹وزارت خارجه کانادا در بیانیهای با اشاره به جنایت اخیر رژیم صهیونیستی در رفح اعلام کرد که اوتاوا عملیات نظامی اسرائیل در رفح را تأیید نمیکند.
🔹وزارت خارجه کانادا اضافه کرد: «ما از حملاتی که جان غیرنظامیان فلسطینی را در رفح گرفت وحشتزدهایم و خواستار آتشبس فوری هستیم».
🔴 شیطانی که در کمین توست
پیرمردی به نام «مشهدی غفار» حدود 120 سال پیش، در بالای مناره مسجد ملاحسن خان، سالها اذان میگفت. پسر جوانی داشت که به پدرش میگفت: ای پدر! صدای من از تو سوزناکتر و دلنشینتر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره بروم و اذان بگویم.
پدر پیر میگفت: فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست. من میترسم از آن بالا سقوط کنی، میخواهم همیشه زنده بمانی و اذان بگویی. تو جوان هستی، بگذار عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو.
از پسر اصرار بود و از پدر انکار! روزی نزدیک ظهر، پدر پسر خود را بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را کنترل میکرد. دید پسرش هنگام اذان گاهی چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر میکند.
وقتی پایین آمد، به پسر جوانش گفت:
فرزندم من میدانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست. میدانم صدای تو دلنشینتر از صدای من است. هیچ پدری نیست بر کمالات و هنر فرزندش فخر نکند. من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانی چون تو نیست و برای تو خیلی زود است.
آن بالا فقط صدای خوش جواب نمیدهد، نفسی کشته و پیر میخواهد که رام مؤذن باشد. تو جوانی و نفست هنوز سرکش است و طغیانگر، برای تو زود است این بالارفتن. به پایین مناره کفایت کن! بدان همیشه همهٔ بالارفتنها بهسوی خدا نیست. چهبسا شیطان در بالاها کمین تو کرده است که در پایین اگر باشی، کاری با تو ندارد.
.
•┈┈•✾•🌿🖌🕯📖☕️🌿•✾•┈┈•
📝از آنچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
#داستان_آموزنده🎐
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
🔴تعداد شهدا تا ۲۰۰ نفر اعلام شده است ⏪ اسرائیل انتقام شکست در جبالیا را با بمباران زنان و کودکان در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موذنی که در فرازهای اذان صبح، سوگ و غربت رفح را گریست
گفته میشود مربوط به سحرگاه بعد از جنایت صهیونیستها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🔅یکی از اسمهای #امام_زمان عج در آل یس، که در لحظات «به تنگ آمدن و ناچاری» در هر مشکلی، باید محکم ازش کمک بگیری و رها شی!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🎙 #استاد_شجاعی
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
أین صاحِبُــنا؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پناه قیامتت کیه؟
یاعلی بن موسی الرضا
#چهارشنبه های امام رضایی
💸 اگه میخواهی وضع مالیت خوب
بشه،زیارت امام رضا(ع) مشرف شدید
حتما به نیابت از حضرت عبدالمطلب
و حضرت ابوطالب وحضرت عبدالله
زیارتنامه بخونید ‼️
✍🏻استاد الهی:اگر کسی حاجت مالی دارد و دوست دارد وضع مالی اش بهتر شود، در حرم مطهرامام رضا علیه السلام
یک زیارتنامه به نیابت از حضرت عبدالمطلب، حضرت ابوطالب و حضرت
عبدالله و سپس دو رکعت نماز زیارت بخواند
ان شاءالله حاجتش برآورده میشود.
*💞 #عاشقانه_دو_مدافع*
*📚 #قسمت_بیست_و_سوم*
_با صداے سجادے از خاطراتم اومدم بیروݧ....
خانم محمدے
بہ خودم اومدم با تعجب داشت نگام میکرد
نگاهش کردم تا چشمام بہ چشماش افتاد نگاهشو دزدید سرشو انداخت پاییـݧ و گفت گوش دادید بہ حرفام؟
خجالت زده گفتم راستش نہ تا یہ جاهاییشو گوش دادم اما...
لبخند زد و گفت خوب ایرادے نداره تا کجا گوش دادید؟
_باصدایے کہ انگار از تہ چاه میومد همونطور کہ سرم پاییـݧ بود گفتم:
داشتید میگفتید نمیتونستم نسبت بہ شما بے تفاوت باشم
پووووووفے کرد و آهے از تہ دل کشید و ادامہ داد:
بلہ نمیتونستم نسبت بہ شما بے تفاوت باشم خیلے خودمو کنترل میکردم.
_خانم محمدے
ایـݧ شهید شماست دیگہ؟
ینے منظورم اینہ کہ هر هفتہ میاید سر ایـݧ قبر؟
سرمو بہ نشانہ ے تایید تکوݧ دادم
با دست بہ چند تا قبر اونطرفتر اشاره کردو گفت اونم شهید منہ منم هر هفتہ میام پیشش
اتفاقا هر هفتہ هم شما رو میبینم چند بار خواستم بیام جلو و باهتوݧ حرف بزنم اما نشد.
_هفتہ ے پیش میدونستم کہ بخاطر خواستگارے چهارشنبہ میاید منم اومدم،حتے اومدم جلو کہ باهاتوݧ صحبت کنم اما شما تا متوجہ شدید یکے داره میاد سمتتوݧ رفتید
خانم محمدے شما هرچیزے کہ مـݧ از همسر آیندم انتظار دارم رو دارید تا اینجا متوجہ شدم اعتقادات و عقیدموݧ هم بہ هم میخوره ما باهم میتونیم زیر سایہ ے امام زمان خوشبخت باشیم
_البتہ اگہ شما هم قبول کنید ...
خیلے داشت تند میرفت
خندم گرفت و گفتم:
اجازه بدید آقاے سجادے شما براے خودتوݧ بریدید و دوختید مـݧ هنوز جواب خیلے از سوالاتامو نگرفتم علاوه بر اوݧ شما از کجا میدونید مـݧ چیز هایے کہ شما میخواید و دارم همیشہ اوݧ چیزے کہ فکر میکنید و میبینید درست نیست
جدا از اوݧ مـݧ هم براے خودم معیار هایے دارم از کجا میدونید شما همشو دارید؟
اخم هاش رفت تو هم وبا ناراحتے گفت:
معذرت میخوام اسماء خانم
اولیـݧ بار بود کہ اسممو صدا میکرد
یجورے شدم.
انگار اولیـݧ بار بود کہ صداشو میشنیدم
لپام قرمز شد از خجالت سرمو انداختم پاییـݧ حالا خوبہ قربوݧ صدقم نرفتہ بوووود عجب بی جنبہ اے بودماااااا
_متوجہ حالتے کہ بهم دست داده بود شد و پرسید چیزے شده؟ خودمو کنترل کردم کہ صدام نلرزه و گفتم ݧ چیزے نشده
_دستشو گذاشت رو دهنش کہ معلوم نشہ داره میخنده و گفت:
خوب تا الاݧ مـݧ حرف زدم حالا شما بگید
سرفہ اے کردم تا اومدم حرف بزنم گوشیم زنگ خورد...
کاملا فراموش کرده بودم ماماݧ زنگ زده بود
گوشے هنوز دست سجادے بود
گوشے و گرفت طرفم
گوشے و ازش گرفتم جواب دادم
_ماماݧ اجازه نداد حرف بزنم
الو
اسماء؟
معلوم هست کجایے؟ چرا جواب نمیدے نمیگے،نگراݧ میشم؟ چرا انقد تو بی فکرے
انقد بلند حرف میزد کہ سجادے صداشو میشنید...
بلند شدم رفتم اونور تر
سلام ماماݧ جاݧ ببخشید دستم بند بود نمیتونستم جواب بدم آنتـݧ هم نداشتم
مگہ کجایےکہ آنتـݧ ندارے؟
بهشت زهرا.
چے بهشت زهرا چیکار میکنے؟ برداشتت بردتت اونجا چیکار
اومدم جواب بدم کہ آنتـݧ رفت و قطع شد
✍ ادامه دارد ....
*💞 #عاشقانه_دو_مدافع*
*📚 #قسمت_بیست_و_چهارم*
_اومدم جواب بدم کہ آنتـݧ رفت و قطع شد....
باخودم گفتم الانہ کہ ماماݧ نگراݧ بشہ
چندبار شمارشو گرفتم اما نمیگرفت
اخمام رفتہ بود تو هم
درتلاش بودم کہ سجادے اومد سمتم
_چیزے شده خانم محمدے؟
_فقط آنتـݧ رفت قطع شد فقط میترسم ماماݧ نگراݧ بشہ
گوشیشو داد بهم و گفت:
بفرمایید مـݧ آنتـݧ دارم زنگ بزنید کہ مادر از نگرانے در بیاݧ
تشکر کردم و گوشے و گرفتم
تصویر زمینہ ے گوشے عکس یہ سربازے بود کہ رو بازوش نوشتہ بود" مدافعـــــــــاݧ حــــــــــــرم"
خیلے برام جالب بود
_چند دیقہ داشتم رو صفحه رو نگاه میکردم...
خندید و گفت:
چیشد زنگ نمیزنید؟
کلے خجالت کشیدم
شماره ے مامان و گرفتم سریع جواب داد:
بلہ بفرمایید؟
سلام ماماݧ اسماء ام آنتـݧ گوشیم رفت با گوشے آقاے سجادے زنگ زدم نگراݧ نباش تا چند ساعت دیگه میایم خدافظ
نزاشتم اصـݧ حرف بزنہ میترسیدم یہ چیزي بگہ سجادے بشنوه بد بشہ
_گوشے سجادے و دادم و ازش تشکر کردم
سجادے بلند شد و رفت سر هموݧ قبرے کہ بهم نشـوݧ داده بود نشست و گفت:
خانم محمدے فکر کنم زیاد اینجا موندیم شما دیرتوݧ شد اجازه بدید مـݧ یہ فاتحہ اے بخونم و بریم
_نصف گل هایے رو کہ خریده بود و برداشتم با یہ بطرے آب و رفتم پیش سجادے
روے قبرو شستم،گلهارو گذاشتم روش و فاتحہ اے خوندم
سجادے تشکر کردو گفت:
نمیدونم چرا قسمت نیست ما حرفامونو کامل بزنیم.
_بلند شدیم و رفتیم سمت ماشیـݧ
در ماشیـݧ رو برام باز کرد
سوار ماشیـݧ شدم خودش هم سوار شد و راه افتادیم
تو راه پلاک همش تکوو میخورد مـݧ کنجکاو تر میشدم کہ بفهم چہ پلاکیہ.
دلم میخواست از سجادے بپرسم اما روم نمیشد هنوز.
سجادے باز ضبط و روشـݧ کرد ولے ایندفعہ صداے ضبط زیاد نبود
مداحے قشنگے بود
"منو یکم ببیـݧ سینہ زنیمو هم ببیـݧ
ببیـݧ کہ خیس شدم عرق نوکریمہ ایـ
دلم یہ جوریہ ولے پر از صبوریہ
چقد شهید دارݧ میارݧ از سوریہ"
اشک تو چشماے سجادے جمع شده بود محکم فرموݧ و گرفتہ بود داشت مستقیم بہ جاده میکرد
برام جالب بود
چند دیقہ بینموݧ با سکوت گذشت
تا اینکہ رسیدیم بہ داخل شهر
اذاݧ و داشتـݧ میگفتـݧ جلوے مسجد وایساد سرشو بگردوند طرفم و گفت:با اجازتوݧ مـݧ برم نماز بخونم زود میام
پیاده شد مـݧ هم پیاده شدم و گفتم مـݧ هم میام
_بعد از نماز از مسجد اومدم بیروݧ بہ ماشیـݧ تکیہ داده بود تا منو دید لبخند زدو گفت:قبول باشہ خانم محمدے
تشکر کردم و گفتم همچنیـݧ
سوار ماشیـݧ شدیم و حرکت کرد جلوے یہ رستوراݧ وایساد و گفت اگہ راضے باشید بریم ناهار بخوریم گشنم بود نگفتم و رفتیم داخل رستوراݧ و غذا خوردیم
_وقتے حرف میزد سعے میکرد بہ چشمام نگاه نکنہ و ایـݧ منو یکم کلافہ میکرد ولے خوشم میومد از حیایےکہ داشت.
_تو راه برگشت بہ خونہ بهش گفتم کہ هنوز خیلے از سوالاے مـݧ بے جواب مونده
حرفم رو تایید کرده و گفت منم هنوز خیلے حرف دارم واسہ گفتـݧ و اینکہ شما اصلا چیزے نگفتید میخوام حرفاے شما رو هم بشنوم
_اگہ خوانواده شما اجازه بدݧ یہ قرار دیگہ هم براے فردا بزاریم
با تعجب گفتم:
فردا؟ زود نیست یکم
از نظر مـݧ البتہ نظر شما هر چے باشہ همونہ
گفتم باشہ اجازه بدید با خوانواده هماهنگ کنم میگم ماماݧ اطلاع بدݧ
تشکر کرد
_رسیدیم جلوے در.میخواستم پیاده شم کہ دوباره چشمم افتاد بہ اوݧ پلاک حواسم بہ خودم نبود سجادے متوجہ حالت مـݧ شد و گفت:خانم محمدے ایشالا بہ موقعش میگم جریاݧ ایـݧ پلاک و بہ خودم اومد از خجالت داشتم آب میشدم😓بدوݧ اینکہ بابت امروز تشکر کنم خدافظے کردم و رفتم
کلید وانداختم درو باز کردم
ماماݧ تا متوجہ شد بلند شد و اومد سمتم
سلاااااااام ماماݧ جاݧ
دستش و گذاشتہ بود رو کمرش و در اوݧ حالت گفت:
_سلام علیکم خوش اومدے
گونشو بوسیدمو گفتم مرسے
اومدم برم کہ دستمو گرفت و گفت کجا؟ ازدستت عصبانیم
خودمو زدم بہ اوݧ راه ابروهامو بہ نشانہ ے تعجب دادم بالا و گفتم:عصبانے براے چی؟ ماماݧِ اسماء و عصبانیت؟ شایعست باور نکـ.ماماݧ جاݧ حرفایے میزنیا
نتونست جلوے خندشو بگیره
خبہ خبہ خودتو لوس نکـݧ بیا تعریف کـݧ چیشد اصـݧ چرا رفتہ بودید بهشت زهرا؟
اومدم کہ جواب بوم تلفـݧ زنگ زد خالم بود.
نجات پیدا کردم و دوییدم سمت اتاقم......
✍ ادامه دارد ....