9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
🍂یادمان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد
مهدی فاطمه را یاد کنیم او تنهاست...
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج🤍
یه سلبریتی قبل از مرگش کلی طرفدار داره؛
ولی بعد از مرگش به مرور کمرنگ میشه
و از یادها میره...
یه شهید مثل ابراهیم هادی
قبل از مرگش معروف نیست؛
ولی بعد شهادتش میشه الگوی جوونا 🌱
حتی بعد ده ها سال کتابش از پرفروشترین کتابهاست...
خاصیت زندگی کردن برای خدا اینه
#شهید_ابراهیم_هادی🤍
1.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 با صدای بلند اعلام میکنم
رژیم اسرائیل
تنبیه خواهد شد
📌
روحت شاد شهید سردار امیر عبدالهیان عزیز 🤲😢💐
🏴 حضرت عباس ع کنار بدن امام حسن ع چه خون دلی خورد
♦️ وقتی که جنازه مطهر امام حسن ع را تیرباران کردند،
♦️ إذاً بِأبیالفَضلِالعَبّاس عَ یَضَعُ یَدَهُ علَی سَیفِهِ وَ صاحَ
▪️حضرت ابالفضلالعباس ع دست به شمشیر بُرد و فریاد زد :
♦️یٰا بَنی هاشم!
أتُرمیٰ جِنازةُ الحَسَنِ وَ أنتُم تَنظُرونَ؟!
▪️ای بنیهاشم! جنازه حسن ع تیرباران میشود و شما نگاه میکنید؟!
🔹 سیدالشهداء ع به طرف او آمد و او را به سینه خود چسباند و فرمود:
♦️ أخی عبّاس! لَیسَ هٰذا یَومُک؛ لَک یَومٌ أعظَمُ مِن هٰذا
▪️ای برادرم عباس! امروز، روز (پیکار) تو نیست؛ چرا که تو روزی بزرگتر از این روز را در پیش داری.
▫️و آن غیور غیرتمند از امام حسین ع اطاعت کرد و سکوت کرد
▪️العبرة الساکتة ج۱ ص۱۱۹
🟡با صلوات نشر دهید
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱مقام معظم رهبری(مدظله)
اونایی که شهید میشن...
خداوند بیشترین لطف رو به اونها میکنه...!
#شهید_آرمان_علی_وردی🌹
1.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانم جوانمردی مادر قهرمان و پهلوان ایران جان، سومین مدال طلای پارالمپیک رو برای وطن عزیزمون کسب کرد؛
بخشی از دیدار و گفتگوی این بانوی ورزشکار با رهبر معظم انقلاب رو ببینید...
#زن_ایرانی
#حجاب
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
3⃣ ✅کرامت امام حسین علیه السلام به جوان بیکار؛ 👈🏽بالاخره مادرم زنگزد و وقت گرفت برای خواستگاری پاشد
4⃣
✅کرامت امام حسین علیه السلام به جوان بیکار؛
عاقد خطبه عقد را خواند و ما رسما شدیم داماد حاجی..
باورم نمیشد ، همش فک میکردم خوابم..خدایا شکرت.
مادرم تو پوستش خودش نبود گاهی میخندید ، گاهی اشکاش میریخت..
👈🏽بعد عقد دستان عروس گرفتم چقد گرم و مهربان دستانم را میفشرد..
معلوم بود اونم خوشحاله..
چندتا عکس گرفتیم..
👈🏽نوبت دادن هدیه شد
پدرزنم با یه پاکت اومد جلو
گفت آقارضا من 2تا کارخونه دارم ، یکیش زدم بنام پسرم
یکیش هم زدم بنام زینب دخترم..
این سند و کلید کارخونه دخترمه که دیگه خانوم شماست ، زینب خیلی دختر خوب و مظلومیه ،زن زندگیه.
قول میدم تو هر شرایطی باهات بسازه..
مواظب امانتی من باش، دوس دارم هرموقع میبینمش اینجور چشمش خوشحال باشه..
ضمنا از امروز میتونی توی کارخونه ای که ملک شخصی شما و همسرته مشغول بشی..
واااای خدای من ..
منه جوان بیکار ،حالا یکشبه شدم کارخونه دار و دهها کارگر باید زیر دستم کار کنن..
اشک امانم نمیداد 😭؛
یاد سختی های زمان کودکی و کارگری خودم افتادم..من بچه یتیم بودم، یاد توهین ها؛ تحقیرها؛ نگاه های حسرت آمیز به مردم و نگاه به خونه های ویلایی و کارخونه ها..
حالا خودم صاحب کارخونه ای بزرگ شده بودم..
جرقه ای توی ذهنم زد به عروس گفتم میخام یه کاری کنم راضی هستی؟
گفت هرکاری باشه؛ راضی ام.
ادامه دارد....
📚خاطرات مستند
✒مهدی قاضی زاده