eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.2هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
9.3هزار ویدیو
60 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 بِســـم‌ِالله‌الرَحمــن‌ِالرَحیــم 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، 🌿بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، 🌿وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، 🌿وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، 🌿فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . شادی ارواح طیبه ی شهدا بالاخص پهلوان بی مزار شهید ابراهیم هادی صلوات🌹 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم✨ @Shahid_ebrahim_hadi3
علی فانی4_6030397476748396774.mp3
زمان: حجم: 8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه @Shahid_ebrahim_hadi3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلیل جوان ماندن امام زمان! 🎙استاد رفیعی
• . ابراهیم بھ مهمان نوازی بسیار اهمیت میداد و می‌گفت : باید صله‌رحم را طبق دستورات دین و بدونِ تجمل گرایـے انجام بدیم تا رابطه خانواده‌ها همیشه برقرار باشد 🌼°.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️وقتی مجری با شنیدن خاطره همسر شهید دهه هشتادی برنامه را قطع کرد! حالا در تهران باید با اسراییل بجنگید چقدر بعضی ها به خانواده داغدار شهدای مدافع حرم بی حرمتی کردند
mp3-tavasol-dua-with-the-voice-of-ali-fani.mp3
زمان: حجم: 5.89M
🔹 با صدای علی فانی روز بیست و نهم از چله دعای توسل 🔹به نیابت از شهید دانشمند منصور عسگری 💠به نیت سلامتی و تعجیل فرج مولایمان امام زمان عج وجذب امداد و نصرت الهی و پیروزی و سربلندی اسلام و مسلمین
🔹شهید منصور عسگری،یکی از بنیان‌گذاران صنعت هسته‌ای ایران بود. با شهید شهریاری و شهید فریدون عباسی، انجمن هسته‌ای ایران را پایه‌گذاری کرد و بعدها با شهید فخری‌زاده، موسسه‌ی «انستیتو فیزیک کاربردی» را راه انداخت؛ همان موسسه‌ای که بعدها تبدیل شد به سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی، سپند. 🔹 در سال‌هایی که هیچ‌کس خبر نداشت، او نماینده‌ی وزیر دفاع در شورای عالی امنیت ملی بود، و بعد از شهادتش، خانواده شهید منصور عسگری تازه فهمید که ، مشاور رهبر انقلاب در مذاکرات برجام هم بوده است.
1.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸امروز ۲۴ تیرماه سالروز تولد مردی است که با تمام قدرت در مقابل دشمنان شرقی و غربی ایستاده و از کیان اسلام دفاع می کند‌. تولد رهبرعزیزمان نائب آقا امام زمان (عج) مبارک🌸
مجموعه جدید خاطرات و محبت‌های شهید عباس دانشگر ۶۳ 💠 خانم نائینی از استان مرکزی ✍ روزهای بهاری با بازی‌های شاد کودکانم در حیاط خانه سپری می‌شد، غافل از طوفانی که در راه بود. صدای خنده‌هایشان هنوز در گوشم بود، طنینی شیرین که حالا جای خود را به بوق‌های ناهنجار دستگاه مانیتور قلب در این اتاق سرد و بی‌روح بیمارستان داده بود. ابتدا با یک تب ساده شروع شد، اما در عرض چند روز، سرفه‌های بی‌امان و چهره‌های رنگ‌پریده‌شان، ما را سراسیمه به بیمارستان کشاند. حالا چشمانم به بدن نحیف و مریض فرزندان کوچکم خیره مانده بود که زیر سرم و متصل به دستگاه‌های پزشکی به‌سختی نفس می‌کشیدند. ده روز بود که اینجا بودیم. ده روز کابوس‌وار که هر لحظه‌اش به‌اندازه یک سال می‌گذشت. تب بالا، سرفه‌های ممتد و نگاه‌های نگرانشان مرا به‌شدت به هم می‌ریخت. شب‌ها در کنار تختشان می‌نشستم، پلک نمی‌زدم و به چهره‌های تب‌دار و نفس‌های بریده‌شان خیره می‌ماندم. یک شب، سرفه‌های پسر کوچکم آن‌قدر شدید شد که رنگ صورتش کبود شد و من جز اشک ریختن و التماس به پرستار، کاری از دستم برنیامد. در همین روزهای پر از دلهره بود که یاد شهید دانشگر افتادم... گویی در آن لحظات یأس، نگاه پُر مِهر شهید در ذهنم جان گرفت و محبتش در دلم جاری شد. درست چند ماه قبل، در یک عصر دلگیر پاییزی،کتاب “آخرین نماز در حلب” به دستم رسید. یکی از دوستانم کتاب را برایم هدیه آورده بود. نمی‌دانم چه نیرویی مرا به سمت این کتاب کشاند. شاید نگاه نافذ شهید دانشگر روی جلد کتاب بود، شاید هم دلتنگی عمیقی که در آن روزها احساس می‌کردم. با هر صفحه‌ای که می‌خواندم، احساس می‌کردم شهید عباس دانشگر روبرویم نشسته و دارد با من حرف می‌زند. انگار مرا همراه خودش به دنیای دیگری می‌برد. دنیایی پر از نور، امید و معنویت. اما حالا، در این اتاق سرد و بی‌روح بیمارستان، خبری از آن نور و امید نبود. ناامیدی مثل یک هیولا به جانم چنگ می‌زد. نگاه‌های نگران دو فرزند دلبندم مرا به‌شدت به هم می‌ریخت خدایا، چه‌کار کنم؟ دیگه طاقت ندارم. به یاد شهید دانشگر افتادم، به یاد دل‌نوشته خانمی اهل نجف‌آباد اصفهان که در کتاب آخرین نماز در حلب خوانده بودم، او بعد از درک جایگاه والای شهدا نزد حضرت باری‌تعالی، به شهید گفته بود: «می‌دانی رفیق شهیدم! چیزی فراتر از همه چیز زندگی‌ام را از تو دارم» از ماجرای عنایات شهید به آن خانم که یادم آمد، در بیمارستان با شهید عباس دانشگر درد دلم شروع شد. با او از ناامیدی و عجز و درماندگی‌ام گفتم. گفتم دیگر تحمل این شرایط سخت را ندارم. در آن سکوت سنگین شب بیمارستان، حس می‌کردم تمام درهای دنیا به رویم بسته شده است. ناگهان، حرف مادرم در گوشم پیچید: وقتی همه درها بسته شد، به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) متوسل شو. با دلی شکسته، وضو گرفتم و مفاتیح کوچکم را زیر نور کم‌سوی چراغ آوردم. با هر 'یا مَوْلاتى یا فاطِمَهُ اَغیثینی' که می‌گفتم، گویی رشته‌های ناامیدی از وجودم گسسته می‌شد و جای آن را آرامشی عجیب می‌گرفت. صبح روز بعد، پرستار با لبخندی وارد اتاق شد. مادر! یه خبر خوب دارم. حال بچه‌ها خیلی بهتره. تبشون قطع شده و علائمشون داره کم‌کم از بین می‌ره. نمی‌دانستم باید سجده شکر به جا بیاورم یا اشک شوق بریزم. فقط می‌دانستم که انگار معجزه‌ای رخ‌داده است. این تجربه، ایمانم را به قدرت توسل به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و رحمت الهی صدچندان کرد. از آن روز به بعد، نگاهم به زندگی و مشکلات، رنگ دیگری پیدا کرد. فهمیدم که همیشه نوری در تاریکی وجود دارد، اگر به آن ایمان داشته باشی. به لطف خداوند متعال، با عنایت مادر شهدا و به‌واسطه‌ی نگاه مهربان شهید دانشگر، فرزندانم دوباره به زندگی برگشتند. چند روز بعد، وقتی بچه‌ها از بیمارستان مرخص شدند، یکی از کتاب‌های شهید را که پدر بزرگوارش برایم فرستاده بود، همراه با یک عکس از عباس، به پرستاران هدیه دادم. می‌خواستم آنها هم از این نور و برکت بهره‌مند شوند. عباس عزیز، برای من فراتر از یک شهید است. او برادری مهربان و دلسوز است که دستم را گرفته و در این مسیر پر فراز و نشیب زندگی، همراهی‌ام می‌کند. خدا را شکر می‌کنم که مرا با این رفیق آسمانی آشنا کرد؛ هم او که در یکی از یادداشت‌هایش در کتاب این‌گونه گفته بود: «قهرمان باش! مبارز باش! وقتی با وضعیت نامساعد همراه می‌شوی عکس‌العمل نشان نده و صرفاً آن را قبول کن و سپس با آرامش اقدام کن؛ اقدامی قدرتمندانه اگر نمی‌دانی فوری چه بکنی هیچ کاری نکن. صبور و معقول باش و راه‌حل را وارد گود کن، نه احساس را» امیدوارم سبک زندگی شهدا همواره چراغ راه زندگی‌ام باشد و بتوانم با معرفی این بنده‌های برگزیده خدا به دیگران، آنان را با تفکر و بینش شهدا آشنا کنم. 📗 نویسنده: مصطفی مطهری‌نژاد 🍃🌺🍃
543.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید محسن گلستانی: وقتی حسین در صحنه است ، اگر در صحنه نیستی هر کجا می خواهی باش ، چه ایستاده به نماز ،چه نشسته بر سر سفره ی شراب... ‌‌‌‌